تويي كه در
تلفن راه ميروي كه منم
الو! صداي تو پيچيد در
تمامِ تنم
الو! تلفن جاسوس الو، تلفن
دزد
الو! تلفن، كه قطع ميشود سخنم
الو صداي
تو ميآورد به شور مرا
به رقص ميگيرندم
لباسهاي تنم
الو، تو از تلفن آمدي به اين
خانه
كه بر لبانِ شگفت تو بوسهاي بزنم
الهة
سحري، ميرسي و ميدوزي
ستارهها را بر
دكمههاي پيرهنم
خداي شعري تو، در رسيدنت
سِرّي است
كه مثل نام خدا حك شده است بر
دهنم
الو! صداي تو را قطع ميكند تلفن
من و
دوباره به تكرار خود درآمدنم
تو در تلفن
برگشتهاي به خانة خود
پس از تو ساعتها زنگ
ميزند بدنم
|