کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

               حامد علی پور

    

 
ابزار جنگ و مردان آماده باش*
معرفی کتاب

 

 




گلوله های برنجی و گل های خشخاش
گزارنده: تراب صورتگر
ناشر: موسسه انتشارات مقصودی، کابل
چاپ اول، بهار ۱۴۰۰
۵۰۰ نسخه، ۷۸ صفحه،
۷۰ افغانی


ما وقتی میخواهیم بدانیم امریکایی های که ابزار مالی و انسانی جنگ در افغانستان را اداره می کنند، به عباره دیگر سیاسیون، نظامیان رده بالا، و تا حدی به گونه پنهان کمپانی های اسلحه سازی، چگونه می اندیشند، چند راه بیش نداریم. کتاب و مقاله از ایشان اگر چاپ شد بخوانیم. به گونه مثال، کتاب، مقاله، و مصاحبه از افرادی مانند دیک چینی، جورج بوش، دانولد رمزفیلد، رئیس جمهور اوباما. افراد دیگری که روی شروع، دوام، و چگونگی جنگ تاثیر فراوان دارند ولی اهل نوشتن کتاب و مقاله نیستند، اهل حرف و مصاحبه و خطابه اند و ما میتوانیم به حرفهای شان گوش بدهیم. البته اشخاص تاثیرگذار روی جنگ در افغانستان هم استند که کتاب و مقاله ننوشته اند و زیاد اهل حرف زدن هم نیستند و یا نباید حرف بزنند، مثل رهبران رده بالا در سی آی ای. در مورد ایشان باید به حرفهای تحلیل گران و به اصطلاح کارشناسان رو آورد که به ما بگویند فلانی در مورد این مسله چگونه می اندیشد. بعد این ماییم که قضاوت کنیم که صحت و سقم این برداشت با این مقدمه میخواستیم بگوییم که برای اینکه بدانیم این عاملان جنگ (به معنای اصلی کلمه و با وام گرفتن از فعل "عمل") چگونه به مسایل می نگرند، کتاب و مجله و مصاحبه تلویزیونی و میز گرد و .... کم نیست. اگر به انگلیسی آشنایی نداریم، بعضی های شان به فارسی ترجمه شده. و نکته پایانی درین مورد اینکه اگر اصلا شک داریم که آنها تمام حقایق را به شفافت و صداقت بیان میکنند، شک ما به جا ولی حرفی است جدا.


اما آیا فردی پیدا می شود که به ما بگوید که این سربازان امریکایی که میانگین سنی شان از بیست نمی گذرد، بیشتر فراسوی فارغ شدن از مکتب تحصیل بیشتری ندارند، و غالبا از فامیل های نسبتا نادار استند، به جنگی که فرستاده شده، چگونه می نگرند؟ سربازان و ضابطان و خبرنگاران، مشت نمونه خروار، در تنهاترین مواقع زندگی شان، در بیگانه ترین جاها برای شان، در غمبارترین، ترسبارترین لحظات، وقتی قلم پنسل و یا خودکار شکسته را در دست گرفته اند و برای خود "شعر" نوشته اند، چه حرفی برای گفتن برای خود، و بعد برای ما، دارند؟ بلی چنین فردی است! این شخص تراب صورتگر است که بیست شعر از بیست عسکر و گاه خبرنگار امریکایی، کانادایی، و انگلیسی را انتخاب کرده و به زبانی چنان شاعرانه به فارسی ترجمه کرده که کافی است در بعضی شعر ها فقط دو سه واژه و اصطلاح را کمی تغیر بدهیم و اصلا ندانیم که با ترجمه روبرو استیم.


آقای صورتگر مهندس فارغ از فاکولته انجنیری کابل، افغانستان، در سال ۱۹۷۹ میلادی است و مدت کوتاهی استاد این دانشگاه هم بوده. او در مهندسی دو ماستری دارد، یکی از دانشگاه نیوکاسل در انگلستان و یکی از دانشگاه ایالتی سن هوزه در کالیفورنیا، امریکا. صورتگر سالهاست به عنوان مهندس کارشناس در امریکا کار می کند و در پهلوی آن حدود بیست سال سمت استادی یک دانشگاه در امریکا را هم داشته است. دلیل این معرفی کوتاه از مترجم اینست که در تصور من تحصیلات فراون ایشان که رابطه تنگاتنگ با ریاضی و فزیک دارد، روی نویسندگی شان هم تاثیر گذاشته و صرافت شان در استفاده لغات و دقت روی انتخاب واژه ها در این اثر سخت مشهود است. ایشان در سال ۱۳۹۸ خورشیدی مجموعه شعری دیگر را هم ترجمه کرده اند به نام "در بیشه اندیشه ها" که توسط چاپخانه کاروان در کابل به نشر رسیده است.
مترجم (روی جلد کتاب واژه "گزارند" آمده) پیش درآمد شش صفحه هم نوشته که در آن آمده،"در انتخاب این اشعار، شهرت شاعر و گوینده و همچنان اهمیت و پختگی ادبی شعر مدنظر نبوده، بلکه معیار گزینش اشعار بیان احساس گوینده از جنگ، بدبختی های ناشی از آن، حضور خود شاعر در افغانستان و شاهد بودن صحنه های نبرد بوده است." صورتگر به گونه مختصر از "قدیمی ترین شعر جنگ" یاد می کند، به الیاد هومر اشاره دارد، و بعد به شاهنامه فردوسی میرسد که موضوع جنگ یکی از موضوعات آن است.
مقدمه کوتاه ولی پراهمیت است و دو موضوع فرعی را در خود دارد که هرکدام به تنهایی می توانند رساله مستقلی شوند. صورتگر هر دو را فقط یاددهانی کرده و به آن نپیچیده و این اهمیت را من به باور خود در آن می بینم. در شروع می خواهیم اشارتی به آن دو موضوع کنیم و بحث و کاوش آن را واگذاریم به خوانندگان این سطور:


• "جنگ نه فقط پدیده یی است سخت نابود کننده و ویرانگر، بکله پدیده یی بسیار پیچیده و غامضی نیز است ... یک ایدیالوژی خاص نیز غالباً بر دیدگاه سروده پرداز و خواننده اشعار و گونه های دیگر آثار ادبی که بر محور جنگ می چرخند، اثرگذار می باشد". (ص۱۰)
• "مقایسه اشعار روسی در ارتباط با جنگ افغانستان با اشعار انگلیسی راجع به جنگ ایالات متحده امریکا و متحدین اش که توسط سربازان و آنهایی که در جنگ سهم داشتند سروده شده می تواند یک موضع بسیار جاب و روانشناسانه از دو جنگ متفاوت باشد"
 


برعلاوه این دو نکته مهم که درین مقاله نهفته است، تقریباً نیم دیگر مقاله شرح حال رودیار کپلنگ، "نویسنده ی داستان های کوتاه و رمان، شاعر و روزنامه نگار معروف بریتانوی متولد هند و نخستین برنده جایزه نوبل در ادبیات (زبان انگلیسی) در سال ۱۹۰۷" و نقل یکنیم صفحه ی از شعر او به عنوان "عسکر جوان بریتانوی" را در برگرفته است. صورتگر بعد این شعر را"بیان رومانتیک سازی جنگ و سرزمین افغانستان" می خواند تا "بیان حقیقت" (ص. ۸) و اضافه می کند که، "شعر بالا از کپلنگ که در آن اشاره به افغانستان شده چندان به درد درک خواننده از تاریخ نمی خورد" (ص. ۹) نقل بخش از شعر کپلنگ با این مصراع تمام می شود، "اگر خود را تنها و مجروح یافتی، در دشت های افغانستان،/و زن ها آمدند, که قطعه قطعه ات کنند،/خود را غلت زنان، نزد تفنگت برسان،/مغزت را منفجر کن، و مانند یک سرباز،/نزد خدایت برو." (ص ۸). صورتگر شاعر را رها نمی کند و می گوید، "اگر گویا چنین حادثه یی{قطعه قطعه شدن سرباز توسط زنان} واقعیت هم داشته باشد، باز هم کپلنگ از القای شاعرانه این امر که چرا زن ها در افغانستان با عسکر بریتانوی چنین برخورد می کنند عاجز مانده است" (ص ۸ و ۹). راستش، من به عنوان خواننده عاجز ماندم که چرا در مقدمه یک مجموعه کوتاه بیست ترجمه شعر، به یک مثال و شاعر این همه پرداخت؟ برای من این نیم مقاله یک وصله ناجور بود به بقیه مقاله که با فشردگی و مصرف دقیق لغات خیلی ماهرانه نوشته شده است. به بیان دیگر، هدف انتخاب این شاعر از میان صدها مثل دیگر، و نقل طولانی که خود نویسنده معتقد است نه به واقعیت ها نزدیک است و نه "چندان به درد درک خواننده" می خورد، واضح نیست.


کتاب تیراژ ۵۰۰ نسخه دارد. ازین واقعیت تلخ بگذریم که میزان علاقمندی مردم به کتاب چقدر کم است، آنهم شعر، آنهم شعر سپید و ترجمه! که کتاب با تیراژی چنین کم نشر می شود. به احتمال خیلی زیاد، بیشتر خوانندگان این سطور، این کتاب را نخوانده اند و امکان بدست آوردن آن برایشان کم است. بنابرین، من همانطوریکه از مقدمه چندین نقل قول کردم، در بخش بعدی این مقاله هم با مثال های زیاد حرفهایم را میگویم تا اگر خواننده با گپهای من به عنوان به اصطلاح معرف و منتقد کتاب موافقت هم نداشته باشد، لااقل با کتاب آشنایی بیشتر پیدا کند و اگر مایل بود در جستجوی پیدا کردن کتاب شود.
در شروع گفتیم که صورتگر با دقت فروان روی انتخاب واژه ها، اشعار را چنان به زبان فارسی ترسیم داده که اگر از چند نام خارجی و دو سه مطلبی که هوای "خارجی" دارد، بگذریم، یاد مان می رود که با ترجمه روبرو استیم. توجه کنیم به چند نمونه:

"چند قریه را گرفتیم/چند قریه را باختیم/قریه ها را دوباره گرفتیم/به قیمت چند زندگی؟" مگر این نمی تواند تعریف و بیانی از یک سرباز افغان باشد که در اردوی ملی خدمت می کند؟ بیان یک طالب نمیتواند باشد؟
سربازی آخرین لحظات زندگی دوست سربازش را که از دنیا رفته است چنین به خاطر می آرد، "در اندیشه ام او هرگز نمرده/پر از باندیج گٌم شده ولی هرگز نمرده/با محبت من/در چرخش است/هیچ جایی نیست که برود" (صفحه ۷۳). آیا این همانی نیست که ما می گوییم "زنده یاد"؟ و یا "یادش گرامی باد"؟
گاه پاره های از شعر خواننده افغان را هم میلرزاند و هم وادار می سازد به یکی دیگر از صدها زاویه جنگ بیاندیشد که تا به حال نیاندیشیده است. شعر "سایه های خاکستری" (ص. ۲۷ و ۲۸) از آنگونه است. حکایت مرد افغان است که پایش با ماین اصابت کرده و حالا در شفاخانه نظامی زیر تداوی است. تا این جا، سوگمندانه، این مسله نوی در افغانستان نیست. ولی مرد میگوید، "... لطف کنید/رهایم کنید/سرپرستی خانواده ام را باید کنم/قلبه ام به ماین خورد" اما طبیب باور نمی کند و به سرباز هشدار می دهد که، "... مگذار از تو استفاده کنند/ما این موارد را همیشه می بینیم" سرباز میگوید، "مگر طبیب که آشناست با این نوع زخم ها/قبول نمی کند/و فکر می کند که می داند/که این مرد چه گونه دستش از بین رفته/در شب بدون مهتاب/در خاموشی و عجله/در کندن حفره/و گذاشتن بمب در کنار جاده." ترسیم این صحنه را به خواننده می گذارم و روی آن حرفی نمی زنم.


شعر"بگرام" شاید تکان دهنده ترین و هم روان ترین گونه بربادی این سالیان، به ویژه سالهای اول آمدن امریکا در افغانستان، باشد. شعر در سال ۲۰۰۲ نوشته شده. گوشه های آنرا با هم بخوانیم: "از تکسی ران جوان سوال کردند،/او نتوانست جواب بدهد،/پاهایش را آنقدر زدند،/تا زمانی که دیگر به فرمان شان،/نمی توانست زانو زند" (ص ۳۱ و ۳۲) این "تکسی ران جوان" نماد کی و چه است؟ چه کسی می زند؟ آیا سوال "چرا می زند؟" را می شود درین خراب آباد مطرح کرد؟
شعر"بازی بی رحمانه" بیرحمانه و خیلی مختصر پدیده جنگ افغانستان را بیان کرده. سرباز بریتانوی در هلمند شعر می گوید و با این مصراع شعر کوتاهش پایان می یابد، "مردم فقرزده/با روش هایی قرون وسطایی/زندگی ات را می گیرند/بدون یک لحظه تفکر/و ما هم حالا مانند آنهاییم/هرکدام نقش خود را بازی می کنیم/درین بازی بی رحمانه" (ص ۴۷ و ۴۸) اگر از بیان امپریالیستی "روش هایی قرون وسطایی" شاعر بگذریم، طرف های جنگ در داخل افغانستان آیا نمیتوانند با این شعر موافق باشند؟ اگر برای لحظه به مصیبت جنگ در افغانستان بدون قضاوت "حق" و "ناحق" بنگریم، آیا این بیان حال سربازانی که برای امرار معاش به اردو پیوسته و در ضمن بیان حال ملیشه های شرق و غرب و شمال و جنوب نیست؟
شعر"سایه های خاکستری" که در بالا هم به آن اشاره شده، با همه فشردگی و ظاهر ساده آن، پارادوکسی در خود دارد سخت تلخ . برای سربازی که مسوولیت مسایل صحی را داشته باشد و سوگند یاد کرده باشد که کمک و معالجه اولیت کار اوست، آیا ترحم و پرستاری ممکن است اگر برایش امر شود که زخمی "دشمن" است؟
و برای آخرین مثال، آخرین بخش شعر "استقامت" را می خوانیم که هرچند عمیق ترین حس ناامیدی در آن نهفته است، امیدواریم به زودی در آن سرزمین غلط ثابت شود: "این جنگ قمار گرانی ست/پایان پذیر نیست/چند رفیقم رفتند/چند تای دیگر خواهند رفت؟" (ص ۲۸).

من بر عکس دستور لسان غیب که گفته "عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو"، هنر های این کتاب کوتاه ولی خیلی پراهمیت را گفتم. بقیه این حرفها شاید تا گونه ذوقی باشد، اهمیت چندانی نداشته باشد، و یا ناشی از بی خبری من باشد:


• درین کتاب نام مترجم قرار معمول در جلد کتاب آمده، اما در هر دوسه صفحه باز تکرار شده. من حکمت این کار را ندانستم. وقتی نام مترجم یا به قول خود کتاب "گذارنده" در پشت جلد است، چه نیازی به این کار است؟ من در انگلیسی یا فارسی اینرا قبلا ندیده ام هرچند در مجموعه مقالات نشرات اکادیمیک دیده ام ولی آن زمانی است که چندین مقاله از اشخاص مختلف در آن آمده.
• تایپ و فانت خیلی زیبا است اما فاصله بین واژه های یا spacing برای من نه تنها سوال برانگیز است که حتی در جریان خواند سکتگی ایجاد می کرد. افهام این موضوع مشکل است چون من نمیتوانم عکس یک صفحه را اینجا بگذارم و حرفم را بگویم. ولی، به طور مثال، در اولین صفحه میخوانیم "جنگ بیست ساله ی نیرو های بین المللی ..." بین واژه های "جنگ" و "بیست" شاید فاصله بیش از نیاز آمده باشد. ولی بعد در پایان به این گونه سطر بر می خوریم، "گزارش های زنده یی اندازجرایم جنگی ..." در چشم من فاصله بین "اند" و "از" و "جرایم" به وضاحت نمی خورد و بنابرین سکتگی در خواندن ایجاد می کرد. برای خوانندگان عادی که زیاد با کتاب و شعر و ادبیات سر و کار ندارند، شاید این سکتگی بیشتر به وجود آید.


حرف آخر هم اینکه من کمتر کتابی به این کوتاهی و آنهم ترجمه از شعر انگلیسی خوانده ام که اینگونه هم از خواندن اشعار لذت ببرم، هم شوکه شوم، و هم به تفکر بروم. این مجموعه کار بکری و آغازین است – ترجمه شعر روی محتوای جنگ در افغانستان. امیدواریم بقیه کسانی که در این فن شریف ترجمه مهارت و علاقمندی دارند، این کار را ادامه بدهند، همانطوریکه خود صورتگر افغانهای روسی-دان را به ترجمه اشعار عساکر روسی که در افغانستان جلب شده بودند، دعوت کرده است. برای صورتگر گرامی موفقیتهای بیشتر میخواهیم و چشم انتظار کارهای بیشتر شان استیم. توصیه دوستانه و خاضعانه من هم اینکه: کتاب را بدست آورید و نگذارید فرهنگ کتاب خوانی آهسته آهسته بمیرد. برای کسانی که در در افغانستان استند و به ویژه در کابل، دسترسی به این کتاب شاید آسانتر باشد. آدرس موسسه انتشارات مقصودی در کارته سه، کابل است. برای کسانی که مثل من خارج از افغانستان زندگی می کنند، امیدوارم با تماس با صفحه فیس بوک شان به این کتاب مهم دسترسی پیدا کنند.

 

 https://www.facebook.com/maqsodipublication


*- برگرفته شده از شعر "مردمان آماده ی رژه" (صفحه ۱۹ کتاب).


 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل    ۳۸۴          سال هــــــــــــــــفدهم       ثور/جوزا ۱۴۰۰      هجری  خورشیدی      شانزدهم مَی ۲۰۲۱