یا حق!
« یار در
خانه و ما گرد جهان میگردیم
آب در کوزه و ما
تشنه لبان میگردیم »
شدم آواره و
من گرد جهان میــــگردم
خجل از غیرم
و از خویش نهان میگردم
گر به چشم
بدهد جای جــهان در غربت
اشک میگردم و چون سیل روان
میگردم
طالسم آب
حیات از دم شمشیر نداد
در بیابان جهان تشنه لبان
میــگردم
دور از
میهن و سرچشمهء هستی بخشش
مرگ برمن، پیی آب حیوان میـــــــــگردم
خضرره نیست
ملامت که نشد رهبر من
بر یقیین کور و پی وهم
و گمان میگردم
سوزیان
برد همه دشمن از آواره گیم
سود می جویم و محکوم زیان
میگردم
نیک میدانم
که کجایم من و میهن بکجا
دور میگردم از آن و پی
آن میـــگردم
از جنون چینی
خود می شکنم پندارم
من دیوانه که مفغور زمان میـــگردم
رو نیارم به
گروهی که شکســتند سبو
بعد از این در طلب کوزه
گران میگردم
سالها دیده
ام این روی دریای زاهد
مگر امروز از آن بس حیران
میگردم
گو به انگشت
تعصب که عبث سعی میکنی
آفـــتابم نه به انگشت
نـــهان میــــگردم
شوم از
حادثه گر تا شد مهتاب بهار
از ته ابر سیه باز عیان
مـــــــیگردم
من که بهر
دگران خواستمی آزادی
بنگر اکنون که غلام
دگران میگردم
دهش من گشته
هم دبار امانت سنگین
گاه ازین
غصه من اندی نگران میگردم |