کابل ناتهـ، Kabulnath

















































































Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 
 
 
 

 

 
 
اندوه ادامه دارد
 
 
 

 زمستان ١٣۷٩ هجری شمسی بود که که خبر انفجار تندیس های بامیان انتشار یافت. بلی، طالبان عاقبت آن کار راهم انجام دادند.
 برادر کشی، توهین به مقام والای زن وانسانیت، نمایش انواع تعصب، مواجه کردن انسان های که سالها  زجر و مصیبت جنگ را دیده بودند به فقر وخواری و حاکمیت فضای قبرستانی، قناعت شان رافراهم نکرد ه بود. رفتند وتندیس های را تکه تکه کردند که قرن ها بود با دل اندوهگین در همان جای خویش ایستاده بودند.

انفجار تندیس های بامیان دل طالبان و عده یی از پشتیبانان آنها را خوش سا خت. مگر نفرت وانزجاری که علیه آن عمل ابراز شد، حد واندازه نداشت.

کار جاهلانه آنها اندوه آفرین بود. همچنان میتوانست آموزنده باشد. آموزنده برای انسان های که بدون داشتن سویۀ عقلی وسوادی مشترک با طالبان، اما بازهم از حرکات آنها طرفداری می کردند . متأسفانه از آن درس نگرفتند . دل خوشی رابرای طالب ادامه دادند. واین موضوع هم اندوه آور بود.

طالب گم شد. این عمل یک خوشبختی محسوب می شد. به گفته بعضی هموطنان ما طالب در ظاهر گم شد. رفت که به رنگ دیگری بیاید.  وحالا باید ببینیم که آیا امده است؟  ویا در شرف آمدن است؟

ازین نگرانی ها واندوه ها هر قدر بگوییم شاید کم باشد . اما یکی هم این است که باوجود انکه برای بازسازی پیکر های منفجرشده، تصامیمی اتخاذ شد، ولی معلوم نیست که کار به کجارسید. 
تعلل و بی برنامگی  وبی توجهی مقامات مسئول خصوصا مقامات وزارت اطلاعات وفرهنگ این غم را میافریند که شاید دل طالب را خوش می سازند. شاید می خواهند کارهای خرابکن وریشه برانداز طالب را صحه بگذارند. اگر چنین نیست این همه ادعا ومسافرت وپول چه شد؟ باید مقامات مسئول درین زمینه گزارش کار خویش را ارائه بدارند تا بیشتر د رمعرض قضاوت قرار بگیرد.

حیف وحیف بسیار است که تلاشی برای ساختمان  تندیس ها نشود.

 در رابطه باانفجار تندیس ها این موضوع هم قابل یاد آوری است که تنها علاقمندان آبدات تاریخی و دوستداران فرهنگ و توریسم و مردم  محل و . . . را نیازرد بلکه بی احترامی آشکارایی در مقابل ملیون ها انسانی بود که عقاید بودایی داشتند.  فکر سالم وانسان با فرهنگ انسانی به این موضوع توجه می کند.

 گفتن از چنین موضوع، لحظات بحرانی تبت را نیز در مقابل چشم های مامیاورد. در آنجا ملیون ها انسان صاحب عقیدۀ بودایی نمی خواهند زیر تسلط اجباری یک حزب خود کامه بروند و بار دیکتاتوری آن را بردوش بکشند. زدن و کشتن ومانع شدن آزادی های آن انسان ها هم جانبی ازین بی حرمتی است.

وقتی  چنین بی حرمتی را در جمهوری مردم چین مشاهده می نماییم، و بی حرمتی های طالبان را بیاد میاوریم، در آنها سرچشمه واحد زور گفتن و بی اعتنایی به انسان را می یابیم. و این عمل درین عصر و زمان که عصر آزادی و طلب حقوق بشر است، اندوه بار میاورد. 

 

*******

 

درین شماره کابل ناتهـ، درباره انفجار تندیس های بامیان، نوشته هایی را به نشر سپرده ام  که حاوی نکات ارزشمند و برخأ بکلی نو و تازه می باشند. از اینرو توجه جدی روشنفکران و اهل نظر را در مورد خواهانم.

در پایان یک قسمت از پاسخ دوست و همکار خویش جناب استاد نصیر مهرین را از یک مصاحبه میاورم که خانم عزیزه اختر در شمارهء بهاریهء ١٣٨٠مجلهء وزین رنگین با ایشان داشتند.

 

 

 

مصاحبهء نصیر مهرین با مجلهء « رنگین » :

 

« . . .

پرسش :

 آقای مهرین پس از فرمان ملأ عمرو در حقیقت پاکستانی ها، مجسمه های بامیان منفجرگردیدند. این عمل طالبان عکس العمل های افغانها و خارجیان رادربرداشت و مردم بسیاری متأثر شدند. وقتی شما از آن اطلاع یافتید، چه احساسی داشتید؟

پاسخ :

بعد ازظهرروز 26 فبروری بود، فردای کنفرانس بین المللی  شادروان غبار درلندن، دریکی از استدیو های رادیوی بی بی سی، در آخرین لحظاتی که مشغول گفت و شنیدی پیرامون  تاریخنگاری ومسایلی از تاریخ معاصر افغانستان بودیم، دو خانم جوان به صورت فوق العاده به استدیو داخل شدند و با شتابزدگی کاغذی را پیش روی متصدی برنامه (ظاهر طنین) گذاشتند، آن  کاغذ خبرفرمان جاهلانه ملا محمد عمر بود.
 

من چند لحظه به یاد خاطراتی رفتم که از بامیان و دیدن مجسمه  ها داشتم. شخص نزدیک در کنار چپ من آقای لطیف ناظمی بود. در چهره اونگاه کردم در چشمانش قطرات اشک را دیدم. در چهره دوکتور شریف فایض دیدم  چیزی  زیر لب می گفت و چشمان او نیزاز قطره های اشک سخن داشت. اقای عزیز نعیم با جملات کوتاه و تقبیحی به سخن آمد. من از جایم برخاستم واز آن اتاق خارج شدم.

 

زندانیی بیگناه ومایۀ افتخار را در نظر آ وردم که سالها شکنجه شد و بالاخره کاغذ حکم اعدامش را در پیش روی نهادند. زندگی چند دهه اخیر ما باچنین لحظاتی در هم آمیخته است  . . .»

 

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٦٩                سال چهـــــــــارم                     نوروز    ١٣٨۷                   مارچ/اپریل 2008