کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

   

غلام سخی حلامیس

    

 
مومن به باورهای انسانی
(یادی از شاد روان قسیم اخگر)

 

 




" این جسم نویسنده و روز نامه نگار است که کشته می شود. ولی افکار او و صدها آزادی خواه دیگر زنده می ماند، زنده است و خواهد بود، جسم فرد را می شود از بین برد ولی افکار او همیشه جاودان خواهد ماند." (ملک الشعراء بهار)

قسیم اخگر، جزو معدود کسانی بود که به باورهای انسانی ایمان داشتند و در دفاع از عدالت و آزادی حاضر بودند تا پای جان مبارزه کنند. اما عصری که در آن اخگر می‌ زیست؛ عصرِ آشوب بود. بی عدالتی بیداد می کرد. در یک سو، داعیه داران کمونیسم افغانی جوی های خون جاری ساخته بودند و در سوی دیگر جهادی ها و منادیانِ اسلام سیاسی. در چنین عصری بود، که اخگر دست به کنش روشنفکری برد و برای اصلاح و پویایی جامعه تلاش کرد. نه ادبیاتِ شسته و رفته ای سوسیالیستی او را مجذوب خود ساخت و نه هم شعارهای انقلاب اسلامی و دفاع از دین و دیانت.
در میانه ای تمام شعارهای که در آن روزها سر داده می شد؛ اخگر، شریعتی را برگزید. شاید دلیل این که، او شریعتی را برگزید، این باشد که افکارِ شریعتی تلفیقی از سوسیالیسم، اگزیستانسیالیسم سارتر و تشیعِ علوی است. شریعتی در ایران معتقد به سوسیالیسم اسلامی و یا به عبارت دیگر "چپ اسلامی" بود. ابوزر را سوسیالیست خدا پرست می دانست. طیفِ که شریعتی بدان تعلق داشت، نیز به نام سوسیالیست های خدا پرست مشهور است. پیش از شریعتی؛ محمد نخشب سازمان "خدا پرستانِ سوسیالیست" را در ایران بنیان گذاشته بود. برخی بدین باور است، که نخشب تاثیر جدی بر آرای علی شریعتی داشت. سه کلمه زور، زر و تزویر را که بارها شریعتی در یادداشت ها و سخن رانی های خود به کار برده است؛ در اصل محمد نخشب طرح کرده بود. این ایده سبب شد، که شریعتی تمام زنده گی اش را وقف مبارزه علیه این سه کلمه کند. شریعتی اگر چه یکی از تاثیرگذار ترین روشنفکران ایران است؛ اما در عصرِ پست مدرنیسم دیگر افکار او کاربرد قابل ملاحظه ای ندارد. فقط ادبیات روان و رمانتیک اش می تواند عشق و شور نوشتن و کتاب خواندن را در خوانندگانِ آثارش زنده کند. خیلی از گفته های شریعتی نتیجه بر عکس داد؛ حمله ی او به اومانیسم غربی نه تنها منجر به ایجاد تمدن اسلامی در برابر تمدن غربی نشد. بل که، سبب ظهور جریان های غرب ستیز در ایران گردید. ایده ولایت فقیه فرزند حرامزاده ی "چپ اسلامی شریعتی" است. جریانِ ‌که در برابر هر نوع تغییر ایستاده است/ می ایستد. در بهترین حالت، شریعتی به عنوان جاده صاف کن ولایت فقیه در ایران عمل کرد. با وصف تمام این ها، اما شریعتی انسان بزرگی بود. به عدالت و آزادی عشق می ورزید و برای آگاهی توده ها تا پای جان مبارزه کرد.
اما اینکه، اخگر چگونه شریعتی را برگزید؛ در جایی می گوید: "ميل سرکوب شده ام به خواندن و نوشتن و کتاب و عشقم به آزادي و آشنايي با شريعتي و از طريق او سارتر و فانون و امه سه زر مرا به دنياي ديگري کشانيد. آشنايي مختصر با روزا لوکزامبورگ برايم فهماند که مارکسيزم فقط در لنينيزم و استالينيزم که روايتي عاميانه و سياسي از آن است خلاصه نمي‌شود. پیش از شريعتي ياد گرفته بوديم که مي‌توان اسلام را خارج از حوزۀ تعبيرهاي ملايي آن فهميد. بقيۀ عمرم، فقط کوشش درجهت فهميدن بود و ياد داشت کردن از آن چه فهميده بودم." اخگر در عصر جنگ ایدئولوژی ها می زیست. پس ناگزیر بود؛ به یکی از اندیشه های رایج آن زمان گرایش پیدا کند. در گفت و گو با گزارش گر پیام آفتاب؛ نخستین آموزگار زنده گی اش را آقای مصباح معرفی کرده بود. کسی که؛ خسارت دوری از مکتب را در او جبران کرد و روزنه ای برای نگریستن به جهان و آن چه در آن اتفاق می افتد را در برابرش گشود. خوب است، بدانیم قسیم اخگر آموزش ابتدایی را در مکتب مسعود سعد و سپس لیسه ی نجات فرا گرفته بود. اما قبل از دست یافتن به سند فراغت از صنف دوازدهم؛ به دلیل شرکت در فعالیت های سیاسی سال های ۱۹۶۷ زندانی شد و سال ها در پشتِ میله های زندان زیست. پس از رهایی از زندان به سبب رابطه نزدیک پدرش با آقای مصباح؛ با این فرد همدم و هم راز شد و چیزهایی زیادی آموخت. هم نشینی با یک روحانی شیعه باعث شد، که اخگر جوان در تظاهرات های که از سوی جوانان مسلمان برگزار می شد، درباره ی اندیش مندانِ مسلمان سخن رانی کند و در دفاع از هویت شیعی خویش برخیزد.

 

 

دومین آموزگار زنده گی اش را استاد فقید علامه محمد اسماعیل مبلغ معرفی می کند‌. مبلغ، از روشنفکران برجسته ی هزاره در کابل بود و در شورای ملی سخنرانی های آتشینِ علیه حکومت آن وقت ایراد کرده بود‌. او تبحرِ وافی و کافی بر آرای ابن سینای بلخی و مولانا نورالدین عبدالرحمن جامی داشت و یادداشت های پراکنده اش در نشریات آن زمان چاپ شده است. در این اواخر، دو جلد از مجموعه آثار مبلغ تحت عنوان "عرفان جامی" و "فلسفه ابن سینا" با مقدمه و ویرایش دانشی مرد روزگار ما جناب آقای علی امیری توسط دانشگاه ابن سینا نشر شده است. به هر حال، آشنایی اخگر با مبلغ موجب آغاز یک همکاری نظام مند شد و حلقه ای از هم فکران ضد کمونیسم رسمی را دور هم جمع کرد. این جمع که بعدها به نام "اسلام، مکتب توحید" مسمی شد؛ از افرادی با عقیده ها و اندیشه های نا متجانس تشکیل یافته بود: صادقی ترکمنی، اسدالله نکته دان، رحیم افضلی، محمد کریم خلیلی، قاضی ضیا الحق، قسیم اخگر، جان آقا حق جو و غیره. بعدها اخگر به دعوت ضامن علی واحدی به سازمان نصر پیوست و در نشریه "پیام مسضعفین" قلم زد‌. اما به دلیل نقد شعار "نه شرقی و نه غربی" و "انترناسیونالیسم اسلامی"، که ولایت فقیه ایران داعیه دار آن بود و مخالفت شخص مزاری از سازمان بیرون شد. او به کویته پاکستان رفت و هم چنان به نوشتن و روشنگری ادامه داد. در آن سال ها، نوشته ها و مقالات اش در میان مهاجرین هنگامه ای می آفرید و باعث شد نخستین ریشه های جریان های روشنفکری پساطالبان در عالم غربت جوانه زند. اخگر؛ نسلی را در پاکستان تربیت کرد که در دوران پس از فروپاشی نظام طالبان سکان فعالیت های مدنی را در دست گرفتند.
با آغاز فصل جدید و روی کار آمدن آقای کرزی، اخگر به کابل آمد و در مجتمع جامعه مدنی در دفاع از دموکراسی و گفتمانِ نوین مردم سالاری سنگر گرفت. برای نسل پسا طالبان یاد داد،‌ که چگونه‌ باید بخاطر حقوق سیاسی مردم اعتراض کنند‌. حضور اخگر در کابل موجب شکل گیری یک جریان جدید علیه باورها و ایده های کهنه شد. جریانی که در برابر استبداد گردن خم نمی کند و با ادبیات اعتراض به‌ میدان می آید. قسیم اخگر در فعالیت های مدنی سهم فعال داشت و در تظاهرات های زیادی در میدان دهمزنگ سخن رانی کرد. در سال 1386 مجتمع جامعۀ مدنی افغانستان به مناسب هشتاد وهشتمین سالگرد استقلال کشور برای هفت تن از شاعران و نویسنده‌گان کشور جایزۀ آزادی داد که قسیم اخگر یکی از این نویسنده‌گان بود.
اخگر، موسس و مدیر مسئول روزنامه ی هشت صبح نیز بود. قبل از آن نیز نوشته هایش در نشریات گوناگون نشر شده بود. اما هشت صبح، او را وارد فصل تازه ای از کار‌ مطبوعاتی اش کرد.‌ او در مورد نوشته ها و یادداشت هایش گوید: "ياد داشت‌هايم يک بارتوسط رفقاي دموکراتيک خلق، دفعۀ ديگر توسط برادران پاسدار ايراني، بار سوم توسط مليشياهاي برادر حکمتيار به يغما رفت وآن‌چه ماند و به چاپ رسيدند عبارت اند از:
- مقدمه يي برتحولات سياسي دوسدۀ اخيرافغانستان.
- تنديس خشم؛ زندگينامه خالق هزاره،
- ستاره‌هاي بي دنباله؛ تا ريخچۀ جنبش روشنفکري افغانستان،
- روش تحليل سياسي
- موقعيت زن درنگرش توحيدي
- رساله در مورد متدولوژي شناخت قر آن.
- مباني اديان وحقوق بشر
- مقالات متعدد درنشريه‌هاي گوناگون.
دراين ميان دو مجله يکي بنام فانوس وديگري فجر آزادي منتشرکرده ام و با رسانه‌هاي متعدد مصاحبه انجام داده ام."
در فرجام: اخگر همان آتشی بود، که رگ‌ و ریشه ی زر، زور و تزویر را می سوزانید. ستاره ای که در آسمانِ تیره و تارِ افغانستان درخشید و خاموش شد. مردی که مدافع ستم دیدگان و دشمنِ ستم گران بود. اخگر جزو افرادی بود، که در هر قرن جامعه ای بشری فقط یک تن از آن ها را در خود می بیند. سرگذشت و زنده گیِ برزخیِ اخگر، تصویرِ زندگی یک فرد نیست؛ تصویرِ تام و تمام یک جریان است. جریان روشنفکری افغانستانی. بنا بر این، روشنفکر اگر همانند سپنتا به آغوش فاشیسم پناه نبرد؛ مثل اخگر یکه و تنها در میدان می ماند و در فرجام به جهنمی ترین شکل آن می میرد‌.
یادی اخگر، این سوسیالیست خدا پرست گرامی باد!
 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۳۲۹         سال  چهــــــــــــــــــاردهم             دلو     ۱۳۹۷          هجری  خورشیدی  اول فبوری   ۲۰۱۹