ســـــــتاره
برفراز کوه صخره ایست
برفراز صخره پرچمیست
که دراهتزازش
اسراریست
نامت را میدانم.
هستی ات برجیست
بر بلندای شهر
برفرازبرج دیده بانیست
باچشمان از آتش
ودر آتش سرودیست
ناگفته
زرد چون افریقا
سرخ چون بغداد
نامت نخواهد مرد .
در دامنه های شب خانه ایست
ازمهتاب پریده رنگ
که در آن دخترکیست
ازابر از آبرو
اوشبانه بیدار است
باآرزوهای مرموز
با مچاله ای از چیغ های بنفش
ومشتی پولادی رنگی
که میرقصد در فضا
اوچراغ ندارد
چشمانش شب سیاه اند
نه می موید
نه میرقصد
برشانه ها کوه آتشی میسوزد
موهوم
نامت
ستاره ایست
دنباله
دار
اشتراسبورگ
28.05.2004
سرخ ـ
سیاه
در من دو تا سگ است
یکی سرخ
یک سیاه
آنیکه می جفد زسرابست
وسایه ایه است
زنجیرش از صدف
دندانش از طلا.
آن دگر شب است
شب در پی چراغ
شب در پی تذرو.
دریاست در صداش
کف کرده از هراس
او می تپد به رگ رگ من
چون جنون سرخ
بیهوده میکشد به هر د ر مسدود
پوزه ای
پیش از نماز صبح
از بامهای شهر
با قوله های مانده به مهتاب
می رود.
در من دو تا سگ است
یکی سرخ
یک سیاه |