من محبسی با پردههای شیک گلدوزی
من کافهی زنهای آماده به خودسوزی
من قهرمانی دامنش خورده شبیخون را
زخم است روی صورتم لبخند پیروزی
از خون من سرخ است تیتر اول اخبار
مانند دست دختری در قتل مرموزی
بر سفرهی خالی من مهمان مشو ای عشق
سم خورده جای هفتسینم بابه نوروزی
حتا نفس تیغی معلق بر گلو مانده ست
دنیا چه بوده جز نهاد نفرت آموزی؟
میشد که دنیای مرا روشن کنی با آن
شمعی که حالا بر سر گورم میافروزی
مهتاب ساحل |