تاریخچهء
اقوام در افغانستان
عرب تورک
یکتعداد قبایلیکه اکنون بزیان تورکی اوزبیکی و یا به لهجه تورکمنی صحبت مینمایند در حقیقت از نگاه ریشه تورک نیستند اما ازینکه زبان، فرهنگ عادات و رسوم این مردم را بخود گرفتند طبعاً تورک شده اند و در تورک بودن آنها اشکالی موجود نیست.
اعراب زمانیکه اسلام را از ایران به افغانستان آوردند به صدها هزار عرب نیز داخل خاک افغانستان گردیدند. اگر بدقت غور شود با آنکه دین مبین اسلام راه راست را بمردم افغانستان نشان داد ولی آمدن آنها شکل دعوت را نداشت و بصورت مهاجمین آمده بودند.
گرچه مدت ها افغانستان بعداًز سکندر و محدودی بوقت فارسیان، بزیر دست شان قرار داشت، اما باری یفتلیان ایرانیان را شکست قطعی دادند ابو مسلم خراسانی چنان شهامت و همت بخرچ داد که جهان عرب در لرزه افتاد. همچنان سلطان محمود غزنوی به قدرت خارق العاده خود میتوانست بی گمان خلافت اسلامی را در قبضه خود آورد ولی متصرفات خویش را تا بغداد رسانید و پس از آن به همان شکل گذاشته شد تا زمان سلطان مسعود، و ایران بدوره غزنویان بزیر دست سلطانهای افغانستان قرار داشت. در زمان تیموریان افغانستان نیز ساحات زیاد خاک فعلیه ایران مربوط خاک افغانستان بود.
بهر صورت زمانیکه مردم افغانستان بعداًز جنگ ها و مدافعات زیاد اسلام را پذیرفتند، از بهترین مسلمانان جهان بشمار آمدند و همچنان رسم الخط عربی را گرفتند و علوم عربی را از طریق زبان و ادب عربی آموختند. در زمانهای یعقوب لیث صفاری و بعد ها بدوره سلطنت غزنویان به عربی بسنده نشدند بلکه به هر دو زبان (فارسی و عربی ) در مکاتیب استفاده کردند.
بعد از آمدن اعراب و یا اسلام بصورت قطعی آئین ها و بسیاری از رسوم مردم افغانستان شکل اسلامی و نیمه عربی را گرفت.
زبان فارسی چنان تحت تآثیر لغت عرب قرار گرفت که بیگمان میتوان گفت که بیش از سی در صد آن عربی گردید، تا جاییکه اصلاً ما بعضی کلمات را نداشیتم و راساً آن کلمات را بر لغات فارس پیوند دادیم گرامر فارسی را بروش عربی گردانیدیم و حتی از ساختن هیکل ها و تصویر جاندار ها ابآ ورزیدیم و در میان ما دانشمند ترین و عالم ترین ما کسانی بشمار میرفتند که کتاب خویش را بزبان عربی مینوشتند و بنگرید نوشته های فلاسفه ما را بنامهای البیرونی، فارابی، ابن سینا وغیره که آثار عمده شان به لغت عربی میباشد. بالاًخره زمانی فرارسید که پناه گاه سادات کرام افغانستان گشت که متآسفانه هر کدام که به این خاک پناه میآوردند، دشمن هایشان آنها را تعقیب و به شهادت میرسانیدند، امام یحیی و امام رضای غریب از همان جمله اند.
اگر چه گفته شد که ما مردم فرهنگ خود را به فرهنگ عربی مبدل ساختیم و البته رواجها و عنعنات خود را چون تجلیل نوروز وغیره در کنار اعیاد مذهبی نگاهداری نمودیم که غنیمت بزرگ بود.
مردم افغانستان هم روز هایی را بیاد دارند که برمکیان بلخی شان سالها وزارت دربار های خلافت را بوجه احسن انجام میدادند و کاردانی های آنها شهره آفاق بود.
بعداًز اینکه اعراب دین مقدس اسلام را در افغانستان ترویج دادند، بغداد مرکز بسیار خوب اسلامی بود و عالم عرب آهسته آهسته از فعالیت های بسیار خوب دینی ماندند و موضوع را گذاشتند به عجمی ها که همه غیر عرب باشند.
در وقت رحلت حضرت سید المرسلین بیش از یکصد و چند هزار مسلمان در جهان وجود نداشت البته بعداًز رحلت آنحضرت (ص) انکشاف دادن دین و وسعت اداره اسلام بزرگ شد اما فقط یکنفر از غازیان اسلام محمود غزنوی که یک تورک افغانستانی بود، بیش از پنجصد ملیون نفوس نیم قاره هند را مسلمان ساخت، منظور ما از پنجصد ملیون در آن زمان نمیباشد، بلکه محصول غزا های وی در حال حاضر میباشد.
در کنار این همه وسعت اسلام در نیم قاره دنیا یک فرشته آسمانی از جمله تورکان بخارا بنام امام بخاری (رح) از آسیای مرکزی یا تورکستان کبیر سر بر آورد و صیحیح بخاری را که بعداًز کلام الله مجید دومین کتاب است جمع و به جامعه اسلام تقدیم کرد.
ابو منصور ماتریدی، شیوه و اصول تمرین اسلام را به ما تعلیم داد و او از تورکان تورکستان بود. به همان دلایل است که حضرت خاتم الشعرا مولانا عبدالرحمن جامی می گوید.
سکه که در یثرب و بطحا زدند نوبت ثانی به بخارا زدند
بعداًز سقوط خلافت اسلامی از طرف مغول ها، بالاًخره باز خلافت اسلامی بدست سلطان عثمان غازی افتاد که اولاده او دست کم بیش از شش صد سال در مرکز اسلامی استانبول مقام خلافت را بدست داشتند.
اگر خوب دقت و محاسبه صادقانه و اسلامی نمائیم، اعراب دین مبین اسلام را آغازیدند ولی تورک ها صد ها مرتبه به ارتقای آن کامیاب بودند و کمر اسلام را بخوبی بسته و از آن حراست کردند.
سه قسم اعراب در افغانستان
اول - اعرابیکه از اولاده پیغمبر اسلام (ص) توسط آنحضرت بی بی فاطمه الزهرآ ظهور کردند که ما آنها را سادات کرام میگوئیم. نشانه اعلی این سادات اعراب آنست که فامیل هایشان از خود شجره داشته میباشند و طبقه مردینه پیش نام اصلی شان کلمه «سید» را علاوه مینمایند و این رواج در میان اعراب نیست و آنها سید را به معنی آقا استعمال مینمایند، در تورکستان افغانستان و تورکستان جنوبی و شرقی علاوه ازینکه سادات کرام را "سید" خطاب میکنند، کلمه "ایشان" را نیز بکار میبرند که عیناً معنی "سید" را میدهد و این کلمه از زبان اکثریت مردم تورکی زبان شنیده میشود.
دوم - اولاده خلفای راشدین را بنامهای "خواجه" و میر خطاب مینمایند، عموماً در آغاز و یا اول اسم اصلی کلمات مذکور بمانند "سید" و ایشان آورده میشوند علاوتاً باید متذکر شد که بعضی اوقات نامها بشکل دیگر مبدل میگردند، نام میر و خواجه را در اول نام خود نمیاوردند و مجددی را بشکل نام فامیلی اختیار نموده اند.
سوم - اعرابیکه در جمله لشکر، کاردار، اداره چی و عالم به افغانستان آمد اند و همانطوریکه فریضه هضم شدن در جهان معمول است به افغانستان ماندند و منحل شدند.
بیادم میآید که پروفیسور داکتر عبدالستار سیرت رساله یی را بنام "لغات عربی بزبان عامیانه بلخ" نوشتند، چون بلخ بامی از شهرت جهانی بر خوردار بود، عرب ها هم از ممالک عربی آمدند و در آنجا سکونت اختیار کردند که تا کنون آثار عرییت اعراب آن وقت مشهور است، وقتیکه ما درینجا عرب میگوئیم، عبارت از اعرابی میباشد که از ممالک و یا متصرفات آن وقت یا صدر اسلام هستند و تنها از عربستان سعودی فعلیه نیستند. اعراب که به افغانستان در زمان امویان و عباسیان آمده اند بیشتر از شام اعراق و یمن آمده اند.
اعرابیکه فعلاً در افغانستان وجود دارند، در میان همه اقوام افغانستان تشریف دارند، عرب پشتون، عرب تاجیک، عرب تورک هزاره، عرب تورک، عرب بلوچ وغیره.
پس در نتیجه گفتار بالا به این مقصد میرسیم که عرب های تورک شده در افغانستان زیاد میباشند و تعدادی هویت خود را هنوز تا حدی بسیار قلیل حفظ کرده اند، در خانه، بیرون با اقارب کاملاً بزبان تورکی اوزبیکی سخن میگویند، همچنان اعراب دیگر بزبانهای دیگر داخلی افغانستان بمانند زبان اصلی خود تکلم مینمایند.
ناگفته نباید گذاشت که جمعیت های بزرگی اعراب در ممالک آسیای مرکزی نسبت به افغانستان زیاده تر به تحلیل رفتند و بسی از آنها نام عرب بودن را بزبان نمیآورند.
ازینکه ما بکدام تعداد عرب را در میان تورکهای افغانستان بشمول تورکهای هزاره داریم امکان احصائیه آن بزودی میسر نمیشود، چونکه در کل افغانستان تاکنون یک احصائیه درست بدست نیامده است.
در ولایت وردک و میدان، مردم به سه قبیله منقسم شده اند، پشتون ها، عرب پشتون و تورک هزاره درینجا یک موضوع بسیار مهم باید ذکر گردد که، وقتیکه عرب را درین ولایت نام میبریم یمانند شهر ها و مناطق دیگر تعداد نفوس شان کم نیست، بلکه یک اکثریت قابل ملاحظه بوده و شاید یک بر سوم نفوس ولایت مذکور را تشکیل بدهند، عقیده بر آنست که همه شان از اولاده های سید احمد گیسو دراز میباشند.
تبصره یی را که این نگارنده به اعراب تقدیم مینمایم این است که اولاً داشتن شجره و دوام آن به هر نفر از سادات و دیگران میسر نمیشود و نشده است و دیگر اینکه از آمدن آنها یکهزار و چهار صد سال میگذرد و از آن تاریخ تا ایندم نه تنها هضم و منحل شده اند بلکه آنها بعداًز یک نسل یا دو نسل که تورک شده اند یقین است بعداًز هزار و چند سال تورک تر از تورکان دیگر شده اند و بدین طریق در اقوام دیگر، هزاران بار ازدواج ها صورت گرفته است که اصلاً نمیتوان آنها را مستقیماً به عرب منسوب کرد چون از نسل عرب در تمام ممالک و در میان همه اقوام وجود دارد، اگر آنها اقدام به کدام اتحادیه سیاسی وغیره نمایند، بجای اینکه به نفع جامعه باشد، مشکل بزرگی را بمیان خواهند آورد. خوبترین راه آنست که ایشان به هر یک قومی که قرار دارند با آنها باشند و شده میتواند که آنها زعامت و رهبریت را بدست بگیرند.
قابل یاد آوریست که بزرگترین و خدا پرست ترین عارف و فنافی الله افغانستان بنام حضرت خواجه عبدالله انصاری هروی از جمله اعراب میباشند که شهکاری هایشان بزبان فارسی تحریر شده است.
بخش های پیشین
ادامه دارد
فصل ششم
- بلوچها ، نورستانيها ، پراچي ها ، پشه يي ها ، اورمولي ها و هندو ها. . . - زبانها و اقوام پامير بدخشان
ييدغه يا يودغا: . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .. . .
فصل هفتم
- سيستان .
- بلخ. . . . . . .
- تخارها . . . . .
- فهرست مآخذ. .
|