ای بلاکشان سرمست
که زمین را از جگرها تان،
پاره، پاره کردید
که زهرة بم، در کلبة تنگ
تان ترکید
که سینه ها تان را زنجیر
تانک، تسبیح آگند،
حروف علت را در الفبای
کودکان علاج کنید
اول زبان مادری تان را
به سگهای مفلوج شهر، ناشتا
دهید
اگر مرد، معنی دارید
رشتة روده را از مکتب حزب
تان حذف کنید
اگر فلسفة تان، تشناب
مشربی نیست
امروز که خاکِ خود را تا
زانو فتح کردید
که کمر کوه ها تان،
پلاستیک مهره داد
و هوای پغمان، قطران غثیان
کرد
ای شجاعان شمشیر خور
درنگ تان کجاست؟
شما خونبارانِ چه هولید از
همسایه
نمی گریید بر آن که هستیش
از مرگ، نوشدارو خواست
که از دیوارش، شلیک، نشت
می کند، بیحد
و نزعش، آن سوی جنازة
هسمایه ایستاده است
نمی سوزید بر او
و
دماغ تان دود نکرد که باز
هم آتش
بر زبان آوردید ؟
و نگفتید که غلبه بر
افتاده، عار است؟
عیار زندگی را بالا بگریم،
عیار زندگی را
که تورمِ تنگنا، انتحار،
بخار کرد
در پرواز شناسی پشه منهمک
شویم یک بار
تا اعجاز، واسکت سرد ما را
پوست اندازد
و از عطر زیره، عفو
بخواهیم در پشته های کُشته
در فرهنگ مان، «دو» را از
«دوست»، اوراق کنیم
و حرف را نرم تر به زبان
آوریم
تا «راکت»، «راکد» شود
و اگر مگس بال زند، بشنویم
تو، ای ناتو
دستهایت را بشو
تا جنگنده هایت اسهال
نشوند
باز کن، سرِ سربازان کودکت
را
که از زنان زاییده اند
که نبندند بازی کودک را با
نوار دود
و نیشتر نریزند بر زخم
تریاک بیشتر
بگو به سرباز که بخوان !
و نقطه چین مکن، نامه های
تمام را !
معتقدم که «ایدز» را با
تعارفِ بوسه می توان درمان کرد
معتقدم که در کوچه های
کابل،
«جیک جیک» گنجشکان، علیک
می خواهد
و بر«پل لرزانک»، نباید
زیاد، سایه انداخت
و معتقدم که
دیندار، هم نباید از دین
جلو بیفتد که بی ادبی است جدی
–
صوفیه - 2008
|