کابل ناتهـ، Kabulnath


Ist möglicherweise ein Bild von Mohammad Moheq, steht und außen
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

               نویسنده: محمد محق

    

 
ملای لنگ و معضله تمدنی ما

 

 

دو سال پیش در شعری گفته بودم:
چه نفرین رفته بر خاکی که زِهدانش دهد بیرون
گهی ملای کوری را، گهی ملای لنگی را


در آن‌جا اشاره‌ام به ملای لنگ بود که در آغاز سده‌ی بیستم حرکت ضد اصلاحات امانی را کلید زد و بساطش را در هم پیچید، و سپس به ملا عمر که در پایان قرن بیستم جنبش تحجر خود را به راه انداخت و مجسمه‌های باستانی بودا را ویران، و امارت خود را بر آوار مدنیت برباد رفته پهن کرد.
ملای لنگ یک فرد نیست، یک پدیده‌ی فرهنگی‌-اجتماعی است. ملای لنگ تجسم سنگوارگی فرهنگ یک جامعه است، مظهر تحجر و فسیل‌شدگی، همراه با تراکم کین و نفرت و ستیزه با پویایی و تجدد.
افغانستان به لحاظ فرهنگی از دیر زمانی است که در این چرخه‌ی نفرین شده گیر مانده است، چرخه‌ی ملای لنگ و جوجه‌هایش که پیوسته تکثیر می‌شوند.


دیگر کشورهای اسلامی بسیار پیش‌تر از ما به خطر ملاهای لنگ خود پی بردند و کوشیدند خود را از شر شان رهایی ببخشند. ترکیه از روزگار سلطان سلیم سوم (۱۷۸۹) مصر از زمان محمد علی پاشا (۱۸۰۵) ایران از زمان تاسیس دار الفنون به دست امیر کبیر (۱۸۵۱) و مسلمانان هند از هنگام تاسیس دانشگاه علیگر (۱۸۷۵).
در افغانستان گام‌هایی سطحی و شتابزده در اوایل سده‌ی بیستم برداشته شد اما ریشه‌های ملای لنگ ژرف‌تر از آن بود که با چنان تلاشی برکنده یا حتی سست شود. گردانندگان بازی بزرگ، انگلیس و روس، از آغاز قرن بیستم دریافتند که سوار شدن بر شانه‌های ملای لنگ بهترین راه بازی با سرنوشت‌ توده‌های بی‌خبر و نادان است و راه را بر هر گونه بیداری و هوشیاری به آسانی می‌بندد. در بیست سال اخیر، تخم ملای لنگ در سرتاسر کشور افشانده شد و زمین این خطه برای این تخم بسیار حاصل‌خیز بود.


در این‌جا تمرکز سخنم بر زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی سرزمین ماست که چرا بذر تجدد و نوگرایی در آن کم‌حاصل می‌مانَد، و تخم ملای لنگ به صورت انبوه به بار می‌نشیند. ریشه‌های این وضعیت را باید در روزگاران دورتر جستجو کرد. از روزگاری که شعله‌ی تمدن عصر تیموری در منطقه ما فروکش کرد، فلسفه و دانش‌های عقلی فرو خشکید، هنر و ادبیات به رنجوری گرایید، آزادی اندیشه محو شد، فرهنگ قبیله شهرها را به تسخیر در آورد، تکثر و تنوع در برابر یکسان‌سازی بدوی واپس نشست، خرافه جانشین علم شد، دانش تنها به میراث قرون وسطایی متاخران فروکاهش یافت، و نظام‌های استبدادی بر همه مقدرات مردم چنگ انداختند، این وضعیت به فروپاشی تمدنیِ تمام‌عیاری انجامید و تا عمق جان و ژرفای استخوان ما را درنوردید.


این بستر فرهنگی و اجتماعی است که نمی‌گذارد دیگر در این سرزمین شاهد ظهور فارابی‌ها، ابن سیناها، ابو ریحان‌ها، خوارزمی‌ها، مولاناها، سنایی‌ها، جامی‌ها، رازی‌ها، خیام‌ها، بهزادها، و بیدل‌ها باشیم، و به جایش ملاهای لنگ و کور از سر و کول این جامعه بالا می‌روند. در چنین بستری است که عوام‌زدگی رونق روزافزون پیدا می‌کند و غوغاسالاری تبدیل به برَنْد می‌شود، و به جای ستاره‌های هنر و ادب و دانایی، ستاره‌های هجو و هیاهو و عوام‌گرایی مَسندْنشین و نقش‌آفرین می‌شوند.
ما باید از ادعاهای بلندبالا دست بکشیم، چشم باز کنیم، چراغ به دست بگیریم و شَبَح ملای لنگی را که در لایه‌های ذهن و روان ما لانه کرده است ببینیم، و از آن‌جا با او پنجه درافکنیم. باید در درون ذهن خو از ذهنیت و اندیشه‌ی ملای لنگ پاکیزه شویم.. باید عصیان در برابر ملای لنگ را از طریق عصیان در برابر خرافه‌گرایی، سطحی‌اندیشی، و تحجر مشربی به نمایش بگذاریم. باید ابراهیم‌وار تبر به دست بگیریم، تبر عقلانیت نقاد، و آن را بر فرق بت بزرگ فرود آوریم. باید ابهت و هیمنت ملاهای لنگ را در هم بشکنیم و پوچی و پوکی‌شان را هویدا کنیم.
ملای لنگ عقیده‌ی متصلب است.. ملای لنگ ایمان‌آوری جاهلانه است.. ملای لنگ فرهنگ منحط قبیله است.. ملای لنگ دشمنی با موسیقی و هنر است.. ملای لنگ خصومت با کلام و فلسفه است.. ما برای آن‌که روح ملای لنگ را از زندگی فردی و جمعی خود بتارانیم نیاز به رنسانسی همه‌جانبه داریم.. بدون یکسره کردن حساب خود با او، امکان نوزاییِ تمدنی را نخواهیم داشت.

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل   ۳۹۱     سال هــــــــــــــــفدهم       سنبله ۱۴۰۰      هجری  خورشیدی    اول سپتمبر   ۲۰۲۱