یازدهم
ماه مارچ سال روان هفت سال تمام ازانهدام تندیسه های بامیان میگذرد،
روزسیاهی که درتاریخ کشورما برای همیشه بیادگارمانده است. روزیکه به فرمان
ملاعمر به رگباربستن و منفجرساختن مجسمه های عظیم بودا، بدست کوردل ترین
افراد فرهنگ ستیز، به منصهً اجرا درآمد وبی هیچ گناهی این دو تمثال
بینظیرجهان را که شهکاری هنرباستان بودیزم باشگفت انگیزی عجیبی درتاروپود
شان به کمال آفرینش رسیده بود، ازپا درآوردند.
نخست بوسیلهً مواد منفجره بدنه وقامت بلندشان، ازهم پاشیده ومنهدم گــردید
متعاقباً به منظوراینکه بقایای بازماندهً بتها را بکلی ازمیان برداشته
باشند، درآتش رگباران توپ وتانگ ریزریزگشت وخاکسترش دربسترخاک، به شهادت
تاریخ سپرده شد.
سپس این قهرمانان معرکهً مرگ و فاجعه، این «نصرت» بزرگ خود
را با شلیک مرمی های شادیانه جشن گرفتند و راپور آنرا باعجلهً تمام
بمرکزفرماندهی امارت خود، گسیل کردند.
انهدام این تندیسه های عظیم و بیجان نه تنها مردم بامیان و
درمجموع ملت افغانستان را سوگوارانه در ژرفای واهمه ودرد فروبرد بلکه این
عمل وحشتناک یکباره جهان را تکان داد ودر برابرچنین برنامهً تمدن سوز،
فریادهای خشم واعتراض اکثرکشورها، بویژه دلبسته گان آئین بودیزم، سازمان
جهانی یونسکو وامثال آنرا به شوردرآورد.
امارت طالبان پیشترازین بخاطرازبین بردن مجسمه ها،
ستراتیژی تصرف بامیان را دردستورپلانهای تهاجمی خود، طرح ریزی کرده بودند.
بهمین دلیل درعملیات تعرضی بسوی شمال درقدم نخست توجه سوق الجیشی شان به
تسخیر وفتح بامیان، متمرکزگردیده بود. ودردرگیریهای خونین که بار بار میان
طالبان واهالی بیدفاع ومظلوم بامیان بوقوع پیوست طبعاً مدافعین محل با
امکانات ناچیزوبندش راهای اکمالاتی نمیتوانستند درمقابله با طالبها
بیشترمقاومت نمایند درنتیجه بامیان سقوط کرد و مردم آن دسته دسته یا قتل
عام شدند ویا بیرحمانه به اسارت وتبعید اجباری کشانده شدند. همینکه طالبها
را برحاکمیت و تسلط بامیان اطمینان حاصل شـد بلادرنگ به امحای مجسمه ها
آستین برزدند واین «وجیبهً مقدس» را به خشن ترین شکل آن، به انجام
رسانیدند. وجیبه ئی که این هیکل های معصوم را دردل کوهپایه های بامیان مثله
مثله کردند ونماد تمدنی دوهزارسالهً سرزمین مارا بخاک وخون نشاندند.
چه تندیسه هائیکه درطول سده های متوالی با قامت بلند وابهت
آفــرین خود بمانند دودلــدادهً اسطوره ای درکوهپایه های موطن خود، آرام
وشکـوهـنده ایستاده بـودند، آنچنانیکه میگفتی روح صامت آنها مــردم جهانرا
فقط بسوی رستگاری فرا میخواند. چه آفـریده های بلند قامتی که میراث معنوی
بودا وهنربودیزم را درردهً عجایب هفـتگانهً دنیا، به سرزمین باستــانی
افغانستان، به ارمغان آورده بود. ولی این بت های فروتن، با آنهمه
وقارودرخشنــده گی، درخودی خود فرورفته بودند وآئین دیگری را هرگزازوجود
خود متاثرنگردانیـده بودند. ازهمین جا بود که توجه بخصوص جهانگردان را بسوی
خود کشـانده بود. سالانه به هزاران توریست خارجی جهـت بازدید وتماشـای این
پیکره های عظیم هنــری به افغانستان ســفرمی کردند، راه خامه وپرازگرد وخاک
آنرا ازکابل تا بامیان با مشقـت فراوان پیمــوده وشبها را درزیرخیمه ها
وچپریها به روزسپری مینمودند.
زیرا دولت بیکارهً شاهی آنزمان که به ارزشهای فرهنگی
وتاریخی کشورعلاقهً چندانی نداشت، وارسی ازبتهای بودا ویا توجه به راه
مواصلاتی آنجا، را به فراموشی سپرده بود. ورنه ساختن یک جادهً آبرومند
پخته، ازکابل تا بامیان ویا برپائی چند هوتل توریستی درآنجا که بامیان را
بیک مرکـزتوریستی پردرآمد جهان مبدل میساخت وازین مدرک به اقـتـصاد عقب
افتادهً افغانستـان یاری میـــرساند، برای نظام شاهی کدام پروژهً
بسیارمشکلی نبود، مگربا تاًســف که این آرمان مردمی دردرازنای چهل سال
سلطنت بابای ملت برآورده نشد.
به گواهی تاریخ، چه مهاجمان بادیه نشین وتجاوزگران کینه
توز، ازهجوم اعـراب و صحرا نشینان ترک وتاتار گرفته تا دوره های اشغالگران
معاصرنبوده اند که درطول سده ها وهزاره ها برقلمروجغرافیائی ما تاخت
وتازنکرده اند، هرچیزی ازهستی مادی ومعنوی را به غارت وتاراج نبرده اند،
تمدنهای حوزه ای ما را درآتش نسوخته وملت ما را ازدم شمشیــرنکشیده اند،
اما بهرشکلی که بوده به بتهای آرام بامیان کاری نداشته اند وازکنار آنها به
راحتی گذشتـه اند.
ولی گاهـگاهی شماتت وبدکـنشی بعضی از امیــران وفرماندهان تنگ نظرمذهبی را
نسبت بخود، برانگیخته است. به گونهً مثال درعهد امیرعبدالرحمان که ازمظالم
واستبداد او حتا مناره های یادگاری وتصاویر بیجان هنری هم درامان نبود،
حــکم صادر کرد تا قسمتهائی از بدنهً تندیسه ها را که مغایر با اساسات
اسلام است، ازمیان بردارند. مطابق این دستوربود که صدمه های جدی
برپیکربت ها وارد شد.
زنده یاد استاد جاوید درجائی از افسانه های تاریخی مجسمه
ها که در ادبیات باستان بنام های «سرخ بت وخنگ بت» یاد شده اند، چنین روایت
میکند:
«درافــواه آمده است که محمود بت شکن ازین راز آگاه بود که
با این دوشاهــد خامـوش که تمثال ونمادی بیش نبــوده اند دست تعدی
درازنکرد. اما حینیکه اورنگ زیب خود کامه درسال 1642 درراه لشکر کشی بسوی
بلخ از بامیان میگذشت فرمان داد که مجسمه های بامیان را ازمیان
بردارند و نقش ونگارهای آنرا هم پاک کنند.
هنوز ازشکستن پای یکی از بتها فارغ نشده بود که نیمه شب خواب وحشتنــاکی
دید. از وسـوسه و لرزه سراپایـش غـرق عـرق شد. فردای آنروز ازویرانی و
ستمگــری دست کشید. گویند براثرشکستن پای این بت، خونی فوران کرد که لخته
های آن خون، تا الان چون لکهً آن خاطرهً نافرجام، بررخ آن بت چسپـیده
ونمایان است. آورده اند که این معجزه را هندوان و مسلمانان هردو قبول
دارند. هندوان آنرا به پروردگار خود نسبت میدهند و مسلمانان به جادو
وافسونگـری»
روانشاد استاد جاوید این نوشته را پیش ازانهدام بتها به
قلــم آورده بود، دران زمان بمثــابه یک دانشمند بزرگ عرصهً فرهنگ وزبان
پارسی هرگـزتصورنمیکرد که روزی چنـیـن مصیبت سنگین برپیکراین بتهای معصوم
وارد گردد.
ولی امروزکه بت های بامیان را با همهً شکوه تاریخی اش
ازمیان برداشته اند، تنه ودامانشان به کوهــهً ازآوارخاکستر مبدل گشته است،
وجدان بشریت این سوال را دربرابر تاریخ به تلخی مطرح میسـازد که آخر
خونبهای چنین تمدن شکنی را کیها باید بپردازند ؟ علل وانگیزهً آنرا درکجاها
باید جستجو کرد؟ درینجا نخست ازهمه جناب دادستان کل درراستای برنامهً جهاد
خود علیه جنایت کاریها، درینمورد نیـز میبایست حرفی وکلامی میداشت ولااقل
بهای این مسًله که نهایتاً به تاریخ وفرهنگ کشورما گره محکم خورده است، به
هیچ گرفته نمیشد. آنعــده ازروشنگران اکادمیک هنـرهای زیبا، نقاشان،
پیکرتراشــان واستادان حوزه های آفـرینشی که ازآنها انتظارات زیادی درقسمت
احیای تمــدن فرو ریختـهً کشوربرده میشد، آیا درازای چنین شکست هولناک
فرهنگی، چه سهمی وچه عملکردی را درقیام پاسـداری ازهنـر علیه هنرستیزان
انجام داده وکدام فریاد شهامتی را ازخود به آرشیف تاریخ بجا مانده اند؟
ولی ما دیدیم که هیچ یک ازارگانهای ثلاثهً نظام، نهادهای
دولتی، بویژه وزارت فرهنگ که درین راستا مسًولیت مستقیم را بدوش دارد،
ازخاطرهً تلخ هفتمین سالروزبخاک نشستن مجسمه های بامیان ویکجا با آن برنامه
دوباره مرمت واحیای آن، صدای خوش ودلسوزانه یی را بالا نکرده ودست سبــزی
را بـــه شهادت تاریخ، به یادگارنسپــردند، تا دست کم محفــلی بیاد وبود
این روز دروزارت فرهنگ، به تبجیـل در می آمـد تا ازیکسو چهره های عاملین
این شرارت افشا ویکباردیگراذهان ملت بسوی واقعییتهای تلخ واستبداد فرهنگ
ستیزان کشانده میشـد وازسوی دیگردرروشنی نظریات کاوشگــران وباستان
شناســان داخلی وخارجی که درین عرصه آماده گیهای قبلی نیزدارند، آفرینشگری
مجدد بتها، درسطح ملی وبیـن المللی به داوًطلبی پیشکش میگردید.
درطول هفت سال وزارتخانهً فرهنگ هرگزقلبش به خرابه زاراین
رواق معتبـرتاریخ نه تپید ومسًــولیت خودرا منحیث پاسدارازحیثیت این میراث
گرانبها، بانجام نرسانید.
ولی خوشبختانه چراغ این میراث بزرگ بکلی خاموش نگشت.
موسسهً جهانی یونسکو، وسایر نهادهای باستان شناس بین المللی که خودرا
وجداناً مکلف به حفظ آثار باستانی درجهان میدانند درتفاهم کاری با دولت
افغانستان چندسال است انـتـظار آنرا میبـرند تا وزارت فرهنگ این
کشـوردرمورد برنامه ریزی احیای مجدد مجسمه ها پیشنهادات مشخص خودرا ارایه
دارند تا مستند به آن ازتخصیص کمکی جامعهً جهانی ویونسکو، درپروژه سازی این
امرمهم دست بکار شوند. روی همیـن هـــدف متخصصان وباستان شناسان بسیاری
ازکشورها، بویژه جاپان و فرانسه چندین باربه افغانستان سفرنموده و ازمحل
تخریب دیدن کرده اند، حتا آنگونه که گزارش داده شده عملیات مقدماتی را مبنی
برتشخیص وسرت بندی پارچه های منهدم شده ازپیکربودا، شناسائی وتجزیهً مواد
ترکیبی وتزئینی آن که با ظرافت هنری عهد باستان، درآفرینش بتها، بکاررفته
است، را آغازکرده اند.
باستان شناسان درساختمان مجدد مجسمه ها، دونظر را مطرح
کرده اند.
نخست آنکه با استفاده ازپارچه های پاشان وجدا شــده
ازبدنه، اسکـلت بندی مجسمه ها با یک محاسبهً دقیق دوباره درهیکل اصلی شان
آفریده شوند. طرح دوم آنکه درمشابهت دقیــق با ریخت وبافت هیکل های سابقه،
سرازنو قالب ریزی وبعداً با همان ظرافتکاریهـــــای تزئینی باستانی قامتهای
شان آراسته گردد.
مگرعلیرغم اینهمه تپ وتلاش کارشناسان وکاوشگران جهانی، با
تاًســف ازطرف مقابل یعنی وزارت اطلاعات وفرهنگ، پاســخ مثبتی را دریافت
کرده نتوانستـنـد. مقامات مسًول دولت ازکنــار این مسایل آنگونه بی تفاوت
وخاموش رد شده اند که گفتی پرداختن به احیای دوبارهً مجسمه ها، یک کاراضافی
و بیهوده بوده وبجای آن نخست میبایست ریفورم واژه سازی وپارسی ستیزی را که
برای شان یک مسًلهً مهم وحیاتی است درمملکت رویدست گرفت.
جالب تراینکه چند روزپیش بمناسبت هفتمین سالروز تخریب مجسمه
ها، آقای دین محمد مبارز راشدی معین وزارت فرهنگ، در برابر پرسش خبرنگار،
میگوید: « ساختن دوبارهً بتها کاریست نهایت مشـکل که وزارت فرهنگ با
امکانات موجود ازعهدهً آن بدرشده نمیتواند » .
بلی آقای خرم شما که درمقام مسًول درجه یک دولت درپاسداری
از میراثهای گرانبهــای تاریخی کشور تکیه زده اید آیا متوجه شده اید که با
این بی تفاوتی وسیاست دوجانبهً خود چقدر ضربهً سنگینی را عمداً
برپیکرتاریخ، فرهنگ، اقتصاد وحیثیت کشور وارد کرده اید؟ آیا احساس نکرده
اید که ازانهدام ودرهم ریختگی بتهــای بامیان که تا هنوزدست نخـورده
باقیمانده است، افغانستان را دراذهـان جهان، تا کجاها یک کشورسقوط کرده
وظلمت گرا، معرفی کرده اید؟ وآیا با این غـفـلت عمدی، مردم کشورفکرنخواهند
کرد که شاید هفت سال پـیش شما هم شـادیانهً این «فتح بزرگ» شحنــــه داران
اسلام را، با سینــهً باز استقبال نکرده باشید؟
واما ازآنسوی دیگربرنامهً واژه شکنی وروحیهً ضدیت آشکارشما
دربرابرزبانهای دیگرکه بخاطربکار برد واژه های زیبای فارسی دری چند
ژورنالیست بیگناهی را کسرمعاش ویا ازکارسبکدوش ساخته اید
چقدرمردم کشور را به نگرانی واضطراب دچارساخته اید.
درین روزگارسرنوشت سازکه به وحدت ملی چون آب وهوا، ضرورت
حیاتی احساس میشود، این خصومت، تعصب وروحیهً افتـراق ملی شمارا چگونه باید
توجیه کرد ؟ وپاک کردن لوحه های نوشتـهً فارسی را درسرتاسرافغانستان که به
هدایت شما صورت گرفته، باکدام خط سیاهی رقـم باید زد. آیا این همه برنامه
های تهاجمی شما معادل رگباربتهای بامیان نیست؟ کاریکه حیثیـت واختیـارات یک
وزارت کلیدی را ازهمه بیشتردرانحصاربرتری جوئی های قومی وزبانی محدود کرده
اید!
قلــم بدستان فــرزانه وآگاه درمورد اقدامات اخیرتان مبنـی
برسرکوبگِری زبان وواژه های دری فارسی آنچه مستلزم نوشتن بود نوشتند وحقایق
را برملا ساختند.
درین برهه یی که مملکت درآتش نفـاق وتشنج میسـوزد ومردم ما
بیک آرامش سراسری نیازدارند تا در
پرتوآن ملت آواره ما دیگر ازبدبختی وفقرنجات پیدا کند، مگر
با تاًسف دیده میشود، بجای رسیدن به آرمان صلح ودموکراسی وآزادیهای مـدنی،
دستانی ازمنابع هــرم های قدرت درکاراست که چگونه آب را باید خت آلود کنند
وازان به سادگی ماهی بدر آورند. اهرامیکه درفواصل دوری ازملت، غرق درتوطئه،
فساد واندوختـن ثروتهای خداداد اند وهرروزبرنامه تازه یی را بمنظورکنـدن
نقبهــای زیرزمینی دربرابردگراندیشان حقیقت نگرومدعیان حقوق شهــروندی
سروسامان می بخشند.
وزارتخانه ها براساس وراثت ومصلحتها، که ارزشهای ملی دران
بصورت کل نادیده گرفته میشود، بخش وترکه میشود درغیرآن هیچ توجیهـی ندارد
که یک وزیر، بی هیچ دستـاوردی درین شش سـال ازدل سه وزارتخانه عبورکند
وسرانجام وزارت تجارت را ازآن خود سازد. گذشته ازان با چالشهـای نوین
سیاسی، حاکمان ووالییان ضعیـف النفـس وسخنگویان تجــرید شـده ازمــردم را
درمعـاوضهً پول وتطمیع منصب وکرسی، به حراج بازارسیاه نظام، به معامله
میگیرند تا اهـداف عظمت طلبانهً قـومی وزبانی را آنچنانیکه دروزارت فرهنگ
رویدست گرفته شده در جامعه دنبال کنند. مگرآقای خرم این ستیزه هارا ازجائی
شروع کرد که آغازداشت اما انجامش مسلماً به ناکامی ورسوائی کشید. زیرا درین
روزگار، باهرپدیدهً بازی کردن شاید چند صباهی چلش کاذب خودرا درجامعه به
آزمـــــــــــــون ببندد مگـــــربازی کردن با فرهنگ وزبانی که سلالـــهً
کهنــش هـــزاران سال است درعشــق وصداقت این جغرافیای ناکرانمند سوخته است
، درپاسداری ازارزشهای فرهنگی وجنبشهای آزادی خواهانه اش، تا پای جان
قربانی داده است، مشکل است با این ساده گی شکار توطئه گران پارسی ستیزشود.
دربحبوحهً این هیاهوی نشرات انترنتی علیه آقای خـرم، که
بحق باید چنین میبـود، یکی ازنویسنده گان محبوب وآگاه کشور، آقای مهرالدین
مشید که پژوهشهای علمی شان خواننـده گان فراوانی دارد، البته با دلایل چندی
ازجمله اینکه جناب خرم ازفساد اداری ومالی مبرا است وبمانند دیگران قصری
درشیرپور ویا ویلائی درخارج ندارد، بجانبــداری ازجناب وزیرصاحب فرهنگ
برامده است ودرینمورد درمطلبی مینویسد:
«هرگاه آقای خرم درتصمیم خود سلیقه های شخصی، زبانی وقومی
را بکاربرده باشد باید بپذیرد که اشتباه کرده است و یا اینکه هدف نیکی را
درقبال این تصمیم خودداشته وبا نیت خوب دست به فتوائی زده که نتیجه اش بد
شده است وفرست داده شود تا خودش حال خودرا درروشنـائی این حدیث شــریف
«هـرگاه ازعالمی با نیـت خوب فتــوائی صورت گیــرد، هرگاه راه صواب را به
پیماید دواجر واگرراه خطارا بپیماید یک اجر دارد» شاید اوهرگزفکرنمیکرد که
این تصمیم او تاجکی را به گفتـن مرگ به پوهنتـون ویا پشتــونی را مرگ به
دانشگاه، وا میـــدارد. درینصورت هرگاه اومیدانسته است و دست بچنین کاری
زده است به یقین که بمثابه اشخاصیکه بدورازمنطــق موضوع را بیش ازحـد دامن
زدند، اوهم بخطا رفته است ... وبرای آنهائی فرصت داده است تا به این بهـانه
بیـدردانه گلوهارا دریدند وعقده های خویش را گشودند ولی دردی هم اگرداشته
اند ازقلمروسرناف وزیربینی آنها فــروتروفـراترنرفته است... ولی آنجه مسلم
است اینکه آقای خـــرم خودش فساد مالی واداری ندارد. مقام وزارت را سکوئی
برای دستیابی وافتخارداشتـن کاخی، درشیـرپورویا ویلائـی در دهلی، پاریس،
دوبی، لندن وجاهای دیگر، قرارنداده است. ممکن دراطراف اوباشنــد کسانیکه
اورا درتاریکی نگهــداشته اند.»
توجیه چنیـن استـدلالات که عقیـده ونظرشخصی جناب مشید را
انعکاس میدهد، شاید نیــت خیری را در راستای زدودن این هیاهوومشاجرات واژه
گان زبانی داشته باشــد که طرف مقابل را باسختی کلمات به شکیبائی
فرامیخواند، مگرکاسهً جانانیکه درزبرداشته، کجا میتوان آنرا بشکل اصلی اش
دوباره مرمت کرد. هرگاه آقای خرم، صاحب کاخی وبلند منزلی درداخل ویا درخارج
نبودند ایکاش از«ســــــکوی» همین دستگاه بزرگ فرهنگی، کاخ ماندگاردیگری
ازمعنویت وافتخاررا، برای خود پی ریزی میکرد کاخ استوار وسربلندی که بگفتهً
فردوسی شاعربلند مرتبت زبان پارسی، ازگزند بادوباران درامان می ماند وهیچ ا
نگشت انتقادی را مجال نمیبود تا بسویش نشانه گیری کند.
ازسوی دیگر اندوختن ثروتهای غیرمشروع ویا داشتن کاخها
وبلند منزلهائیکه ازطریق دستبرد ویا تاراج به مال و منال بیت المال، بدست
آمده است، یکنوع جرم وجنایت قلمداد میشود و درسوی دیگر، تهاجم فرهنگی،
ترورواژه ها واهانت به زبان ملیتهای دیگر، نوع دیگری ازجرم وتبه کاری است
که هرکدام به نوعیت خود قابل محاکمه در دادگاه تاریخ است وتنها نداشتن بلند
منزل و ویلا، نمیتواند محک صداقت و وطنپرستی ومظهرپاکی ضمیرووجدان افراد
درجامعه باشد.
شهـر کسل ــ جرمنی
مارچ 2008 |