کابل ناتهـ، Kabulnath
سید رضا محمدی
بر آستانه مرا طلوع كردي و خنديدي مگر بهانه بجويم زِ چارسو با تو مَنَت نگاه نكردم، زِ شرم بود؟ نه! از ترس بود؟ نه! گرفته بود مرا بغض در گلو با تو تو نورِ محضي، هم آفتاب، هم آتش مَنَت، گياهي نو دلگرفته، نو دلكش توانِ دم زدنم نيست روبهرو با تو ...
بالا
دروازهً کابل
شمارهء مسلسل ۷۵ سال چهـــــــــارم جوزای ١٣٨۷ جون/جولای 2008