کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

نويسنده : زهره فرهان

    

 
زنان، تاريخ و خشونت

 

 

 

به یاد تمام زنانی که از قلبِ تاریخِ تاریکِ زندگی اجتماعی زنان، برای رویای رسیدن به برابری جنسیتی تلاشی بی وقفه نمودند، تا ما امروز در ادامه ی راه انان برای زدودن مرزهای نابرابری گام برداریم. و به یاد افرینندگان هشتم مارچِِ....۱۸۷۵... که با پذیرفتن تمام خطرها، با اعتراض به استثمار زنان در کارخانه ها و اربابان سرمایه، هرگام شان مسیر تاریخ را به نفع همه ی زنان در سرتاسر جهان تغیر داد و از قلب سیاهه های تاریخ، راهی به سوی اینده ای بهتر برای دیگر زنان گشودند """"


شاید اکثریت ما که در اینجا حضور داریم در میان کتابهایی که برایند اسناد و مدارک تاریخی هستند، خوانده باشیم و یا در جایی شنیده باشیم که روزگارانی دور، زنان زیبا را به نام ساحره به زندانها می انداختند وشکنجه می کردند و زنانی که چیزی از علم طب می دانستند را به جرم جادوگری به اتش می کشیدند. داستانهایی که در ان زنان، جادوگران پلید و بد طینت هستند و هنوز هم به شکل کتاب، فیلم و کارتون در دسترس کودکان قرار می گیرند، میراثی شوم است که از قلب تاریخ و سرنوشت دردناک زنان می ایند. و همین است که سوختن و سوزانده شدن زنان هنوز هم جریان دارد و دانش و علم و تکنولوژی هم نتوانسته است تا سبعیت و جهل بشر را کنترل کند.""""""


تمام کسانیکه رویدادهای جهان را تعقیب می کنند، تقریبن می دانند چه بر فرخنده ی۲۷ساله گذشت. ان هم درقلب پایتخت، در نزدیکی ارگ ریاست جمهوری، وزارت دفاع، امنیت. وزارت اطلاعات و فرهنگ ؛ در حالیکه ارتش ۴۹ کشور جهان برای استقرار دموکراسی و حفظ حقوق بشر با پیشرفته ترین تجهیزات نظامی خود به این کشور سرازیر گردیده اند با این همه توانایی حفاظت از یک زن را در مقابل مردان خشن،اوباش و اغشته به جهل نداشتند. فرخنده نمادی از یک زن اسیب پذیر و شکننده در جامعه ی سنتی می باشد که حتا پیروی او از ارزشها و سنتها نیز نمی تواند محافظ او باشد """""


فرخنده که بود؟
وقتی به دنیا آمدم ارتش شوروی از افغانستان خارج شد و بعد از آن جنگ های داخلی شروع گردید. از همان کودکی گوشهایم با صدای گلوله وراکت آشنا شده بود و کمتر از صدای آنها می هراسیدم. جنگ بزرگترین علت بر خانه نشینی ما و محرومیت از تحصیل بود. بزرگتر که شدم طالبان آمدند. نظامی که تحت سیطره ی ان، خروج زنان بدون حضور محارم حرام و غیر قانونی اعلان گردید و با خاطی طبق قانون نظام طالبان، برخورد جدی صورت می گرفت """"".


البته هیچ نمی دانم زنان بیوه و بی سرپرست که تعداد انان به دلیل جنگهای طولانی مدت کم نبودند، چگونه در ان زمان امرار معاش می کردند؟!! من نیز مانند هزاران دختر دیگر در خانه، درس قرآن را نزد برادرم شروع کردم. پسرها به مدارس دینی می رفتند و اندیشه ی رفتن دختران به مکاتب از بنیاد فرو پاشیده بود. اکنون نظام دیگری روی کار امده است و نظام طالبانی نیز همانند نظامهای قبلی برافتادند. ارتش و موسسات ۴۹ كشورمطرح جهان برای اسقرار دموکراسی و دفاع از حقوق بشر با پیشرفته ترین تجهیزات نظامی خود وارد افغانستان شده اند. انچه در تمام این سالها در نظر گرفته نشد، اسیبهای جنگ و فقر و گرسنگی و مهمتر از همه بی اعتمادی و دگر هراسی بود که در بین مردم همانند بیماری واگیر شایع شده است. مردم خشن، متعصب، شنیع و قصی القلب گردیده اند.


اکنون ۲۸ حوت ۱۳۹۳ است. کفش هایم را پوشیدم ؛ چادرم را دور صورتم پیچاندم و راهی زیارت شاه دو شمشیره شدم. در بهبوحه ی ورود به سال نو شمسی و عید نوروز می باشیم. عیدی که پس از ورود اسلام به سرزمینهای پارس حرام دانسته شد. در زیارت شاه دوشمشیره بودم. مکانی برای دعا و مناجات. ناگهان ملای دعانویس فریاد زد : این زن قران را به اتش کشیده است. دیگر چیزی یادم نمی آيد جز مشت و لگد و فحش و دشنام. موهایی که تمام عمر با شال بزرگی پوشانده بودم عریان شدند. لباس هایم توسط مردانی گرسنه از چشم، از دل، از فکر واز وجدان، پاره می شدند. تن باکره ام در میان مردان از این دست به آن دست می شد. پلیس هم در همراهی دیگر مردان به تنم دست اندازی مى کرد و کودکان سرم را با سنگ نشانه می گرفتند. آخرین چیزی که احساس کردم، شکستن استخوانهایم بود که یک تاکسی از روی بدن نیمه جانم عبور کرد. سپس تن لهیده ام را به اتش کشیدند. درطول چند ساعت، تمام تاریخِ تاریکِ زنان بر من گذشت. ضرب و شتم، سنگسار، و به اتش کشیده شدن.""""
دیگر چیزی ندیدم جز جنازه ی سوخته ام روی دوش زنانی که هر گز ندیده بودمشان. صورتهایشان پوشیده نبود و من می توانستم به خوبی اشکهایشان را ببینم، فریادهای شان را بشنوم که مولوی نیازی این چهره ی کاخ نشین و قدرتمند که قتل مرا روا دانسته و قاتلین مرا درخور پیگرد قانونی نمی دید را همچون مگس حقیر از تابوتم دور می کردند و از دولت عدالت را می خواستند.؛؛؛؛
این گذری کوتاه بود بر 27 سال زندگی دختری به نام فرخنده که نمادی ا ز یک زنِ گیر مانده در جامعه دگم اندیش و خرافات باور است. زنانی بسیار اسیب پذیر که با کوچکترین تهمت و افترا، تلخ ترین سرنوشت منتظر انان می باشد و هزاران چون او می میرند بی انکه کسی متوجه نوع مرگ انان باشد. بنابر این باید به این نکته توجه داست که زنان و دخترانی که در اینده در این گونه جوامع زیست می کنند نوع زندگی و میزان رفاه شان بسته به تلاشها و فعالیت انسانهاییست که اکنون زندگی را تجربه می کنند. """
اما چرا بعد از دو سال هنوز هم باید به مسئله ی قتل فرخنده پرداخت و ساده از ان عبور نکرد ؟
یکم. نخست اینکه در جوامع سنتی حتا زنی که طبق ساختار سنتی، رفتار و تفکر او قالب بندی شده باشد باز هم از امنیت جانی برخوردار نیست.در واقع باید به این نکته توجه داشت که ارزشهای دینی در جوامع سنتی و مطابق با ان رفتار کردن نه تنها به زن امنیت جانی نمی دهد بلکه زنان را در زندگی شئ وارگی قرار داده و لذت زندگی را ازاو می گیرد.
دوم. پس از، قتل فرخنده و ازادی اکثریت قاتلین او، به مردان دستِ بازتر و جسارت بیشتر داده شده است تا مطابق به خواسته ی خود با زنان رفتار خشن و غیر انسانی داشته باشند. سِیر سعودی قتل و مُثله کردن زنان و بالا رفتن امار خشونت و تجاوز به زنان بیانگر این است که قانون هراسی و ترس از مجازات، به شدت پایین امده و زنان در معرض اسیبهای بیشتری قرار گرفته اند.
سوم. نمی توان به قانونِ مکتوبِ کار ساز و مطابقِ موازین حقوق بشر تکیه کرد، وقتی از پشتوانه ی اجرائی برخوردار نباشد. دستگاه قضایی وقتی در اختیار انسانهای فاسد و متعصبی باشد که فرای قانون اساسی و خارج از اصول قوانین، با مُراجع خود سلیقه ای برخورد می کنند، نمی تواند پشتوانه ی زنی باشد که به ان پناه می اورد.


این سه مسئله و مسائل دیگر در پیوند با این موضوع،باید به طور جدی اسیب شناسی گردیده و از سوی فعالین جامعه ی مدنی به خصوص زنان و نهادهای حقوق بشری پیگیری شود که بدون شک خالی از دستاوردهای مثبت نخواهد بود.


همچنان که همین اکنون دختران و زنانی هستند که با تمام مشکلات و سختی ها راه خود را به سوی اینده ای روشن می کشایند و رویاروی جامعه ی سنتی ایستاده اند تا بتوانند زندگی اجتماعی خود را به بهترین شکل بسازند. همانند گروه ارکستر( زهره ) که پس از سی سال دوباره جانی به هنر موسیقی افغانستان درسطح جهان بخشیدند و نشان دادند زیر فشارهای جامعه ی سنتی قامت خم نخواهند کرد و برای رسیدن به رویاهای شان در برابر هر آنچه در مقابل شان آید، ایستادگی می کنند.
 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل      ۲۸۳   سال  سیـــــــــزدهم               حوت     ۱۳۹۵         هجری  خورشیدی                 اول مارچ  ۲۰۱۷