کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

               رشید بهادری

    

 
در حواشی مقوله، اصطلاح و ضرب المثل

 

 



(بخش نخست)

در هر زبان از کشور های جهان به ویژه زبان فارسی پیوسته به مقوله های آبدار یا اصطلاحات قشنگ همچنین به ضرب المثل های پرمعنا برمی خوریم که شنیدن یا خواندن شان دنیایی از لذت و فرحت را همراه دارد. این داشته های ادبی و فرهنگی به آسانی شکل نگرفته اند بل هر کدام از آن ها در سالیان دراز با فرود و فراز هایی از ازمنه چون گوهر های نایاب آنهم از اثر تجارب و اندوخته های معنوی بازتاب یافته وتا کنون که به ما هدیه شده اند کاربرد هر کدام از آن ها کوهی از معنا و مفهوم را در خود دارند. به گونه ی نمونه:
می گویند (بهشت زیر پای مادر است.) این یک مقوله است یا به معنای دیگر گفتاریست با معنا و مفهوم خاص فرهنگی ٬ ادبی و عاطفی اش. جا دارد این مقوله را بشکافیم و بازتر کنیم تا باشد به آنچه از برای شناخت بیشتر مقوله نیازاست دست یابیم یعنی اگر پسری یا دختری از مادرش بپرسد: مادر همه میگویند بهشت زیر پای تو است ؛ چرا در دستانت نیست و در زیر پاهایت قرار دارد؟ و مادر چنین پاسخ میدهد: ( آن زمین گذاشتم تا تو را در آغوش بگیرم.) این پاسخ مقوله ی ویژه یی است که با درایت ؛ آنهم آراسته و پیراسته از معنا و مفهومش ارایه شده است چون دنیایی از مفاهیم را در این مقوله می توان دریافت.


حالا اگر اصطلاح را مورد بحث قرار بدهیم در این باب باید نوشت: اصطلاح به معنای مقرر داشتن معنی و مفهومی برای لفظی و فهمی بدون معنای اصلی آن ولی جایگزینی از برای تشریح و یا پرداختی کوتاه و عامیانه ایکه میان مردم یک سرزمین یا بخشی از آن رایج باشد به گونه ی مثال می گوییم (چای را بگذار ٬ آمدم ...) و از این مورد.
من و شما زمانی به ماهیت و کاربرد اصطلاح پی می بریم که ذهن ما بنابر تشوشات روحی ٬ فراموشی و شاید هم مغلق بودن از آنچه را که می خواهیم بیان کنیم یاری نرساند و ما بی محابا دست به دامن اصطلاح بزنیم. مورد دیگر از به کارگیری اصطلاح همانا کلمات و جملات کوتاه جا افتاده است که ورد زبان ما شده و ما آن را به نحوی دلپذیر خواسته یا ناخواسته به کار می بندیم. به کارگیری اصطلاح (چای را بگذار ٬ آمدم ) را در این حکایت به خوبی فرا می گیریم.
در سال ۲۰۱۷ میلادی وقتا مراسم برگزاری جایزه اوسکار در شهر لاس انجلس ایالت کالیفرنیا برگزار شد از آقای (گری اولدمن) تهیه کننده و کارگردان شناخته شده هالیوود دعوت به عمل آمد تا روی سکوی توزیع جوایز حاضر و بهترین جایزه اوسکارازبابت ساخت فلم « سیاه ترین ساعت » را دریافت نماید. آقای گری اولدمن در حالی که جایزه اوسکار را در دستان خود داشت صحبت کوتاهی کرد و در میانه صحبت دستش را به سوی خانم مسن ۹۹ ساله یی (مادرش) که در ردیف اول روی چوکی چرخدار متحرک نشسته بود ٬ نشانه گرفت و گفت:


مادر! هر بار خودت می گفتی که پسرم از راه بیا خانه و باز می گفتی: (تا تو بیایی چای هم آماده است.) بگذار این بار من بگویم که چایجوش را پر از آب کن ٬ روی آتش بگذار که اوسکار را می آورم ٬ بلی مادر جایزه اوسکار را برایت می آورم. در حالیکه اشک خوشحالی از دیده هایش جاری بود به سوی مادر شتافته او را با چوکی چرخدارش به روی ستیژ برد و مادر هم با این قدر دانی اشک های گرم مادرانه اش را نثار فرزند ایکه بهترین جایزه ی دنیا را از آن خود کرده بود ؛ کرد وعاشقانه گریست. سپس دستانش را باز کرده پسرش را به آغوش کشید وغرق در بوسه هایش نمود. تماشای این وضعیت نه تنها برای خود شان بلکه برای همه ی حضاری که در تالار بزرگ چند طبقه یی قابل رویت دور هم گرد آمده بودند حال و هوای دیگری داشت. مدعوین با نگاه های شگفت زده ی شان همه به پا خاسته همسویی شان را از این قدردانی و در ضمن به افتخار اخذ بهترین جایزه سال با کف زدن های ممتد ابراز نمودند.


در میانه ی این حکایت ٬ گفتار کوتاهی را در پرانتز خواندید که چنین نوشته شده است (تا تو بیایی چای هم آماده است.) این جمله ی کوتاه به خودی حود یک اصطلاح عام است که ورد زبان ها شده است و شنیدن اش هم خالی از کیف نیست. ناگفته نباید گذاشت که ما هر روز شاید ده ها بار یا بیشتر از آن اصطلاحات معمول و عامیانه را به کار ببندیم ولی بخاطر عام بودن و تکرار مکرر آن ها متوجه نمی شویم. (ناتمام)

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل         ۳۷۸          سال  شانـــــــــــــــــــزدهم        دلو/حوت ۱۳۹۹      هجری  خورشیدی       شانزدهم  فبوری  ۲۰۲۱