مخوان ای کفترمجرح
درپاییز
سرود بی نوایی را برون
از بال ِ رویا ها
دراین شام سیا ه وسرد
خروش رعد کمی مبهم می
آید روز هنگام
غریوکولیان دورگردِ دی
که میسوزد زدرد بی
نوائی ها
بسوی برگ ریزان درون
باغ
جامه ی شبرنگ و هفترنگ
درتن عریان می پوشد
عزای شهرخون آ لود بی
جنگل
صدای خش خش مغموم
ازآن سوی فرا موشی بگوش
مرغکان آواز می آرد
می آ یند ؟
می آیند ؟
درون خانه متروک و بی
گلبانگ ؟
سرود رزم می آید
می آید
برای رویش نسل شگوفه در
پس ِ باران
گلبهار/ ۲۰۰۷
|