کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

۱

 
 

               انور وفا سمندر

    

 
جادوگر هزار دست

 


«فکر کردن زمانی آغاز می‌شود که احساس کنیم عقل پرستیده شده از قرن‌ها، بزرگ‌ترین دشمن فکر کردن است.»
مارتین هایدگر


پرسش روانی-فلسفی
(چرا؟ چرا نی؟!!)
1
قرن بیستم بنیادهای عقلی‌که انسان غربی، آن را در فلسفه، هنر و ادبیات دنبال می‌کرد، یک‌باره و برای همیشه زیر سؤال برد. یا نزدیک است بگویم که این قرن از یک‌سو آغاز گذار از عقل به تمایلات فرا منطقی است و از سوی دیگر، تأثیرات دو جنگ جهانی، و به‌وجود آمدن روان¬شناسی، در همۀ عرصه‌ها در برابر عقل پرسشی گذاشت.
روان¬شناسی اعماق (قهرمان) «یونگ»، (که باورمند به ناخودآگاه فردی و قومی است) توجه عمیق‌اش را به سوی زبانِ نمادین و اهمیت روانی افسانه‌ها، آورد. به باور او، نمونهِ کهن (کهن الگو) خود را از طریق نمادهای افسانه‌ها و رؤیا‌ها نشان می‌دهد. او همچنان اهمیت این‌ها را در هنر، ادبیات حتا نقد ادبی، زیر بررسی گرفت.
افسانه‌های شعری و فلکلوریک کنونی ما نمادهای ‌زیادی دارند؛ اما شاعران ما به این اصل کم‌تر توجه می‌نمایند که افسانه را توسط شعر به نمایش درآورند یا به بعد روانی شعر توجه نمایند. در این اواخر نوشتۀ نیمه افسانوی-نمادین «چرا- چرا نی؟!»، نتیجۀ تجربه فردی نویسنده را به گونۀ یک طرح برای ما به نمایش می‌کشد که زبان نمادین آن در بسیاری جهات و ابعاد مشابهت‌هایی با نمادهای رؤیاها دارد؛ و این نشان‌دهندۀ ارزش روانی و زیبایی‌شناسانۀ آن می‌باشد.
2
در نوشتۀ نمادین «چرا؟- چرا نی؟!» از یک دیدگاه، نماد (عکس) معانی معادل سایه (خیر مطلق) افلاطون را تداعی می‌کند و طرحه اشاره‌ا‌ی است به آن مسئولیت انسان که در برابر اعمال خود دارد.
«زرگره»، قهرمان این اثر با آن‌که دیوانه است، مسئولیت را می‌پذیرد و از آزادی و مسئولیت فرار نمی‌کند. دقیقاً مسافر نیمه شب «مجروح» هم دیوانه است... شاید به این خاطر که فقط دیوانه است که در برابر جانبداران عقل، حقایق را گفته می‌تواند. هاملت «شکسپیر» هم دیوانۀ هوشیار است.
در ادبیات اروپایی حاضر جوابی «آندره ‌برتون» و صنعت ادبی «والری» در بسیاری مواقع توانسته است تکان‌های دردآور فاجعۀ انسانی را به زبان هنری به نمایش درآورد.
به طور مقایسوی «زرگره» به مثابه چهرۀ مرکزی اثر، مانند لافونتن «ژرژ ساند»، آنا کارنینای «تولستوی» و مادام بواری «فلوبر» و بانو دلوی «ویرجینا ولف»، یک پرسش جدی را با خود دارد و از این‌که دیوانه است، ما را با پرسش‌هایی روبرو می‌سازد که به اصطلاح، بسیاری از صاحبان عقل را حیران ساخته‌اند!
نویسنده برعکس «بالزاک»، «ساموئل بکت»، «آلبر کامو»، و «ژان پل سارتر»، بدون مقدمه‌چینی، ما را مستقیم به عمق حوادث فرو می‌برد. نویسنده، بارها احساسات خواننده را با چنان حوادثی روبرو می‌سازد که از دید منطق عادی بی‌ارتباط ولی دارای نوعِ ارتباط فرامنطقی می‌باشند. نمونه‌های چنین نوشته‌ها را ما در ادبیات اروپایی می‌بینیم. به گونۀ نمونه در خشم و هیاهو «فاکنر»، اولسیس «جیمز جویس»، گروه محکومین «کافکا»، و در جست و جوی زمان از دست رفته «پروست»، نویسنده ناگهان در عمق حوادث قرار می‌گیرد.
به‌گونۀ نمونه «پیراهن چرمه‌یی» آن عطش و تلاش ناکام بشری را بیان می‌کند که به هیچ صورت اقناع‌پذیر نیست و مانند «فاوست» «گوته»، در جست‌و‌جوی لحظه‌ای است که برای یک‌بار و برای همیشه، آسایش‌بخش و خوشی‌آور باشد. اما هم «زرگره» و «فاوست» شکست‌ خود را از چشمان اشک‌پُر‌شان می‌بینند؛ تمثیل چنین حالات روانی، خود استمرار تراژدی است.
«کوه پر از چراغ‌ها»، مانند به‌سوی چراغ دریایی «ویرجینا ولف»، تلاشِ انسانی است که همیشه می‌خواهد با وضع موجود مقابله نماید که چنین تمایلی در بیگانه «آلبر کامو» نیز جا دارد.
«طاووس» مظهر آن زیبایی آرمانی است که زیبایی چشمان مار را تداعی می‌کند و مارهای روییده بر هر دو بازو در شاهنامۀ «فردوسی» را به یاد‌مان می‌آورد که یک روز کم از هزار سال در فضای افسانوی، مغزهای انسان‌ها را می‌خورند. این شاید اشار‌ه‌ای باشد به این‌که عقل عذاب است و هر فردی که بیشتر می‌فهمد، بیشتر عذاب می‌کشد!
نماد «اُشتر» که در فلکلور به صبر و کینه مشهور است، و «فیل بالدار» که بالای او شهزاده مارِ خالکوبی شده، ممکن است اشاره‌ای باشد به ابعاد تعریف‌ناپذیر، متناقض و ماورای منطقی انسان! این چنین زبان نمادین در تمام متن کلیله و دمنه حضور دارد، و انسان را به طور افسانوی تمثیل می‌نماید که به‌خاطر خطر افتادن در چاه، خود را از بوته‌ای می‌آویزد؛ اما ناگهان متوجه می‌شود که یک موش سفید و سیاه، ریشه‌های این بوته را بدون وقفه می‌خورند و اژدهایی در اعماق چاه، دهنش را باز کرده است. موش سیاه و سفید اشاره به شب و روز و اژدهای دهن¬باز، اشاره به مرگ می‌باشد.
3
ارزش فرا منطقی (آن‌سوی عقل)، روانی و نمادین در داستان نه تنها مورد توجه روان‌شناسان قرار گرفته است؛ بلکه در فلسفه از «هایدگر» گرفته تا «سارتر» و در هنر از داستایفسکی گرفته تا نیچه، کامو و کافکا، همه در این عرصه، آثار ارزشمندی را به میراث گذاشته‌اند. در اثر «چرا؟- چرا نی؟!»، «آهوهای آهنین»، «معلم آهنین»... همه تحولی است از عقل به سوی فرا منطقیت.
می‌شود گفت که ادبیات قرن ما، سفری است از درون یک دهلیز نیمه‌روشن، به سوی وادی «ممنوعه» که روان‌شناسان آن را ناخودآگاه می‌نامند. جایی‌که احساسات عقب ‌زده شده و عواطف خواب‌آلود به شکل خاطرات رسوب یافته، و توسط روشنی کم‌رنگی، به نمایش درمی‌آیند. از همین خاطر است که هر نماد، تصویر، تمثیل، صدا، لذت، چهره یا حادثه می‌تواند این خاطرات را بیدار سازد.
4
شاید این حرف قابل تأمل باشد که دیوانگی نسبت به دروغ و تزویر، بهتر است. و از سوی دیگر حقایقی هستند که نمی‌شود با زبان معمولی آن را بازگو نمود. به گونۀ مثال نمادهای رؤیا با هیچ چارچوب عقلی قابل تعبیر نیستند. به همین گونه نمادهایی‌که در هنر و ادبیات به کار گرفته می‌شوند، شاید برای بسیاری از به اصطلاح هوشیاران قابل قبول نباشند!
یکی از جریان‌های ادبی قرن ما که نام «رئالیزم جادویی» به آن داده‌اند، از سبک‌هایی است که منطق معمولی را نمی‌پذیرد. نماد‌ها در صدسال تنهایی، سرنوشت یک غریق و پدرسالار «گارسیا مارکز»، به زبان هنری و تخیلی بیان شده‌اند که حتا از چارچوب شعر نیز فرا می‌روند.
هنر از یک دیدگاه، بیان واقعیت است؛ نه گریز از واقعیت و یا مقابله با واقعیت! به گونۀ مثال در ادبیات داستانی، واقعیت و تخیل در پاک‌کننده و بخصوص در حسادت «آلن روب» چنان با هم ترکیب شده‌اند که حتا نویسنده نمی‌داند که چه می‌خواهد نشان دهد؟
این نمونه‌ها همه در شعر، به گونۀ مثال اشعار «بودلر»، «رمبور» و در نقاشی به گونۀ مثال در آثار «پیکاسو» و «سالوادور دالی»، قابل یادآوری می‌باشند.
به باور ما سرایندۀ موفق آن است که با در نظرداشت ناخودآگاه انسان، چنان شعری بسراید که نقاش بتواند آن را نقاشی نماید، و در نقاشی هارمونی به سان موسیقی موجود باشد که همۀ این‌ها اصل تخیل را معنی می‌بخشد.
اگر لازم باشد که نقاش و شاعر دست به تخیل زند، چرا نویسندۀ ادبی از تخیل منع گردد!؟
5
به باور من، آرمان اصلی «نویسندۀ چرا؟- چرا نی؟!» یا جادوگر هزار دست، شاید این باشد که دیوار بین شعر و نثر را از بین ببرد. و مانند یک نقاش، آرزوها و هیجان های ناممکن را به زبان نمادین، نقاشی نماید و به کمک تخیل، امکان تصویری ساختن آن را در خواننده به وجود آورد.
شخصیت مرکزی جادوگر هزاردست که راوی همۀ داستان است، در حالت دیوانگی چنان حقایقی را بر زبان می‌آورد که طرفداران عقل حتا امکان تصور آن را ندارند! او با وصف آن‌که دیوانه است، به گناه خود اعتراف می‏‌کند و از آزادی خود پا به فرار نمی‌گذارد و مسئولیت تمامی اعمالش را به گردن می‌گیرد.
«زرگره» از نگاه روانی، بین ناخودآگاه و نیمه خودآگاه، در نوسان است. عقل به زنجیر کشیدۀ افلاطون زمانی‌که از دنیای عواطف فاصله می‌گیرد (عقل از زنجیر عواطف رها می‌شود.) به باور «هایدگر» عقل توان دیدن را از دست می‌دهد.
شخصیت مرکزی این اثر، برعکس قهرمان افلاطونی، از زنجیرهای عقل رهایی می‌یابد و حقایقی را برای ما بیان می‌نماید که قدرت دیدن آن را به کمک عقل نداریم. کوتاه این‌که شخصیت مرکزی اثر، همیشه پرسشی را مطرح می‌کند و از حل هر پرسش، پرسش تازه‌ را بیرون می‌کشد. یعنی این‌که قهرمان مرکزی تمایلات فرامنطقی با فلسفه و روان¬شناسی معاصر دارد.
یگانه برجستگی «چرا؟- چرا نی؟!» این است که «درام روانی» انسان را به کمک تلاقی هنر، روان‌شناسی و ادبیات- تا حد ممکن- به تصویر کشیده است.
اسد آسمايي
دانشگاه کابل
1377 خورشیدی

ادامه دارد.......

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل   ۳۹۹     سال هــــــــــــــــفدهم                    جدی۱۴۰۰                       هجری  خورشیدی           اول جنــــــوری   ۲۰۲۲