کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

۱

 
 

   

دکتر محمد حشن شرق

    

 
تعلل در مصالحۀ ملی (۱۳۶۷-۱۳۷۱ خورشیدی) و عواقب خونبار آن در افغانستان

 

 

دو يا سه ماه بعد از تشکيل حکومت موازی با کابل در مزارشريف اطلاع دادند که سفير اتحاد جماهير شوروی از من، که در آن زمان وزير عودت کنندگان بودم، تقاضای ملاقات کرده است.  ديدارهای وی معمولاً روی کمک­های ملل متحد توسط صدرالدين آقاخان برای عودت کنندگان بود.  اما در اين ديدار بدون مقدمه گفت: به شما تبريک می گويم که نظريات شما در رابطه با اعادۀ صلح در افغانستان که در دهلی جديد به رهبران شوروی نوشته بوديد مورد تأئيد رهبری اتحاد جماهير شوروی قرار گرفته است و گمان می کنم برای تطبيق آن با شما مشوره کنند.

با تشکر و امتنان از حسن نظر رهبری اتحاد شوروی با هم خداحافظی کرديم.

خلاصۀ موضوع: زمانی که سفير افغانستان در دهلی بودم ملاقاتی داشتم با انتی­نوف، وزير لبنيات اتحاد جماهير شوروی، که رئيس انجمن دوستی هند و شوروی بود.  وی به دعوت اين انجمن به دهلی آمده بود.

انتی­نوف که در زمان صدارت محمد داود سفير کشورش در افغانستان بود به من گفت: با شناختی که شخصاً و بعضی از رهبران شوروی از شما دارند، سهم شما را در تحکيم روابط حسنه بين افغانستان و اتحاد جماهير شوروی در زمان صدارت و رياست جمهوری محمد داود می ستايند.  بناءً اگر پيشنهادات و نظرياتی در رابطه با حل سياسی و ختم جنگ در افغانستان داشته باشيد به آن ارج می گذارند.

پرسيدم ولو که مخالف نظريات مشاورين شما و رهبران ح د خ باشد؟  گفت: بلی، و اميدواريم ما را به طور واضح و آشکار در جريان آنچه که برخلاف توقع و انتظار مردم شما (از حکومت شوروی) می گذرد قرار دهيد، و اطمينان داشته باشيد که دوستان شوروی شما آنها را خصمانه و معترضانه تلقی نمی کنند.

بناءً پس از ديدار با وی برای يک سال با تعداد زيادی از خود و بيگانه، از دوست و دشمن، از خبرنگاران خارجی و سفرای مقيم دهلی تا برخی زمامداران حکومتی و رهبران حزبی هند در بارۀ گره کور روابط افغانستان و اتحاد شوروی ديدار و تبادل نظر کردم.  در پايان، خلاصۀ نظريات آنها را با آنچه خود باور داشتم در 16 صفحه درج و از طريق انتی­نوف به مقامات شوروی ارائه کردم.

(تفصيل در کتاب "تأسيس و تخريب اولين جمهوريت افغانستان" – چاپ سوم، کاليفرنيا)

جمع بندی اين نظريات نشان می داد که به طور کلی همه، به خصوص آنانی که از روابط دوستانه و عميق افغانستان و اتحادشوروی قبل از مصيبت 7 ثور 1357 آگاهی داشتند، معتقد بودند که حضور نظامی اتحاد شوروی و حمايت آن از حکومت وقت در افغانستان باعث خرابی روابط دو کشور شده بود.

بر پايۀ اين نظريات، خروج نيروهای خارجی و تعويض حکومت موجود با اشخاص با نفوذ و سابقه­دار و بيطرف (به شمول شخصيت های وابسته به نيروهای جنگی) امکان آنرا فراهم می ساخت تا حکومت جديد به همکاری اتحاد جماهير شوروی و حمايت سازمان ملل متحد انتخابات سراسری را برگزار و قدرت به حکومت انتخابی مردم افغانستان که بالطبع با شوروی­ها دشمنی نمی داشت انتقال يابد.  البته به شرطی که رهبران ح د خ و رهبران تنظيم­های پشاور و ايران در انتخابات سهيم ساخته نمی شدند.  زيرا همۀ آنان تا فرق مسلح و به خون همديگر تشنه بودند، و همين که در دستگاه قدرت يا در صحنۀ انتخابات با هم رو به رو می شدند بدون شک به جای تفاهم از طريق آرای مردم، از دهن توپ و به زبان تفنگ با هم ادای مطلب می کردند.

تا زمانی که با سفير شوروی در وزارت عودت کنندگان ملاقات نکرده بودم از سرنوشت اين پيشنهاد اطلاعی نداشتم.

تا جايی که به خاطر دارم، هنوز  يک هفته از ملاقات با سفير شوروی نگذشته بود که داکتر نجيب­الله در يک ديدار دو به دو به من گفت: ما تلاش کرديم برای پياده کردن مصالحۀ ملی (تقسيم قدرت با مخالفان)، به استثنای وزارت­های دفاع ملی، داخله و امنيت دولتی، صدارت و ديگر وزارت­خانه ها را در اختيار تنظيم­های پشاور و تهران و ديگر شخصيت­های شناخته شده بگذاريم، تا برای آشتی ملی و ختم جنگ، برادروار باهم زندگی کنيم.  متأسفانه آنان به جنگ و خونريزی و ويرانی افغانستان عادت کرده اند و به صلح و ختم جنگ تن نمی دهند.

گفتم تا جايی که ديده می شود آنان با حمايت اکثر کشورهای جهان، به خصوص ايالات متحدۀ امريکا، چين و پاکستان، برای کنار زدن دوستان اتحادشوروی از قدرت می جنگند نه برای تقسيم قدرت.  از جانب ديگر چه تقسيم قدرت و چه تسليمی قدرت به آنان، واضحاً تسليمی ملت قهرمان افغانستان به پاکستان و ايران است.  از اينرو بايد در جستجوی طرق ديگر و گذشت بيشتری برای تأمين صلح و آرامش در کشور بود.

گفت: بنابراين از شما خواهش می کنم به حيث يک خدمتگار سابقه­دار و مشهور وطن در گشودن اين گره (جنگ در افغانستان) با قبولی صدارت طرق مؤثرتر و مثمرتری را جستجو کنيد.

گفتم: رئيس صاحب جمهور از اعتماد و حسن نظر شما بی نهايت متشکرم.  اما نمی دانم در حالی که مخالفان مسلح دولت جمهوری افغانستان، که از جانب پاکستان، ايالات متحدۀ امريکا و کشورهای ثروتمند غربی برای ادامۀ جنگ تشويق و تمويل می شوند و به مصالحه تن نمی دهند، حکومت من با چند وزير غيروابسته که نه حزبی خواهند داشت و نه وابستگی قومی و قبيله­ای، چه کاری می تواند انجام دهد تا برای ختم جنگ و تأمين آرامش در افغانستان مفيد و مؤثر باشد.

گفت: ما در اين مرحله احتياج مبرم داريم تا برای جلب اعتماد و همکاری مردم در تقسيم قدرت، به آنان نشان دهيم که حزب ما برای سعادت و آرامی مردم خدمت می کند نه به خاطر انحصار قدرت.

گفتم: بدبختانه تا جايی که من اطلاع دارم اکثريت کامل مردم، بدون اينکه وابستگی تنظيمی­ها را به پاکستان و ايران تأئيد کنند چنان فريفته و دلباختۀ شعارهای ظاهر فريب آنان شده اند که تنها و تنها به کسب قدرت از سوی تنظيم­ها فکر می کنند نه به تقسيم قدرت يا همکاری با ح ذ خ.  بناءً در شرايط موجود گمان نمی کنم هيچ حکومتی برای حل کشيدگی ها و رفع بی اعتمادی مردم در برابر ح د خ مؤ ثر باشد.  اما به کمک يکديگر بايد به اين بينديشيم که پس از خروج نيروهای شوروی مانع به قدرت رسيدن وابستگان پاکستان و ايران شويم.

گفت:  در اين باره تشويش نداشته باشيد، ما و رفقای ما توانايی و قدرت آن را داريم تا دشمنان خود را مغلوب و منکوب کرده نظام را حفظ کنيم (دفاع مستقلانه).

من که لغو حکومت شمال سخت ذهنم را به خود مشغول ساخته بود، گفتم: حالا که شما اطمينان داريد که می توانيد در پايان دادن به جنگ و حفظ حاکميت ملی از نفوذ وابسته­های پاکستان و ايران جلوگيری کنيد، خواست شما را برای تشکيل حکومت و همکاری بيشتر و مؤثرتر برای خلاصی از نفوذ پاکستان و ايران در کشور خود می پذيرم، به شرط آنکه رفقای ح د خ هم اين حکومت را در مطابقت با قانون اساسی بپذيرند.  زيرا با ادامۀ روش موجود در ادارۀ کشور، که در آن رفقای حزبی تحت نظارت مشاوران شوروی بر همه امور مسلط استند، تقسيم قدرت بی مفهوم خواهد بود.

گفت: رهبری ح د خ به اعضای خود اجازه نخواهد داد تا در امور حکومت مداخله کنند.  اما متأسفانه جنگ تحميلی ايجاب می کند تا وزارت­های دفاع، داخله و امنيت دولتی، در سوق و اداره نيروها همکاری مستقيم با قوماندانی اعلای اردو (رياست جمهوری) داشته باشند.  با آن هم تعيين وزرای مذکور و انتصاب ساير مقامات اين وزرات­ها، مطابق قانون اساسی، در صلاحيت صدراعظم است.

گفتم: در شرايط موجود برای تأمين آرامش در افغانستان ايجاب می کند تا حکومت و رياست جمهوری چون مشت آهنين برای پيدا کردن راه حل مسالمت­آميز و برقراری تفاهم همگانی در جهت ختم جنگ با هم متحد باشند.  بناءً نه تنها وزرای قوای مسلح بلکه هيچ وزيری را بدون مشوره و رضايت شما به شورای ملی معرفی نخواهم کرد.

سپس به اميد صلح و آرامی برای مردم افغانستان با هم خداحافظی کرديم.

اما از نوشتۀ عبدالوکيل، وزير خارجه، (در کتاب "سلطنت استبدادی و جمهوری دموکراتيک") استنباط می شود که داکتر نجيب­الله نه مبتکر تقرر اينجانب به حيث صدراعظم بود و نه هم با آن موافقت داشت.  بلکه فقط وانمود می کرد که مخالفتی با آن ندارد.

عبدالوکيل در صفحۀ 479 کتاب مذکور می نويسد که: با ملاقاتهای متعددی که با يولی­ورانتسوف معاون اول وزير خارجۀ شوروی داشتم (عبدالوکيل) دانستم که تصميم مقامات شوروی در تعيين شرق به حيث صدراعظم، در همدلی و بدست آوردن رضايت ايالات متحدۀ امريکا، قبل از خروج قطعات شوروی از افغانستان، صورت گرفته بود.  در واقع در مورد شرق نوعی سازش غيررسمی ميان مقامات امريکايی و مقامات شوروی بوجود آمده بود.

بعدها (چندی بعد) ورانتسوف برايم (عبدالوکيل) گفت: آرما کوست معاون وزير خارجۀ وقت امريکا برايم گفت: ما با حکومت موجود به رهبری داکتر شرق اعتراض نداريم، علاقمند هستيم که در صورت واگذاری چند پست ديگر از جمله وزارت امنيت دولتی و وزارت خارجه به افراد غير حزبی، ما از حکومت داکتر شرق مطمئن­تر می شويم.  آرماکوست از من (يولی ورانتسوف) تقاضای همکاری بيشتر را در زمينه نمود.

همزمان دکتور حسن شرق از طرف شورای روابط خارجی امريکا که يک سازمان به ظاهر غير دولتی است به امريکا دعوت شد.  در اين شورا سياستمداران سابقه دار از جمله وزرای خارجۀ سابق امريکا در پهلوی ديگر کارمندان اين مؤسسه همکاری می داشته باشند.

با اينکه نه از دعوت به من گفتند و نه هم از دعوتنامه ولی بازهم با تأسف ديده می شود که وکيل­جان در کنج و کنار صفحات متعددی از کتاب خويش توافق مقامات دو ابرقدرت را در تعيين نويسنده به حيث صدراعظم، برای حل مشکل پيچيده و مغلق افغانستان، با يک برخورد سليقه­ای تعبير و تفسير کرده است نه با درنظرداشت سابقۀ اينجانب به عنوان کسی که در کنار محمد داود، بنيان­گذار جمهوريت، در حفظ توازن و روابط نيک با امريکا و شوروی شهرت بين­المللی کسب کرده بود.

به هر صورت، صدراعظم تعيين شدم و بايست به جستجوی اعضای کابينه می شدم.  اما به زودی متوجه شدم که تشکيل کابينه در نظام آنوقت سهل و ساده نبود.  زيرا از آنانی که اميد همکاری داشتم نه تنها يک نفر به ديدنم نيامد بلکه حتی تليفونی هم مقام صدارت را به من تبريک نگفت، و بدتر از همه اينکه قبولی صدارت در خانواده ام واويلا به راه انداخت و خانمم عصمت شرق با من ناسازگار شد.

در ضمن جاروجنجال خانگی، ناخودآگاه به ياد گذشته فرو رفتم.  گذشتۀ افتخار آفرينی که با يادآوردی خاطرۀ روز 26 سرطان سال 1352ش در ذهنم تداعی می شد، مثل اينکه کسی به من می گفت: به ياد داری روزی را که مردم برای استقبال از اعلام جمهوريت در افغانستان از پل باغ عمومی کابل تا صدارت صف کشيده بودند؟  و با شعارهای زنده باد، جمهوريت را تبريک می گفتند.

بايستی چنين می کردند، زيرا ديروز از ميان مردم و برای مردم قيام شده بود.  اما امروز برای اينکه کسی متوجه نشود که به صدارت می روم به سواری موتر ميرمحمدحسن رئيس اداری صدارت از بلاک 6 مکروريان بدون سروصدای تشريفاتی به دفتر صدراعظم در قصر گلخانۀ صدارت رفتم و با يک دنيا تشويش و احساس بيچارگی به چوکی صدارت تکيه زدم.  زيرا در نظامی مسئوليت ادارۀ کشور را به دوش گرفته بودم که طبق فرمودۀ داکتر نجيب­الله، که روز 25 جدی سال 1365ش در کميسيون مصالحۀ ملی اظهار داشته بود، نشان می داد که پس از کودتای ثور تا آن روز يک و نيم ميليون انسان کشته و پنج ميليون در کشورهای بيگانه آواره شده بودند، يک ميليون معلول جنگی در کوچه و بازار کشور گدايی می کردند و هزاران ده و قريه در اثر بمباران ها ويران شده بود (و بيش از بيست­هزار اسير جنگی (مجاهدين) در زندان های خاد با مرگ دست و پنجه نرم می کردند).

بنابراين از خود می پرسيدم: آيا اين خون آشامان جاه­طلب که در يک سو برای حفظ قدرت (تحميل سوسياليزم) و در سوی ديگر برای کسب قدرت (با سوء استفاده از جهاد مقدس مردم) نظاره­گر اين همه کشتار هستند، به اين چند ورق کاغذی که زير بغل زده ای به نام خدا و وطن توجه خواهند کرد تا دست از اين بيدادگری­ها بردارند؟؟؟  و آيا حداقل اين امکان به وجود خواهد آمد تا طرح منحوس تجزيۀ کشور به شمال و جنوب ناکام شود؟

علی رغم همه پرسش های بی­جواب، به آرزوی دستيابی به صلح و امنيت و رهايی از توطئۀ شمال و جنوب شدن، بسم­الله گويان به پاليدن شخصيت­های بيطرف برای تشکيل کابينه (به استثنای وزارت های شئون اسلامی و مليت­ها) آغاز کردم.  ولی متأسفانه بازهم با قبول منت و احسان­ نتوانستم بيش از دو ثلث کابينه را از اشخاص تحصيل يافته و بيطرف تکميل کنم.  از اينرو برای پر کردن کرسی های کابينه به آن اعضای ح د خ متوسل شدم که همکاری و از خودگذری شان را در راه صلح وعده دادند.

گرچه مطابق قانون اساسی بايست وزرا را مستقيماً به شورای ملی معرفی می کردم، اما برای تشييد همکاری با رئيس جمهور فهرست اعضای کابينه را خدمت شان سپردم.  در حالی که بدون هيج اعتراضی در برابر اسم هر کدام صحه می گذاشت، در بارۀ عبدالوکيل، وزير خارجه، گفت: متوجه باشيد او عضو رابط شوروی­ها با جمعيت اسلامی و گرويدۀ احمدشاه مسعود است.  نه به شما صداقت دارد نه به من وفاداری.

گفتم می شود شخص ديگری را به جای وی منصوب کرد.  گفت: فعلاً در جلسۀ وزرای خارجه در ژنيو است.  با آنهم با تقرر وی مخالفتی ندارم.

به دنبال آن، روزی که ولسی جرگه برای اخذ رأی اعتماد تعيين کرده بود وارد جلسه شديم و به اجازۀ رئيس مجلس خط مشی حکومت را خدمت وکلا ارائه و نکاتی به اين مفهوم علاوه شد:

وکلای محترم! آنچه خدمت شما به عرض رسانيده شد شرح مطالب و آرزوهايی بود که پياده کردن آنها در شرايط موجود و در حالی که جنگ سراسری در کشور ادامه دارد دشوار و بعضاً ناممکن است.  اما آنچه را انجام داده می توانيم با حمايت شما وکلای محترم برای برداشتن يک قدم، ولو کوچک، در جهت رسيدن به صلح و ختم جنگ، تحکيم حکومت مرکزی و جلوگيری از خودسری و بی بندوباری در ولايات است، و حکومت من فيصله و تصميم نهايی روی موضوع مذکور و رأی اعتماد شما را انتظار دارد.

وکلا، به استثنای يکی دو نفر، همه باهم با صدای بلند اعلام کردند که به حکومت و خواسته های من برای تحکيم حکومت مرکزی اعتماد دارند و به من و اعضای کابينه رأی اعتماد می دهند.

خوشبختانه چون جلسه علنی بود، گزارش آن از طريق راديو افغانستان به طور مستقيم در سراسر کشور پخش می شد.

بنابراين، فردای روز رأی اعتماد فرش همه خود مختاری­ها و در واقع خودسری­ها، به شمول خودمختاری سمت شمال، يا به عبارت ساده­تر "حکومت موازی کابل"، برای تحکيم حکومت مرکزی برچيده شد.  واويلای حکومت موازی کابل تا اين روزها پيامد شوم همان طرحی است که در سال 1366ش شوروی ها برای منافع کشور شان به دست خود ما بر وطن خود ما پياده کرد. بناءً به ياد آن روز دست آن وکلای شريف و نجيب ولسی جرگه، چه حزبی و چه غيرحزبی، را می بوسم، که با قبول هر نوع مخاطره طرح تجويز تجزيۀ افغانستان را به شمال و جنوب (حکومت موازی کابل) مطابق پيشنهاد صدراعظم شجاعانه مردود شمردند.

(تفصيل موضوع در کتاب "کودتای پنجم: سرخ يا سياه؟")

از اجراآت خرد و ريزۀ حکومت که بگذريم، موضوع واويلا برانگيز ديگر ديدار انيجانب با ديگو کوردوويز، نمايندۀ خاص سرمنشی سازمان ملل متحد، بود که پيرامون حل مشکل پيچيده و درهم و برهم جنگ در افغانستان صورت گرفت.

صحه گذاشن بر نظرياتش واقعاً واويلا برانگيخت و مقدمه­ای شد برای سقوط حکومتم.  طوری که هنوز يک ماه از صدارت اينجانب نگذشته بود که اطلاع دادند کوردوويز به کابل آمده فردا با من ملاقات دارد.  وی در دوران هفت سال ماموريتش در افغانستان نه تنها با جناح­های درگير در جنگ و کشورهای ذيدخل گفتگوهايی داشت، بلکه با بسياری از اشخاص با تجربه و صاحب نفوذ، چه در داخل و چه در خارج از کشور، ديدارهايی به عمل می آورد.

در نهايت وی به اين نتيجه رسيده بود که توأم با خروج قوای شوروی از افغانستان، حکومت کابل به شخصيت­هايی منتقل شود که به جناح­های درگير در جنگ وابسته نباشند، تا به همکاری سازمان ملل متحد، انتخابات را برای برگزيدن حکومت انتخابی مورد قبول مردم برگزار کند.

کوردوويز ضمن ديدار با اينجانب گفت: بعد از تلاش­های پيهم توانسته­ام سی نفر از دانشمندان و تعليم يافته­گان افغان را، که واقعاً نه تنها در جنگ افغانستان ميان طرف­های درگير بيطرف مانده اند بلکه منحيث مسلمانان خوب از جنگ و جنگ­افروزان نفرت دارند، جهت تشکيل يک حکومت موقت راضی نمايم (صفحۀ 385 پشت پردۀ افغانستان).  متأسفانه تنظيمی­های گفته شده بدون توجه به نظرياتم، به سقوط زمامداری داکتر نجيب­الله و حزب وی کمر بسته اند تا به صلح و ختم جنگ.  داکتر نجيب­الله هم بر سر تقسيم قدرت با تنظيمی­ها (مصالحۀ ملی) دل خوش می کند تا به پيشنهاداتم.

به کوردوويز گفتم دوام جنگ برای سقوط رياست جمهوری داکتر نجيب­الله و حزب وی راه حل قضيه نيست.  اشتراک مجاهدين در قدرت با ح د خ (مصالحۀ ملی) نيز آرزومندی خوبی است، اما غير عملی.  ولی در کنار سی نفری که شما در نظر گرفته ايد اشخاص ديگری هم در داخل و خارج کشور استند که می توانند در آوردن صلح به افغانستان مؤثر باشند.  از قبيل داکتر محمد يوسف، داکتر علی­احمد پوپل، داکتر عبدالصمد حامد، عبدالله ملکيار، عبدالحکيم کتوازی، عبدالمجيد زابلی و غيره.  گفت: متأسفانه اشخاص مذکور را تنظيمی­ها به طور قطع نمی پذيرند و آنها به هيچ شکلی از اشکال حتی حاضر به گفتگو با نظام موجود در کابل نيستند، چه رسد به همکاری.

به کوردوويز گفتم: با اينکه اشخاص مورد نظر شما دارای تحصيلات عالی و مردم نيکوکاری استند، طوری که خود مشاهده کرديد قبولاندن آنان به داوطبان قدرت (در کابل و پشاور) کار سهل و ساده­ای نيست.  مگر آنکه دولت های شوروی و امريکا طرح شما را بپذيرند.  در اين صورت سازمان ملل متحد می تواند بدون مشاجره و درد سر از اشخاص مورد نظر شما و يا شخصيت­های ديگری از اين قبيل حکومتی را در افغانستان تشکيل دهد تا همزمان با خروج عساکر شوروی، انتخابات سراسری را، تحت نظارت سازمان ملل متحد، برای تعيين حکومت منتخب مردم در افغانستان برگزار کند.  به شرطی که نه به رهبران ح د خ و نه هم به رهبران تنظيم­های پشاور و ايران اجازه داده شود تا در انتخابات اشتراک کنند.  زيرا همۀ آنان تا دندان مسلح و به خون يکديگر تشنه استند.  بنابرآن چه به عنوان شريک قدرت (مصالحۀ ملی) و چه در انتخابات، همين که با هم رو در رو شوند حرف شان حرف توپ و تفنگ خواهد بود و بس.

کوردوويز گفت: نظريات شما واقع­بينانه و سازنده است.  چه خوب می شد اگر مقامات رسمی يا سازمان­های غيررسمی امريکا هم از نظريات شما آگاهی می يافتند.

گفتم طوری که شما می دانيد آنها با ما مناسبات سياسی ندارند و نشر و پخش چنين موضوعاتی در حال حاضر مرا با داوطلبان قدرت مشت و گريبان می کند.

استقبال و علاقمندی کوردوويز به اين پيشنهاد سبب شد تا موصوف بعد از ختم ملاقات روزنامه نگاران داخلی و خارجی را در جريان مذاکرات خويش قرار دهد.

پخش نظريات صدراعظم و صحه گذاشتن کوردوويز، نمايندۀ خاص سرمنشی سازمان ملل متحد، بر آن سرخط رسانه های خارجی و باعث عکس­العمل شديد رياست جمهوری و تنظيمی­های مقيم پشاور و ايران در برابر نويسنده شد.  چنانچه سيد محمد گلاب­زوی، عضو دفتر سياسی و يکی از رهبران جناح خلق ح د خ، فردای پخش نظريات کوردوويز به صدارت آمده گفت: امروز طرح پيشنهادی شما با کوردوويز و پخش آن در رسانه های خارجی در جلسۀ بوروی سياسی مورد بحث و مشاجره قرار گرفت.  با اينکه رئيس جمهور و دو سه نفر از اعضای بوروی سياسی از توافق شما با کوردوويز در رابطه با ختم جنگ و مصالحۀ ملی خشمگين شدند، من به نمايندگی از جناح خلق به رئيس جمهور گفتم ما خلقی­ها از طرح کوردوويز و توافق صدراعظم با آن قاطعانه حمايت و پشتيبانی می کنيم.  زيرا ما به خاطر به قدرت رسيدن مرتکب اشتباهات بزرگی شده­ايم و اکنون برای جبران آن حاضريم از هر طرحی که باعث ختم جنگ شود حمايت کنيم.

گلاب­زوی يکی از صاحب منصبان جمهوری­خواه و از گروپ عبدالحميد محتاط و پاچاگل وفادار بود که توسط حفيظ­الله امين جذب و از جمهوری­خواهان روی­گردان شد.  ولی با آنهم چون من و او به ساعت 12:30 شب 26 سرطان 1352 شمسی روی يک تصادف باهم آشنا شده بوديم، هدف مشترک و ديدار غيرمنتظرۀ آن شب باعث شد تا گلاب­زوی، علی­رغم آنکه خلقی شده بود، رابطۀ خود را با من حفظ کند.

با وجود گفته­های گلاب­زوی، بازهم به تصور اينکه ممکن است رئيس جمهور از توافق کوردوويز با سياست مصالحۀ ملی وی خوشنود خواهد بود، خدمت شان رفتم.  همين که مرا ديد برعکس انتظار فرياد زد: جناب صدراعظم صاحب! عجبا! برطرفی خود و از بين رفتن حزب قهرمان خود را از زبان شما و آنهم از راديوهای بيگانه بايد بشنوم.

گفتم: من هرگز حرفی که دلالت به برکناری شما يا حزب شما از صحنۀ سياسی کند نزده ام.

فرمودند: پس حذف رهبران ح د خ از انتخابات آينده در پيشنهاد شما چه معنی دارد؟

گفتم: ما در حال حاضر با انتخابات فاصلۀ زيادی داريم.  زيرا انتخابات بدون توافق و اشتراک مجاهدين امکان­پذير نيست و آنها طوری که می دانيد به هيچ صورت در تقسيم قدرت و مصالحه يا انتخابات با ما اشتراک نمی کنند.  من خواستم به کوردوويز بفهمانم که حکومت من برخلاف رهبران تنظيم­های پشاور آماده است تا برای تشکيل حکومت مورد قبول مردم از طريق انتخابات از قدرت بگذرد و چه بهتر که برای تأمين آرامش در انتخابات رهبران ح د خ و تنظيم­های پشاور در انتخابات شرکت نکنند.  کوردوويز نام­نويس 30 نفر مورد نظر خود را به من داد و پرسيد نظر شما چيست.  واقعاً افراد مورد نظر شان از کسانی بودند که تصور هم نمی شود در جمع آنان شخصی باشد که به زمامداری تنظيم­های پشاور و ايران يا به موفقيت آنها در جنگ نظر مساعدی داشته باشد.  زيرا آنان شخصيت­های دانشمند و اکثر شان استادان با تجربۀ پوهنتون استند، و يقيناً به همين دليل تنظيمی ها طرح کوردوويز را برای تشکيل حکومتی از اين شخصيت ها از بيخ و بن رد کرده اند.

سپس توضيح دادم: به نظر من آنانی را که دشمنان شما (تنظيمی­ها) رد می کنند نه تنها بايد پذيرفت بلکه حمايت هم کرد.  زمانی که نام نويس اشخاص مورد نظر کوردوويز را برای تشکيل حکومت جديد ديدم در واقع سقوط حکومت خود، نه از ح د خ، را تأئيدکردم.  کوردوويز گفت موضوع مشکل­آفرين ديگر زعامت داکتر نجيب­الله است که مخالفان با حضور وی به حيث رئيس جمهور به هيچ مصالحه­ای تن نمی دهند.  به کوردوويز گفتم ما برای تأمين صلح تلاش می کنيم و دستيابی به چنين امری ايجاب می کند تا در گام اول حکومت مورد نظر وی تأسيس و عملی شود و سپس گفتگو روی موقف داکتر نجيب­الله ادامه يابد.

رئيس جمهور گفت: مرا به اين نکته ملتفت نساخته بودند.  خيلی تشکر.

سپس پرسيد که جواب کوردوويز چه بود.  گفتم کوردوويز به من گفت: به نظرم شما (نويسنده) بهتر از هر کس ديگری می توانيد رئيس جمهور را در جريان لجاجت و پافشاری تنظيمی­ها و حمايت دولت­های امريکا و پاکستان از آنها در رابطه با استعفايش قرار دهيد.

پرسيد: نظر شما در بارۀ طرح کوردوويز چيست؟

گفتم در رابطه با موقف شما به نظرم اين موضوع منحصر به شخص شما و رفقای شما (ح د خ) است که آن را چگونه ارزيابی می کنيد.  اما در ارتباط با حکومت مورد نظر کوردوويز به عقيدۀ من او شخص دانشمند و سياستمدار کهنه کاريست که عالمانه در دوران ماموريتش در افغانستان تشخيص داده است که همکاری جناح­های متخاصم در افغانستان برای تشکيل حکومت ائتلافی (مصالحۀ ملی) ناممکن و غيرعملی است.  بناءً طرح حکومتی از شخصيت­های بيطرف که واقعاً به جناح­های درگير در جنگ وابسته يا علاقمند نباشند، ارائه می کند.  او از اينکه سرمنشی سازمان ملل متحد و مقامات ايالات متحدۀ امريکا و اتحاد جماهير شوروی از طرح وی آگاهی يافته اند خوشنود به نظر می آمد.

به رئيس جمهور توضيح دادم: با اعتقاد به اينکه تعويض حکومتم با حکومتی از شخصيت­های مورد نظر کوردوويز باعث خواهد شد تا رهبران تنظيم­های مقيم پاکستان و ايران از صحنۀ سياسی به حاشيه رانده شوند، پيشنهاد موصوف را پذيرفتم و گفتم هر زمانی که لازم باشد استعفا خواهم داد.  اميدوارم کوردوويز، به عنوان يک سياستمدار و ديپلومات با تجربه که از حمايت سرمنشی سازمان ملل متحد و مقامات شوروی و امريکا برخوردار است، بتواند آن طوری که ما پذيرفتيم طرح خود را به تنظيم­های مذکور نيز بقبولاند، و زمينه را برای برگزاری انتخابات سالم در افغانستان فراهم کند.

رئيس جمهور پرسيد: چه تضمينی وجود دارد که اشخاص مورد نظر کوردوويز گماشته­گان امريکا و دشمنان ح د خ نباشند؟

گفتم: و خود کوردوويز هم؟

گفت: در چنين شرايطی ايجاد هر نوع دسيسه­ای برای برهم زدن زعامت ح د خ در افغانستان وجود دارد.  و با نارضايتی افزود: توافق شما را با کوردوويز در رابطه با تعويض حکومت شما با اشخاص مورد نظر کوردوويز در مذاکرات آينده با وی، به استثنای وزارت­های دفاع ملی، داخله و امنيت ملی، تأئيد خواهم کرد.

برای اينکه از ناراحتی شان کاسته باشم رخصت شدم.  زيرا وی حق به جانب بود ناراحت شود.  چرا که عملی شدن طرح کوردوويز به طور واضح نفی مصالحۀ ملی (تقسيم قدرت ميان مجاهدين و حزب دموکراتيک خلق تحت رهبری رئيس جمهور) و در نتيجه پايان زعامت وی را در برداشت که صدراعظم نيز با آن همنوا شده بود.

شايد به همين دليل است که عبدالوکيل در صفحۀ 480 کتاب خويش می نويسد که: در جريان بيشتر از هفت ماه صدارت داکتر شرق، رئيس جمهور نجيب­الله اعمال مشکوک، خودخواهانه و بلند پروازانۀ دوکتور شرق را (بازگشتاندن يک ميليون سکۀ تاريخی طلا، جمع آثار باستانی طلا تپه از شوروی، برهم زدن طرح تجزيۀ افغانستان به شمال و جنوب، و در اخير صحه گذاشتن بر طرح سازنده و معقول کوردوويز برای ختم جنگ) از نزديک تحت نظر داشت، تا برای سبکدوشی (سقوط حکومت) وی اقدام کند.

(توضيحات داخل قوس در اين اثر از نويسنده است)

ادامه دارد

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل           ۳۷۳    سال  شانـــــــــــــــــــزدهم        قوس ۱۳۹۹      هجری  خورشیدی                اول دسمبر  ۲۰۲۰