بین ما آسمان پیوند بود
چشم ها سر چشمه هلمند بود
یاد آن روزی که از فیض حضور
بر تنم هر زخم یک لبخند بود
روز آخر بود روز سرنوشت
کار این مردم به تیغی بند بود
هر که را دیدیم یا جرئت نداشت
یا گرفتار زن و فرزند بود
گفتمش باید شقایق بود، گفت:
نرخ امروز شقایق چند بود؟
ما اگر سستی نمی کردیم،خصم
مثل بیماری که جان می کند بود
|