کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

   

لطیف ناظمی

    

 
گناه برگ

 

 

تفو بر دستان پلیدی که فاجعه ی هولناک کابل، ننگرهار را آفریدند!
و اما ؛این کودکان ،این برگهاچه  گناهی داشتند که درخاک و خون غلتیدند؟

 


گناه برگ
نمی‌دانم که آن شب بادها،
این پاسبانان سیاه قلعه‌ی افراسیاب شب
به روی شانه ی عریان خود تابوت سبز برگ‌ها را تا کجا بردند
نمی‌دانم کف خاکستر وامانده از این بی‌گناهان را
ـ گیاهان را ـ
به زهدان سیاه خاک افگندند یا بردند
نمی‌دانم که آن شب بادها ... اینقدر می‌دانم
که تا پایان شب هر دم رسول جویبار پیر عریان گریه سر می‌داد
تو پنداری ز مرگ برگ‌ها بر شهسوار آفتاب آنک خبر می‌داد
سپیداران،
ـ تهمتن مادران پیر بی فرزند ـ
همه خاموش، دل بشکسته، پا در گل، زبان بسته
سحر از برگ می‌پرسید آهسته:
«گناه برگ یا رب چیست؟»
دل هر شاخه مثل بید می‌لرزید.
نمی‌دانم که آن شب بادها دیدند یا یک لحظه فهمیدند
که من در سوگ تلخ برگ‌ها،
این بی‌گناهان، این گیاهان
تا خروس بامدادان گریه می‌کردم
چه آسان گریه می‌کردم

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل ۳۶۵     سال  شانـــــــــــــــــــزدهم        اسد ۱۳۹۹      هجری  خورشیدی                 اول اگست  ۲۰۲۰