چه میشد روزن امید ها
از دور پیدا بود
حقیقت انتهای جاده ی تاریک رو یا بود
چه میشد همدم تنهایی های من تو میگشتی
به خلو تگاه ی معراجم خدای من تو میگشتی
چه میشد رنگ رنگ زندگی ام با تو بودن بود
برای تو غزل گفتن
برای تو سرودن بود
چه میشد در طلوع صبحد م هر دو تک و تنها
وراهی میشد یم با هم کنار ساحل دریا
چه میشد آفتاب عشقمان از دور میتابید
به شب های سیاهی چلچراغی نور میتابید
چه میشد یک حقیقت بود آنچه گفته ام اینجا
چه میشد این چه
میشد ها نبودن محض یک رویا |