کابل ناتهـ، Kabulnath















Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 
 
 

روز جهانی اشتها!

 
نجیب الله دهزاد
najibdehzad@yahoo.com

 

 حوالی چهار عصر به محل تجلیل از این روز تاریخی رسیدیم، نگویید خبرنگار شکم ندارد، همین هوس های معدوی بود که من و همراهانم را  به  هوتل پنج ستاره کابل کشاند.

 

گپ جالبی را که از لیفت والای هوتل شنیدم، این بود که میگفت، به جز ما دو خبرنگار  و یک ژورنالیست عراقی که در عرض راه با ما یکجا شده بود، بقیه مهمانان به تنهایی در لیفت بالا میرفتند.  دوست آسانسوری دلیل اش را نمیدانست، اگر هم میدانست بیشتر از دلیل امنیتی نبود، عقل من هم تا آن بلندی ها قد نمیداد؛ خبرنگار اندیوالم نیز از انگیزه بالا شدن تنهایی مهمانان کنفراس روز جهانی اشتها سر در نمی آورد؛ از شما چه پنهان، ژورنالیست عراقی مطلق سر مان را خلاص کرد، او گفت، اینجا را نمیداند، ولی در عراق، بیشترین چوکی ها در روز جهانی اشتها به افراد بلند پایه دولتی، و مؤسسه یی اختصاص دارد، از همین رو،  باز گفت: حالا اینجا را نمیداند- اسانسور های عراقی که از بودجه انکشافی ساخته شده اند، هیچکدام زور بالا بردن  بیشتر از هشتاد کیلوگرام گوشت و چربوی اختلاسی را ندارند! دوست عراقی گفت اگر از این دولتی های هشتاد کیلویی یک نفر شان در لیفت بالا شود  اوکسیجن موکسیجنی برای نفر دوم باقی نمی ماند؟!

 

سالون پر بود از مقامات مختلف اقتصادی، مالی، خوراکی و غیره.  شکم ها بلااستثنا  زیر میز ها فرورفته بود. بیانیه های مقدماتی را نشنیدیم؛ چون ناوقت رسیده بودیم.  در پایان از شخصی خواهش نمودند به نماینده گی از دولت چند کلامی راجع به اشتهای حکومتی ارایه فرماید. نماینده دولت وقتی بلند شد همه متعجب شدند، زمانی در مسیر مایک قرار گرفت، به میزان این تعجب ها افزوده شد، و لحظه یی که پشت میز خطابه ایستاد و خواست چیزی بگوید دهان حضار از تعجب باز ماند. این دهن ها آنقدر باز ماند که  حتی میشد دندان تمام مهمانان کنفرانس اشتها را بی اشتباه حساب کرد!

 

اگر ترس شاخ کشیدن نبود، تا زور ذهنم تعجب میکردم؛ نماینده دولت بیشتر به یک خوازه استخوانی شبیه بود تا یک مقام ارشد. این شخص- دور از جان تان- آنقدر لاغر بود که اصلاً باور نمی کردی نماینده دولت باشد، باز راه رفتن اش اصلاً به این نمی ماند معاش سوپر اسکل داشته باشد، به ویژه،  موقعی که میخواست حرف بزند حوصله اش هیچ شباهتی با یک آدم شکم سیردولتی نداشت، بیشتری دهن های باز مانده، تعجیب شان از همین ناحیه بود. آخر چرا نماینده دولتی با این کر و فش، و با این ناز و نعمت چنین زار و نحیف جلوه کند!

 

محفل پایان یافت، حضار به سوی آسانسور حرکت کردند.  ما همین سه نفری که یکجا به طبقه هفتم بالا شده بودیم، دوباره  از راه پله ها شروع کردیم به پایین آمدن، دیگر ممکن نبود در صف نوبت منتظر می ماندیم. درعرض راه بحث لاغری نماینده دولت به میان آمد، اول خبرنگار عراقی اظهار نظر کرد: "اینجا را نمیدانم، مگر در کشور ما یکی از مقامات صلاحیت دار را به عین وزن و  قواره درآورده بودند، او آنقدر لاغر بود در هر کنفرانسی که در توکیو، لندن و پاریس دایر میگشت، جامعه جهانی با مشاهده وضعیت زارش، چند میلیارد دالر بیشتر به بازسازی عراق کمک میکرد، با همین تکتیک، استراتیژی پنج ساله انکشاف اجرا شد. یعنی مشاورین خارجی دولت ما یک دیابیتی را منحیث سمبول بحران اقتصادی گماشته بودند تا به عرض و طول مقامات دیگر افزوده شود."

 

حقیقت را که بخواهید، به این چالاکی دولتمردان عراق رشکم آمد. خوب، بالاخره دولت ما چطور توانست این نمایندۀ سؤتغذی شده را پیدا کند که حالا دارد در روز جهانی اشتها با این بی رمقی حرف میزند؟

 

اصلاً نمیشد باور کرد افغانستان قادر باشد از این ترفند عراقی ها تقلید کند. پلانگذاران بازسازی تصمیم گرفتند این تکتیک را در افغانستان نیز پیاده کند؛ اما مشکل اینجا بود که در بین مقامات دولتی ما هیچ کس شکر بالا نداشت، ده بیست تای که فشار شان بالا بود، وزن و زور و تمام چیزهای دیگر شان هم بالا بود و بنابرین نمیشد در کنفرانس های بین المللی از ایشان استفاده کرد.  قرار بود از میان اراکین دولت یکی منحیث سمبول گرسنگی انتخاب شود  تا دل جامعه جهانی به حال او بسوزد و  مقدار کمک های مالی را افزایش دهد. یافتن مقام دولتی زیر ۸۱ کیلو در جمهوری افغانستان محال بود، دوباره پالیدند، باز با محال برخوردند، و حتی قرار براین شد یکی از مقامات را با همکاری کشور متبوعش، تشویق کنند مدتی را رژیم غذایی بگیرد، هیچ کس قبول نکرد. در رد این پیشنهاد دولتمردی بلند شد و گفت:" این کار اصلاً عملی نیست. خواهشات دبل شخص خودم اجازه نمیدهد. با دو معاش و دو پاسپورت نمیشود جلو نفس دالره چه که حتی عماره را گرفت." او اعتراف کرد بعد از شنیدن تعهدات پاریس - بدون قورت کردن چیزی- شکم اش هر روز نیم نیم ملی متر بالا میرود!

 

سی و شش کشور برای لاغرساختن نماینده دولت نظریات مختلف دادند، هیچ کدام تأیید نگردید، سرانجام با اعتقاد براینکه انگریز ها قادر اند با دست خالی شیطان را اخته کنند، مشاور ارشد انگلیس در امور آسیا به کابل فراخوانده شد. او طی یک راه بندان نیم ساعته وارد ارگ گردید.  مذکور بدون آنکه آب افغانستان را بچشد، دقایقی بعد کشور را ترک کرد، در فرودگاه موقع اجرای تشریفات، در گوش محترم چپن پوش چیزی گفت و پرواز کرد و رفت!

 

روز بعد رییس جمهور با چهره نسبتاً نگران وارد کابینه شد، بدون مقدمه شروع کرد و گفت: "آیا در بین شما یا مقامات زیردست تان کسی پیدا میشود تا یک قربانی بزرگ را متحمل شود؟ میخواهیم از تکتیک عراقی روفتن پول استفاده نماییم. به یک مقام لاغر و نحیف ضرورت داریم.  قرار است وی را در کنفراس های جهانی  منحیث نماینده واقعی مردم گرسنه افغانستان به نمایش بگذاریم که دل شرق و غرب بحال مان بسوزد و چند قیران بیشتر برای بازسازی کمایی کنیم."

یکی بلند شد و گفت: "جناب، من خودم..."

رییس جمهور، که ظاهراً تازه متوجه قطر گردن عضو کابینه اش شده بود گفت:"بشینید، شما از برکت بودجه امریکا در این چند صبای وزارت آنقدر چربو  اندوخته اید که  گمان نه کوم د ایران جمهور رییس به په دی اندازه  یورانیم ذخیره کـړی وی"

 

 جلالتمآب بعد از آنکه فربه ترین های دولت را به مشکل از نظر گذراند، اضافه کرد:

"برای لاغر شدن زودهنگام هر مقام ارشدی که خواسته باشد، در نقش نماینده سی میلیون گرسنه بازی کند، مشاور انگلیس پیشنهادی فرمود که شیطان بین المللی هم قادر به تصورش نیست!"

وزیر دفاع با پرابلم زیاد، که حالا معلوم نیست از فرط پیری بود یا چاقی، بلند شد و گفت:" عالی جناب ما را لایق شنیدن این پیشنهاد میدانند؟"

رییس جمهور بعد از شلیک دو سه چشمک هوایی پاسخ داد: "چرا نی، مشاور انگلیس گفت؛ لازم نیست نماینده نمایشی افغانستان در کنفرانس های جهانی چیزی نخورد یا چیزی ننوشد، همین که قبول کند پیش از کنفرانس کمک اسم او  را "ملت" بگذاریم، گوشت و پوست اش خود بخود آب خواهد شد!"

 

کابل- سرطان ۱۳۸٧

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٨١           سال چهـــــــــارم                  میــــــــزان    ١٣٨۷                 سپتمبر/ اکتوبر 2008