چف
تا بوسه یی ازش طلبم اف کند صنم
با فحش و ناسزا طرفم تف کند صنم
مضمون کند مرا و بخندد، به
ریشخند
... و یک پیاله چای تعارف کند
صنم
از شرم آب آب شوم زیر پا شوم
آنگاه باز گشته تاسف کند صنم
گاهی به طعنه نیش زند بر دل و
گهی
الحمد خواندو به دلم چف کند صنم
□□□
این طالع منست که طغیان نموده
است
من خاک خاک گشته ام و پف کند
صنم
10 آگست 2008
پیشاور
یک دو سه حرف
همیشه در کله ام موج میزند سخنت
و بعد یک دو سه حرفی که بسته شد
دهنت
اشاره کردی و گفتی که میروی به
سفر
بدون اینکه نظر افگنی به یاس
منت
ز یاد کی رود آن روز، آن محافل
و آن:
به ناز چرخ زدن، رقص کردنت،
اتنت
که نقش بسته به دل لحظه لحظهء
دیدار
و آن به زیر زبان گفتن تنن تننت
□□□
از این خزان زده گی ها چنان
سفرکردی...
که هیچ برگ پیامی نداد از
آمدنت.
6 سپتمبر 2008
پیشاور
|