در میان خبرهای انتحاری، تاراج اموال مردم و مدیریت قوم محور و جیب محور دولت، گاه خبرهایی نیز از خانه ی ملت به گوش ما می رسد که نه باعث روشن شدن چشم و دل که اسباب بازماندن دهان و حیرت و تعجب مان می شود. بوتل پرانی های نمایندگان را نمی گویم. اینکه از هر پنج نماینده ی مردم، یکی قاجاقچی مواد مخدر است، یکی زمین های مردم را به زور گرفته و دیگری در زور گیری اموال دولتی نقش دارد. از میان همه ی این خبرهای تلخ، یک خبر دیگر نیز از این خانه ی خبرساز درز کرده است. نمایندگان مردم تصمیم گرفته اند که تنها کرسی نمایندگی هندو باوران و سیکهـ های کشور را حذف کنند. البته از آن پارلمان انتظاری جز این نمی رفت اما به نظر من این خبر تلخ تر از خبرهای همیشگی این خانه است.می پرسید چرا، حالا می گویم:
عبدالرحمن خان، این سلطان جابر و جلاد علاوه بر همه ی شاهکاری های خونین اش، یک سنت تلخ و تاریک را برای ما به ارمغان گذاشته است و آنهم اینست که برای راحت شدن از شر اقلیت ها، آنها را کاملا از بین باید برد. البته که این سلطان جلاد از قتل عام هزاره شروع کرده بود و اگر زنده می ماند روند حذف فیزیکی اقلیت های دیگر همچنان ادامه می یافت.
جامعه ی ما امروزه یک جامعه ی اکثریت اندیش شده است.ما جز به حذف دیگران، به نابودی اقلیت ها به چیز دیگری نمی اندیشیم. به همین دلیل حال ما شبیه طاعون زدگانی است که علیه آرامش و آسایش خود طغیان کرده باشند. نگاهی به برادران انتحاری آقای کرزی بیاندازید، کار این برادران غیور چیزی نیست غیر از حذف فیزیکی دیگران. از دموکراسی غربی نیزنه حق حکومت برای اکثریت بلکه حق انحصاری حیات و حکومت برای اکثریت را یاد گرفته ایم. با این شتاب قوم گرایانه، با این ایدئولوژی اکثریت محورانه به کجا روانیم؟
اگر قرار باشد روزی خدا تاریخ افغانستان را بخواند، از شرم سرش را بلند نخواهد کرد. تاریخ ما تاریخ زورگیری و زورگویی است، سرگذشت تقلا و تلاش ما برای حذف اقیت هاست. و جالب اینکه اکثر این جنابت ها به نام خدا و به اسم دین صورت گرفته است اما یادمان رفته است که اسلام با عدالت میان برده ی سیاه – غلام حبشی- و اشراق قریش اغاز شد. ما چگونه آن برابری را به برتری اکثریت ترجمه کرده ایم؟ چگونه عقلِ اکثریت اندیشِ ما قد داده است که این برتری طلبی زشت و سخیف را به نام اسلام جا بزنیم؟
اگر نگاهی به تاریخ زندگی هندوبارن و سیکهـ های افغانستان بیاندازیم، عدالت ورزی ما را به خوبی نشان می دهد. به نظر من زندگی هندوباوران و سیکهـ ها آیینه ای است که ما می توانیم در آن چهره ی واقعی خود را ببینیم و شکل و شمایل زندگی تاریخی کشور را مشاهده کنیم. ما هیچ وقت به این قبیله ی کوچک اجازه زندگی کردن نداده ایم، در هیچ جای تاریخ کشور، هندوان و سیکهـ ها زندگی رسمی و قانونی نداشته اند. ما هیچ گاه، هیچ گاه آنها را انسان به حساب نیاورده ایم. این قبیله ی کوچک همواره در نظر ما جمعی از کافران و کوران آمده است، جمعی که راه بهشت را گم کرده اند و در روز قیامت به جهنم می روند. گاهی دل ما به حال این مردم سوخته است اما نه به خاطر ظلمی که بر آنها روا داشته ایم بلکه به خاطر اینکه گمان کرده ایم آنها گمراه اند. ما در مکتب از
کودکان شان می خواستیم که "کلمه ۱" ی شان را بخوانند، مردان جوان شان را اجازه کار نداده ایم، در کوچه و بازار بر چهره ی آنها خاک زده ایم، به جنازه های شان توهین کرده ایم. کار ما از اصلا توهین و تحقیر تاریخی این اقلیت دینی بوده است. جالب هم اینست این همه ظلم را، این همه ستم را با قیافه های حق به جانب انجام داده ایم و شاید بعد از هر آزاری که به این مردم مظلوم رسانده ایم، سجده ی شکر به درگاه خدا برده ایم که عجب سعادتی، عجب نعمتی خدا نصیب مان کرده است. با زیرکی تمام ظلم شرم آور خود را به خدا نسبت داده ایم و گمان کرده ایم که تلخکام کردن دیگر بندگان خدا "نعمت" است.
بعضی ها گمان می کنند که ظلم به هندوباوران و سیکهـ ها با نظام ضد انسانی طالبان آغاز شده است، اما واقعیت آن است که تاریخ ما با ظلم بر این مردم نگاشته شده است. هر صفحه ای از تاریخ، هر دوره و نظامی بر پایه ی نادیده انگاشتن این مردم رقم خورده است. همه جفاهای ممکن را بر این مردم روا می داشتیم و بعد وجود شان را انکار می کردیم. نه تنها ضدای ضجه و ماتم شان را نمی شنیدیم که حتی خودشان را نیز نمی دیدیم. در کجای تاریخ این سرزمین می توان سیمای این مردم رنج دیده را دید؟ در کدام صفحه از کتاب تاریخ افغانستان می توان توصیف یک هندو-سیکهـ را خواند؟ طالبان علی الرغم ددمنشی و ظلم وصف ناپذیرشان بر این مردم ، نا خواسته و ندانسته پرده از روی این سیاه کاری نظام اجتماعی افغانستان برداشت. آنان با زرد رنگ کردن هندوان-سیکهـ ها ، عملا به
دنیا نشان داد که در جامعه ی جهاد زده ی افغانستان، در میان جمعیت صد در صد مسلمان این سرزمین، گروهی از هندوها و سیکهـ ها نیز هستند. طالبان خواستند که با زردپوش کردن پیکر هندوان –سیکهـ ها، آنها را از پیکره ی جامعه افغانستان جدا کنند اما با این کار شان حضور و وجودِ انکار شده ی این طایفه ی مظلوم را برای نخستین بار در تاریخ کشور برجسته ساختند.
زمانی که نظام ضد انسانی طالبان سقوط کرد و جامعه ی جهانی با دالر و دموکراسی اش به افغانستان آمد، قرار شد که حقوق سیاسی همه ی اقلیت ها، به شمول هندوباوران و سیکهـ ها به رسمیت شناخته شود و جامعه ی افغانستان نه در امتداد حکومت اکثریت و نابودی اقلیت بلکه حکومت انسانی حرکت کند. یک نماینده از هندو باوران و سیکهـ ها در پارلمان پیش بینی شد و حتی دو نماینده از آنان وارد لویه جرگه اظطراری شدند. این روندی بود که می شد به آن امید بست، می شد به آینده ی روشن و انسانی امیدوار بود.
جامعه ی جهانی با دالر و دموکراسی شان گفته بودند که نظام سیاسی را از حق کشی، فساد و قوم محوری پاک خواهند کرد و عدالت را به جامعه ی پاره پاره ی افغانستان باز خواهند گشتاند. اما چنین نشد. کرزی که آمد اول گوش هایش را با پنبه قومی پر کرد تا هیچ صدای اعتراضی را نشنود، بعد جنایت کاران انتحاری را برادر خواند و چنین شد که فساد، بی عدالتی و تباهی ویژه گی های این دولتِ دروغ و تقلب شد. دولت کرزی بازهمان سیاست ظالمانه ی حذف اقلیت ها را با زیرکی پیش گرفت و امید مردم برای افغانستانی فارغ از زورگویی و زورگیری را با خاک یکسان کرد.
ما قرار بود که به خانه ها و درمسال های هموطنان هندو و سیکهـ برویم و بگوییم که ما شرمنده ایم، ما شرمنده ایم که یک تاریخ بر شما ظلم کردیم، ما شرمنده ایم که تا می توانستیم شما را شکنجه کردیم. بگوییم که ما شرمنده ایم که اجداد ما اسباب جدایی مان را فراهم کرده است، ما شرمنده ایم که قامت شما شکسته است، که دلت تان لبریز از درد است، که جایی برای گریستن ندارید، که مکانی برای به خاک سپردن مردگان تان ندارید. ما قرار بود که که برویم و بگوییم که : هموطنان خوب هندو و سیکهـ ، ما مسلمانان نامسلمان شرمنده ی کردار زشت گذشتگان خویش نسبت به شماییم، شرمنده ی کردار زشت خویش. می خواهیم گذشته ی سیاه را جبران کنیم، ما اینک آمده ایم تا اشک های تاریخی شما را پاک کنیم، تا زخم های چرکین شما را تدوای کنیم. ما قرار بود که به این مردم کمک کنیم تا
رنج تاریخی شان را فراموش کنند، تا تنهایی و بی کسی شان را از یاد ببرند، تا اعتماد له شده ی شان را نسبت به هرچه مسلمان و مسلمانی است ترمیم کنیم. قرار نبود؟ قرار دموکراسی همین بود، قرار دل بی قرار هم سرزمینی همین بود.
اما به جای همه ی این قرار های خوب، به جای این وعده ی های شیرین ما دوباره به دوره خودپرستی بازگشتیم ، به دوره پرستیدن بت های قومی، به دوره زنده ماندن اکثریت به قیمت قربانی شدن اقلیت. همین پارلمان زورگویان و زورگیران تنها کرسی نمایندگی هندوباوران و سیکهـ ها را نیز از بین برد. حذف این کرسی به معنی انکار رسمی حضور سیاسی این مردم است، به معنی تلاش برای کتمان بودن این مردم در افغانستان است و به معنی سازماندهی یک حرکت حذفی بزرگ است. یادمان باشد که طرز زندگی هندو باوران و سیکهـ ها میزان و معیار دموکراسی واقعی در افغانستان خواهد بود.
ما قرار بود که انسانیت را محور زندگی خود بسازیم اما هنوز خون و ایمان را نان دسترخان های خود ساخته ایم.وای برما که همیشه اکثریت شکست خورده ایم و اقلیتِ از دست رفته.
--------------
۱