به
تو
-
ای
قصۀ
شب
به
تو
-
ای
قصهء
شب
های
دراز
به
تو
-
ای
لعُبت
روز!
به
تو
–
ای
صفحهء
شعر!
به
تو
–
ای
پيکر
ناز
به
تو
–
ای
آنکه
شبم
تا
به
سحر
روشن
از
یاد
دلارای
تو
بود
به
تو
–
ای
انکه
ترا
محفل
شعر
جشنی
از
جلوهء
زیبای
تو
بود
اینک،
اینک
–
آن
صحبت
گرم
که
در
اوراق
دلم
شعه
ور
است
ائ
تو
و
یاد
تو
در
آتش
راز
گرم
ميسود
و
خوش
پرده
در
است
اینک
آن
نغز
نواهای
خوشی
که
–
بگوش
دل
من
ميگفتی
اینک
آن
گوهر
زیبای
سخن
که
تو
–
با
لهجهء
خود
ميگفتی
دانه
دانه
همه
در
رشتهء
نظم
درکشيده
بتو
اِهدا
زمن
است
چکنم
نایرهء
قلب
من
است
چکنم
–
زمزمهء
راز
من
است
اینهمه
گوهر
رخشان
دست
ناز
از
سر
کن
و
در
پا
انداز!
خواهی
ای
مه
به
گریبان
آویز،
خواهی
اش
جُمله
بدریا
انداز!
١٣٣٨
خورشيدی
|