با زی دوران
زرنگ سرخ توفان زرد گشتیم
هماغوش هزاران درد گشتیم
طلا بازیم و در با زی دوران
گدای کوی هر نا مرد گشتیم
........................
نا بکار
سخن ا ز تلخکامی بهار است
سخن از داغ و درد برگ و بار است
سخن از یورش مور و ملخ نیست
سخن از ریشه های نا بکار است
.......................
قیامت
تن گرگ و لباس میش دیدم
جها نی را سرا پا نیش دیدم
وطن در خواب من آمد شب پیش
قیا مت را بچشم خویش دیدم
....................
تخم چرند
بها ر ما بها ر پر گزند است
که بوی فتنه از با مش بلند است
هر آنچه این و آن کشتند اینجا
گیا ه هرزه و تخم چرند است
........................
نیرنگ
مرا با نا کسان روی سخن نیست
سخن اینجا ز جنگ تن بتن نیست
اسیر دست نیرنگ جهانیم
و گرنه کس حریف این وطن نیست
............................
بهشت و دوزخ
ازین خوش خط و خالان مار بهتر
زیاران چنین اغیا ر بهتر
بهشتی گر به دست آری به نیرنگ
ازان دوزخ هزاران بار بهتر
.....................
خون غفلت
چرا ای همسبق دانش ستیزیم
چرا از مشق عرفا ن در گریزیم
بکف بر گیر شمشیر قلم را
بیا تا خون غفلت را بریزیم
......................
زبوی باده بیــــــــگانه مســـــتیم
چه پیمانها به هر دستی که بستیم
خلیل بت شکن می داند از دور
که خیل آذری بت پرســـــتیم
......................
جرمنی
6-7- 2008 |