از شاخه ات پرنده ای پر زد ستاره شد
تصویر شد ، ردیف شد و اســتعاره شد
از شاخه ات پرید پری ریخت بر زمین
نخجیر بود از نفس تــــــــــــــیر پاره شد
سبزی و
ساده ای و نمــیدای ای درخت
فصل تبر رسیده چه میخوانی ای درخت
ایستاده ای بجــــــاده که عابر کنی حساب
با برگ برگ سبز ، مســــافر کنی حساب
برشته های حوصله مهــــــــــتاب چیده ای
تا یک به یک شماری به آخر کنی
حساب
بغداد ، بلخ ، کرزو
بدخــشانی ای درخت
فصل تبر رسیده چه می خوانی ای درخت
اینجا بمان که موســـــم باران شود
تمام
این باد هرزه گرد گریزان شود تمــــام
اینجا بمان که آیینه زارست هر طرف
آنجا مرو که رستم دستان شود
تمـــــام
اینجا بمان ، بدبد به مهـــانانی ای درخت
فصل تبر رسیده چه میخوانی ای درخت
بیهوده میــــــــسراید از آن دور
عندلیب
گاه از فراز آب گاه از فرود شــــــــیب
در جویبار روح غزل جاری میـــشود
ای سبز سبز سبز ، ای دار
ای صلیب
تنها ستاده گرد بمیـــــــــــدانی ای درخت
فصل تبر رسیده چه میخوانی ای درخت
گیتار را بگیر ز پنــــــــــــدار پنجه کن
از ارتفاع حـــــــــــنجره دیوارپنجه کن
پر کن حـــــباب آبی ما را ز ارتعا ش
می خواند این فلک زده
گیتار پنجه کن
نا گفته ای به وسوســه می مانی
ای درخت
فصل تبر رسیده چه می خوانی ای
درخت
|