در
قناعت کوش
بیش از طعن دونان درگذر
گِرد نانی بی غش آید
شو به فرمان درگذر
نفس را فرمان بری تا
چند روی فتنه چرخ
خواهشات این هوس را
نیست پایان درگذر
قصه ء اوهام دل را کی
توان تشریح کرد
در خموشی حالت ما
شد پریشان درگذر
جنت و حور و بهشت و
کوثری بر ما مگو
در لقای حسن جانان
گشته پنهان در گذر
در هوای نفس دیدم صد
سری گردن جدا
با حباب ِ عمر زیستن
نیست آسان در گذر
اخگر سوزان دل از
ناله های نارسا ست
آتشم تا زیر خاکی
گشته پنهان د رهگذر
محتسب ! آنجا که ما
حیرت سرای دیده ایم
نیک و بد در دیده آید
خوب یکسان درگذر
خاکدان چرخ دیده تا (
همایون ) در نشیب
هر فراز ِ قد فرازی
گشت ویران در گذر
جولای 2007
نورستان افغانستان
طواف عشق
دلی که عشق ندارد
همیشه مُرده بگیر
سری که شوق ندارد به
پا خمیده بگیر
ز درد ِ عشق
ندارند عاشقان قرار
غزل که سوز ندارد تو
نارسیده بگیر
هوای کوثر وحوروبهشت
نیست مرا
صدای زهد ریا کار
نا شنیده بگیر
فدای نغمه ء مرغ چمن
ازآن شده ام
ز سوز عشق و نوا عمق
گل دریده بگیر
بمن چو موج گل عشق
شاعری آموخت
زبیت های طربناک من
قصیده بگیر
مسیر چرخش دوران
طواف عشق بوَد
هر آنکه نیست درین
دایره رمیده بگیر
بنام قرعه ء عشاق
اگر که فال زنی
حروف نام ( همایون)
بخوان کشیده بگیر
7 جون 2008
وزیر اکبر خان مینه
کابل افغانستان |