کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

   

مهتاب ساحل

    

 
قربانگاه

 

 

ازین میهن که مانده عالم اشباح، می‌ترسم
و از صلحی که واکرده دهن از چاه، می‌ترسم

شبیخون می‌خورد هردم سپهداران بیداری
نمی‌ریزد کسی اشکی به‌ جز تمساح، می‌ترسم

شغالان بر سر گور سرافرازان «اتن» مست و
جدال جیفه دارد شیخ و شاهنشاه، می‌ترسم

صدای سنگسار و بوی مسلخ می‌رسد از راه
و من چون بره‌یی محکوم قربانگاه، می‌ترسم

یتیم از پدر سه روزه‌ام سرباز شد اما
به دشمن می‌فروشد سنگرش را شاه، می‌ترسم

تبرها تازه دم، کرده هوس ساق صنوبر را
نمانده بر لب خنیاگران جز «آه می‌ترسم»

شبیه دهقان پیر پینه‌پیرهن دیدم
خزیده تکه قوغی زیر خرمنگاه، می‌ترسم

درین نابیشه‌‌ی شیر اخته‌ی شمشادکش، مانده
کلاه سلطنت بر کله‌ی روباه، می‌ترسم

ازین مردم که هر خونخوار را دیده به درباری
چپن برده برایش از کتان ماه، می‌ترسم

من از صلحی که می‌آید شبی از راه می‌ترسم
و از آینده‌ی این خلق ناآگاه می‌ترسم

مهتاب ساحل

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل           ۳۷۲    سال  شانـــــــــــــــــــزدهم       عقرب/ قوس ۱۳۹۹      هجری  خورشیدی                     شانزدهم نومبر  ۲۰۲۰