از قدیم گفته اند که نمی توان دریا را در کوزه یی جای داد؛
اما در روزگاری که گوسفند دموکراسی با گرگ دیکتاتوری در یک آبگیر آب می
نوشند. باز سازی و باز ویرانی چنان دوگانه های همانند از یکدیگر تفریق نمی
شوند و حقیقت در جدال با دروغ کوچه بدل می کند و خورشید از سیاهی شب
روشنی تکدی می کند ، دیگر
هر ناممکنی در این سرزمین می تواند به ممکن سهل
و ساده یی بدل شود.
در روزگاری که شیهه ء رخش خود شیپور آزادی بود و آب
ها را در سرچشمه ها گل آلود نمی کردند و طبل سیطره ء محمود در آن سوی
نیم قاره کوبیده می شد ، مردم باورمند بودند که برادر اول پیلخانه بساز
و بعد در اندیشه ء آوردن پیل باش!
چنین بود که کار ها به سامان بود و سرزمین آبادان . اما
امروزه خداوند را سپاسگزاریم که غیرت و حمیت همه ء جهانیان را در کجکول
دریوزه گیری خویش جا داده ایم و گاهی هم که به کجکول پرخود نگاه می کنیم
لبیریز از هیجان فریاد می زنیم که :
گر ندانی غیرت افغانیم
چون به میدان آمدی می دانیم
خدا را شکر دست کم از تاراج زوزگار همین مقدار تفاخر برای
ما باقی مانده است تا چهره بر افروزیم و رگ گردن به گفته ء مردم بپندانیم !
چه ملت بزرگیم که همه ساله ملیون در ملیون کودک را همه
به مکتب و مدرسه می فرستیم تا فردا سم اسبان پیروزی ما کوچه های شیری
کهکشان را پر از گرد و خاک و هیا هو سازند. کودکان را به مکتب می فرستیم و
دهان ما از رقم درشت آن پر می شود ؛ اما این که تا چند سال دیگر این
نهالکان به چگونه درخت ستبر اندام و انبوه ریشه یی بدل می شوند و چه
میوه یی به بار می آورند ، دغدغه یی به دل راه نمی دهیم . برای آن که گفته
اند پهلوان زنده خوش است. همنقدر برای ما کافیست بگوییم که ملیون ها به
مکتب می روند . شاید اگر بگوییم که آنها را به زندانخانه هایی خیمه یی می
فرستیم سخنی درستری گفته ایم .
ما مردمان با ابتکاری هستیم و سالهاست که این اختراع
بزرگ را به نام خود در دایرة المعارف جهان به ثبت رسانده ایم که برادر
نیاز به این همه ساختمان و مصرف نیست ، روی سنگ هم می شود درس خواند در
زیر آفتاب سوزان هم می شود در رابطه به اقلیم قطب شمال سخن گفت در
زمستانهای استخوان سوزهم می شود گفت ناریال در آفتاب سوزان هندوستان پخته
می شود ، به کودکان گرسنه می توان گفت که ازسعدی بیاموزید که گفته است
:
اندرون از طعام خالی دار
تا در او نور معرفت بینی
می شود درزیر خیمه هم در خواند و چنین است که ملیون
ها کودک و نوجوان را در زیر خیمه جای داده ایم . هنوز این مدال بزرگ
افتخار همچنان بر گردن افراخته ء ما آویزان است که دست دانشمند روزگار
مدال دیگری بر گردن ما آویخته است و آن این که نبوغ جواله ء ما به این
نتیجه رسیده است که چرا پوهنتون های خود را در زیر خیمه یی جای ندهیم که
هم زمین فراخ برای بلند منزل آقایون بر جای بماند و هم به مردمان جهان
این پیام را برسانیم که این ساده گان روزگار اگر سر سوزن خردی در شما است ،
نیاز به این همه ساختمان و آزمایشگاه نیست ، سرمایه ء خود را بی سبب به آب
ندهید ؛ بل خیمه یی بر افرازید خاکستری رنگ و بر با بلندای آن بنویسید که
پوهنتون پوست مدرن مثلاً تخار!
زمانی که به پوهنتون تخار رفتم دریافتم که ما چه دولت
دلسوزی داریم که نمی خواهد یک پول هم بی جا به مصرف برسد . در روزگاری که
جهان با گا مهای شتابان به پیش می رود بناً آسان ترین طریقه ء پوهننون
سازی می تواند همان بر افراشتن چند خیمه باشد و نوشتن چند نام روی آن
خیمه ها ( فاکولته ءادبیات ، زراعت ، ساینس و چیز های ازاین شمار. )
من نمی دانم که پوهنتون تخار نخستین پوهنتون خیمه یی
افغانستان است و یا چنین افتخاراتی درکشور ما زیاد است . ما سرزمین
پرافتخاریم چندین هزار سال تاریخ داریم ! دیگران همه چیز را از ما یاد
گرفته اند !!!
پوهنوتن تخار در یک ساختمان کوچک قرار دارد که می گویند
در گذشته ها خانه ء رهایشی والی تخار بوده و یا به همین هدف ساخته شده
است . حالا تمام بخشی اداری و عملی این پوهنتون در همین ساختمان جا به جا
شده است و دیگر جایی برای صنف ها باقی نمانده است . در دو طرف عقبی این
ساختمان خیمه هایی بر افراشته شده است خاک آلود مانند روزگار مردم . مانند
روزگار دهقانی که به اثر خشکسالی نتوانسته است تا بر کشتزار خود داسی
اندازد. خاک آبود مانند دموکراسی پنج ساله ما . خاک آلود مانند امنیت ما
درزیر سایه ء بال همایی ب پنجا و دو ، خاک آلود مانند آینده ء که نمی
دانیم در کدام پرتگاه با آن دیدار خواهیم داشت. خاک آلود مانند انتخابات
آینده ...
دختران و پسران جوان نا گزیر در زیراین خیمه ها گرد می
آیند و به آموزش می پردازند . خیمه ها در تابستان به جهنم و در اوایل
زمستان به زمهریری بدل می شوند ؛ دانش آموزان و استادان نا گزیر از آنند
تا چنین وضعیتی را تحمل کنند.
زمانی که با دانشمند گرانقدر سید علم لبیب رییس پوهنتون
تخار تماس گرفتم و گفتم که از کابل آمده ام تا در همکاری با بخش فرهنگی
این پوهنتون جراید دیواری جامعهء مدنی را در این پوهنتون ایجاد کنیم با
گشاده رویی پذیرفت. نامه و تفاهمنامه یی را که با وزارت محترم تحصیلات
عالی داشت برایش تسلیم دادم . شماره های از مجله ء جامعهء مدنی را در
اختیارش قرار دادم تا اگر کتابخانه یی وجود داشته باشد جهت استفاده ء
شاگردان در آن جا گذاشته شود ؛ اما مشکل زمانی پیدا شد که خواستیم تا
چایگاه مناسبس پیدا کنیم تا جراید دیواری را در آن جا ها جا به جا کنیم .
دیوار قسمت پیشروی ساختمان پر بود از جراید و اشتهارات مربوط به پوهنتون و
ما هم بردیم جراید را در دو سمت چپ و راست ساختمان که گذر گاه دانش آموزان
به سوی خیمه های شان است . جراید را دردو سمت بر دیوار آویختیم و خدا را
شکر کردیم و نفسی کشیدیم به راحت.
پوهنتون تخار به سال 1370 درشهر پشاور به نام
پوهنتون عبدالله ابن مسعود برای آموزش جوانان چناهنده افغان پایه گزاری
گردید بعداً به سال 1373 به ولایت تخار انتقال
داده شد و هم اکنون به نام پوهنتون تخار یاد می شود .
پوهنتون تخار هم اکنون دارای چهار فاکولته ( زراعت ،
شرعیات ، ادبیات و تعلیم و تربیه ) می باشد .
دست کم یک هزارو پنچصد دانشجو شامل دختران و پسران در
این چهار فاکولته درس می خوانند .
این دانشجویان عمدتاً از ولایت تخار ، بدخشان ، کندز،
سمنگان ، کنر، ننگرهار و وردک می باشند .
دست کم ششصد دانشجو در باشگاه شبانه ء یا لیله ء
پوهنتون زنده گی می کنند . پوهنتون ساختمانی مشخصی برای زنده گی شبانه ء
دانشجویان ندارد و آنها در خانه های که به اجاره گرفته شده است به سر می
برند و وضعیت ناگواری دارند .
در میان این همه مشکلانت آنچه که که چنان روزنه یی در
برابر دانشجویان و استان پوهنتون تخار گشوده شده است . ساختما ن تازهء
پوهنتون در منطفقهء غربی شهر تالقان در اورته بز است که انتظار می رود
تا چند ماه دیگر به بهره برداری سپرده شود .
پوهنتون تخار هم اکنون به مواظبت جدی نیاز دارد آنها
چشم انتظاری آنند تا به گفته ء حافظ:
آنان که خاک را به نظر کمیا کنند
باشد که گوشه ء چشمی به سوی ما کنند
کابل - سرطان 1387
|