حلق
آویز
امیدت را چه حلق آویز کردی
بجا نش تیغها را تیز کردی
هر آنچه کرده ای کردی و لیکن
هر آنچه را ندانی نیز کردی
.........................
زوزه ی تزویر
زهر سو زوزه ی تزویر بالاست
در فش جهل عالمگیر بالاست
نوای جنگ جنگ آید بگوشم
غریو آتش از آژیر بالاست
.......................
نیش و کیش
سگا ن ها ر خود را پیش کردی
بسوی کوچه ی ما کیش کردی
ازان غا فل که شهر خویش را نیز
نشا ن صد هزاران نیش کردی
.........................
به دست خود
به ما کردی به
خود هم کردی آخر
دلت را خا نه ی غم کردی آخر
گما ن من که مرگ خویشتن را
به دست خود فراهم کردی آخر
........................
ولی همسایه
زر و تزویر خور درا زور کردی
تنم را لانه ی زنبور کردی
چشیدی مزه ی شیرینی ات را
ولی همسایه خیلی شور کردی
........................
بیداد ایل
مپر س از شاخه ی قوم و قبیلم
جدا از پیچ وتاب قا ل و قیلم
چه میجویی نشا ن تیره ا م را
که من آ واره ی بیدا د ایلم
.....................
بوی دام
جها ن را بس که نا آرام داریم
میا ن غربتی ها نا م داریم
به کوچ ما گذر کن تا ببینی
که ما ا ز ریشه بوی دام داریم
...................
23- 9-2008
صحن هوس
در صحن هوس
رقص کنان میگردیم
مستیم و چنا ن بیخبران میگردیم
در رقص سیاسی سخن از پیری نیست
هرچند برقصیم جوان میگردیم
........................
بازیچه
ما ییم که سنگ هر نشا ن گردیدیم
در هر طرفی کشان کشا ن گردیدیم
با زیچه ی دست هرچه نا مرد شدیم
آ یینه ی عبرت جها ن گردیدیم
.........................
رقص سیاسی.
یک عمر به میدان هوس رقصیدیم
تا دم دم آخرین نفس رقصیدیم
در محفل بیگا نه به نوبت همه ما ن
با پای زمانه پیش و پس رقصیدیم
.........................
کشت ومات
جاییکه خودی بخود مراعات نکذد
طالع به کسان وقت ملاقات نکرد
دربازی بیگا نه که کشت ازما بود
مارا بجزاز خویش کسی ما ت نکرد
..............................
.برده ی دجال
همسنگر جور تاکسان گردیدیم
آتش به تن خسته دلان گردیدیم
دیدی که چسان برده ی دجال شدیم
ا فسانه ی آ خرالزما ن گردیدیم
...........................
افسون
دجا ل بزن طبل که همدست توییم
دیوانه ی زنجیری بد مست توییم
میخان ه ی افسون تو را پیمودیم
دیریست که دردی کش بد مست توییم
..........................
چک چک دست
کردی به ره خویش نشا نی تو مرا
دنبا ل خودت همی کشا نی تو مرا
افسو.س که در پیش دوچشم دگران
با چک چک دست می پرانی تو مرا
.....................
.فصل چهچه ها
بشنو که تورا چها چها می گوییم
از رویش فصل چهچه ها می گویم
یکروز صفا بکوچه ما ن آمدنی است
ا ین را به تما م بچه ها می گویم
..............................
گفتی
همدست هزار و یک جنون خواهم شد
آ تشکده ی کن فیکون خواهم شد
گفتی نشد ی غرق به دریای غمم
روزی زخجا لتت برون خواهم شد
..........................
خواب دیگران
اینگونه که خواب دگران را می بینیم
وز دیده ی دیگران جها ن را میبینیم
هر لحظه هما غوش هزاران کابوسیم
دربستر دل عذاب جان را می بینیم
...................................
جرمنی
23-9-2008
|