کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

               منیژه باختری

    

 
رهنورد زریاب خودش بود

 

Bild könnte enthalten: 2 Personen, Personen, die sitzen, Tisch, Getränk und Innenbereich

 

رهنورد زریاب خودش بود: دانا، متفکر، نویسنده و استاد. از سوی دیگر او آزاده و متین و با مناعت بود. جانب دیگر او قلندری بود سرگردان در جستجوی راز هستی، فلسفه زنده‌گی و چیستی و کیستی انسان. او بامداد جمعه بیستم قوس در هفتاد و هفت ساله‌گی چشمانش را به روی دنیا بست و علاقه‌مندان و خواننده‌گان آثارش را سوگوار ساخت. هفتاد و هفت سال برای فرزانه‌یی چون او کم بود. در سوگ چنین آدم‌هاییست که می‌توان در حسرت کوتاهی عمر انسان نشست. زریاب افول نکرد، او تنها تنش را در آغوش گرفت و از این دنیا پر کشید. توجه دولت، به ویژه وزارت فرهنگ، انجمن قلم یا سایر انجمن‌های ادبی و شمار شرکت کننده‌گان در مراسم خاک‌سپاری و سوگواری او به بزرگیش نمی‌افزاید و موجب فروکاستیش هم نمی‌شود، همان‌گونه که شمار خواننده‌گان آفریده‌هایش نیز، کم یا زیاد از مرتبت و جایگاه او نمی‌کاهد. فراوان کتاب‌هایی اند که بسیار خریدار دارند و بسیار خوانده می‌شوند، اما ازرش علمی و ادبی و اجتماعی ندارند و گاهی به هیچ هم نمی‌ارزند.
جدل و کنایه‌گویی و دلسوزی کاربران رسانه‌های اجتماعی در مورد کم‌توجهی دولت، چند و چون غمخواری از او در بستر بیماری، مراسم خاک‌سپاری و سوگواری او اصلن خوشایند نیست، حتا اگر نیت نیک آبشخور آن باشد. اگر استاد زریاب آن قلندر فرزانه، آن روح سرگردان، در زنده‌گی خود این کنش‌ها و واکنش‌های پس از مرگش را می‌دانست، فراوان اندوهگین می‌شد.


شمار کسانی که در مراسم خاک‌سپاری و سوگواری او شرکت کردند، کم بود، چه باک؟ مگر همین آیینه‌یی از وضعیت نابه‌هنجار ما در برابر فرهنگ نیست؟ ما همه محصول همین وضعیت استیم.
اگر دوست دارید به رهنورد زریاب ارج بگزارید، میراث ادبی‌اش را پاس بدارید، به شجاعت و جسارت او در پالایش زبان رسانه‌ها ببالید و از او بیاموزید. منش و کنش او را آموزه راه خود بسازید و بالاخره ستاد یادبود از استاد زریاب را بنا کنید و با گردهم‌آیی هزاران هزار در یک روز یاد و خاطره او را گرامی بدارید. آیا این ممکن است؟ بلی.


و اما سه گپ دیگر:


یکم این‌که استاد زریاب نادار و بیچاره نبود، تا آخرین روزهای بیماری‌اش کار می‌کرد و معاش می‌گرفت، سقفی بالای سر خودش داشت و دسترخوانی در برابر و پولی که با آن کتاب می‌خرید. با دریغ که این روزها شماری سطح زنده‌گی این‌چنینی را فقر می‌دانند. آدم‌های با مناعت که بیشتر متعلق به نسل زریاب بودند، چیزی بیشتر از این نمی‌خواستند. زریاب می‌توانست پولدار شود و مالک بلندمنزل و تانک تیل و موتر زره و خدم و حشم داشته باشد، اما او رهنورد وارسته‌یی بود که زر را در جای دیگری یافته بود. در سرزمینی که به روایت نهادهای معتبر بین‌المللی شمار گرسنه‌گان آن بیشتر از نود و چند درصد است، او تنها سهم خودش را که یک زنده‌گی ساده و بی‌پیرایه بود، گرفت، نه چیزی بیشتر. اگر تعریف فقر زنده‌گی ساده و بی‌پیرایه استاد زریاب باشد، آن فقر خودخواسته و استغنا بود. ارجحیت فقر بر غنا مبحث بزرگیست، موافق باشیم یا نباشیم.


دو دیگر این‌که استاد زریاب با همه روابط دوستانه و صمیمانه داشت: با دولت‌مداران، صاحبان قدرت، بازرگانان، نویسنده‌گان، فرهنگیان، نویسنده‌گان تازه‌کار، همسایه‌ها، کارگران و دکانداران. رفتار استاد زریاب با همه یکسان بود. رُک‌گو، بی‌آلایش و صادق بود و ملاحظه‌کاری نمی‌کرد. اگر حرفی خوشایندیش نمی‌بود در بند مقام و منزلت فرد نمی‌شد. در حقیقت یکی از ویژه‌گی‌های زریاب این بود که خود را از معاشرت هیچ کسی منع نمی‌کرد، اما در همه جا خودش بود، بی‌مروتی است که رهنورد وارسته را در بند این و آن دانست.


و سوم این‌که طعنه رز نزنید، اگر عاقلید و اهل. به گفته عطار "از خیال عقل برون باشد این"

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل          ۳۷۳           سال  شانـــــــــــــــــــزدهم        قوس/ جدی ۱۳۹۹      هجری  خورشیدی                شانزدهم دسمبر  ۲۰۲۰