در نظام شریعت محور طالبانی هندوباوران و سیک های افغان جایی برای زندگی نداشتند. زندگی این مردم در سایه ی حکومت امیرالمومنین ملا عمر به رنگ اظطراری زرد شده بود. در نظام سیاسی مذهب محور جامعه تنها دو رنگ دارد، افراد جامعه یا سیاه اند و یا سفید. کارها یا خوبِ خوب اند (سفید) و یا بدِ بد (سیاه). هیچ رنگ دیگری در میانه ی سیاه و سفید نمی نشیند. چنین نیست که خدا و شیطان بتوانند در موضوعی باهم تفاهم نموده و مسئله ای هم خدایی باشد و هم شیطانی. یک امر ( چه مادی باشد و چه معنوی) یا الهی است (سفید) و یا شیطانی است و سیاه. اما هردوی این گروه ها و این دو رنگ علی الرغم تضاد در دایره ی ارزشهای دینی قرار دارند و رنگ های خودی به حساب می آیند. رنگ زرد اما خارج ازدایره ی رنگ های مشروع و حتی نامشروع نظام دینی جای می گیرد. نکته ی ظریف این است که رنگ زرد برخلاف رنگ های مذهبی سیاه وسفید چیزی در مورد هویت افراد خود نمی گوید.
کار رنگ زرد این است که اعضای خود را برجسته نموده و آنرا از دیگر افراد جامعه جدا می کند. بنابراین چیزی که به رنگ زرد باشد نه خوب است و نه بد بلکه "دیگر" و "دیگری" است. رنگ سیاه با تمامی بدی و شیطانی بودنش خودی است اما رنگ زرد علامت بیگانگی است. "دیگری" آنقدر خوب نیست که بتواند بد باشد.
طالبان جامعه ی هندوها و سیک ها را زرد رنگ کرد تا "دیگرانه " بودن آنرا به خوبی نشان بدهد و اعلام کند که این طایفه از ما نیست . اما واقعیت این است که هندوباوران کشور همیشه به این رنگ زیسته اند. در کجای تاریخ این سرزمین هندوباوارن و سیک ها برابر و همانند مسلمانان حق و فرصت زندگی داشته اند؟ این طایفه همیشه " دیگری" بوده است. نظام های سیاسی آمده اند و رفته اند اما دیگرگونه بودن این طایفه را هیچ تغییر سیاسی تغییر نداده است. خلقی های بی خدا و طالبان خدا گرا هرچند در بسیاری از دیدگاه های شان نقیض هم دیگر بودند اما در مورد برخورد با جامعه ی هندوباوران وسیک ها رویه ای بسیار نزدیک به هم داشته اند.
خلقی ها رفتند، طالبان رفتند و نوبت به نظام دیگر پذیرو دموکراتیک رسید اما دموکراسی هم نتوانست دیگرانه بودن هندوان و سیک ها را تغییر بدهد. گویا از روز ازل سرنوشت هندوهای افغانستان را با دیگرانه بودن سرشته اند. گویا تقدیر این طایفه بر این مقدر شده است که همیشه در جمع و جامعه ی خود " دیگری " بماند.
حالا هم خیلی ها از سرِ ترحم و دلسوزی در کنار این " دیگران" ِ جامعه ی خود ایستاده اند. بسیاری ها به حال این طایفه ای که محکوم به " دیگری" بودن هستند دل می سوزانند. اما یادمان باشد که دلسوزی و ترحم خود نشانه ی " دیگری" پنداشتن آنان است.
حق زندگی باید مسئله ای خارج از پیش داوری های دینی تلقی شود. همین که خداوند کسی را می آفریند به او حق زندگی می دهد اما ما به نام خود خدا حق زندگی را از بسیاری از زندگان می گیریم. همین. مسئله به همین سادگی است اما همین مسئله ی ساده را آنقدر سیاه و سفید می کنیم که دیگر آن مسئله نه دیده می شود و نه نفهمیده.
|