کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

۱

 

۲

 

۳

 

۴

 

۵

 

۶

 

۷

 

۸

 

۹

 

 

۱۰

 

 

۱۱

 

۱۲

 

۱۳

 

۱۴

 

۱۵

 

 

۱۶

 

 

۱۷

 

 

 

 

 

 

 
 

   

ترجمه و تحشیه: نصرالدین سلجوقی
سال ۱۳۸۶ آیرلند دابلین

    

 
موسیقی افغانستان و هنرمندان حرفوی شهر هرات مولف : پروفیسور جان بیلی

 

 رده امير محمد :

حضور اميرمحمد در هرات تعادل بين خانوادههاي سازنده رقيب را برهم زده بود. او رده بالاترين نوازنده بود. او در جمع به اميرجان احترام ميگذاشت ولي مشاهدات تبادلات و رفتارهاي اجتماعي بين نوازندگان در بسياري از مناسبتها با قطعيت نشان ميداد كه اميرمحمد رده و مرتبه خودش را دارد و كسي بالا دست او نيست. او بعنوان يك نوازنده مهارت و دانش فوق العادهاي بخصوص در بخش كلاسيك داشت، خواننده مشهور غزل و كيلوالي در راديو افغانستان و يك بچه خرابات بود (پسري از خرابات).

کاکا یا مامایش استاد منصوب دولت بود و اميرمحمد از طريق او وارث تعاليم استاد قاسم،  نوازنده دعوتي بالاترين رده و دوست پادشاه، شد. در هرات باعث ارتقاء گل پسندها در رقابتشان با خوشنوازها شد و با آنها مانند دست پروردههاي خودش رفتار ميكرد. در سال ۱۳۵۶ ش مطابق  ۱۹۷۶، جليل نواختن طبله را با اميرمحمد، محمدرحيم و گدامحمد آغاز كرد. اميرمحمد نظم وضعيت طبيعي را بر هم زده بود زيرا او نوازنده ء بود كه از استاد هرات جلو زده بود.

اميرمح مدکه در نواختن موسیقی از استاد كابلي پیروی می کرد ولي بعضی اوقات حین اجرای کنسرت وضعیت قسمی می شدکه وجه خوب اورا تهدید میکرد ولی او محطاطانه خودرا محافظت میکرد. دريك جشن عروسي، وقتي موقع رقص و سرگرميهاي سبك فرارسید، از اميرمحمد پرسيدند كه آيا اركستر براي پسر رقصنده كه اجاره كرده بودند، مينوازد او قبول نكرد. مشتريها اصرار كردند. او تأكيد ميكرد كه هنرمند است و براي پسران رقصنده نمينوازد چون اين كار از نظر اخلاقي نكوهيده است. سرانجام گدامحمد گفت كه او مينوازد اميرمحمد هم اركستر را ترك كرد. گدامحمد نغمهء «سلامي» را نواخت، پسر رقصنده وارد حياط شد و چند دقيقهاي با صداي طبله و دوتار رقصيد. ناگهان گدامحمد با دريافت اشاره اي از امير محمد كه ميان مهمانان نشسته بود دست از نواختن برداشت. جمعيتي در جايگاه مهمانان حلقه زده بود و او باعصبانيت از رسوايي كه در حال انجام بود انتقاد ميكرد پسر رقصنده از آن جا رفت و اميرمحمد كه هنوز زير لب غرغر ميكرد به جايگاه اركستر برگشت و دوباره براي مهمانان موسيقي رقص نواخت.

با وجود اين، امكان داشت كه اميرمحمد در مجلسي محرمانه و خصوصيتر براي دختر رقصنده چلو بنوازد كه اين كاري به مراتب نكوهيدهتر بود. در مجلس عروسي دو مرد جوان كه كنار جايگاه اركستر نشسته بودند. شروع به كشيدن سيگار حشيش كردند. امير محمد در نغمه بعدي پرداخت و، آنها را سرزنش كرد و به اوشان گفت كه بروند جاي ديگري سيگار بكشند. آنها سيگار شان را خاموش كردند ولي از آن جا نرفتند. او آهنگ بعدي را در اشاره مستقيم به اراذل و او باش خواند و در فرد آنها را محكوم كرد :

کساني يك مجلس خوب را خراب ميكند

ديگر دوران خماري شراب و بنگ گذشته است

يك انسان خوب بودن به معناي داشتن يك شخصيت خوب است

هيچ چيز در دنيا نميتواند با آن برابري كند.

تأمل و تعمق در بعضي از مسائل و ملاحظا تي كه اميرمحمد بهنگام مستقر شدن در هرات با آن مواجه بود ميتواند آموزنده باشد. ممكن بود كه هرات منطقه كسب درآمدهاي كلان باشد ولي در عين حال در رابطه با سازنده هراتي مسائل و مشكلاتي داشت. ممكن بود آنها اينطور فرض كنند كه اميرمحمد در حال تجاوز به قلمرو آنان بود ولي با اين وجود او به بهترين نوازنده هاي هراتي براي همراهي و همكاري نياز داشت.

مسئله پيچيده رقابت ميان خوشنوازها و گل پسندها هم وجود داشت. گل پسندها كه ارتباطات خود را با حرفه سلماني قطع كرده بودند، ممكن بود وابستگان طبيعي او باشند ولي براي او يك استاد كابلي بسيار رده بالا با موقعيت اجتماعي برجسته بود، كاركردن با كوچه گل پسند ها زياد مناسب نبود او به اعتبار خوش نوازها بعنوان عرضه كنندگان رده بالاي موسيقي هنري نياز داشت. روشن بود كه اميرمحمد با مذاكرات اجتماعي سنجيده بويژه از جانب اميرجان مواجه بود. من ميديدم اگر اميرحان هنگام اجراي برنامه اميرمحمد حضور داشت، اميرمحمد متظاهرانه از او عذر خواهي ميكرد و ميگفت : «شما استاد هرات هستيد و من نميتوانم در حضور شما بنوازم. اميرجان به او ميگفت كه اهميتي ندارد و ميتواند ادامه دهد. جلب محبت خوشنوازها ميتوانست علت آوردن لطيف را از كابل بعنوان طبله نواز توضيح دهد. زيرا لطيف، بعنوان پسر نبي گل احتمالاً بیشتر مورد قبولاز يك نفر ديگر بود.

گزينش همراهان اميرمحمد نيز مقوله مهمي بود.محمد رحيم بعنوان استاد رباب، امتياز بزرگي بود و اميرمحمد با او قرارداد بسته بود كه هيچ رباب نوازديگري را حتي از كابل استخدام نكند بطوريكه وقتي او در زادگاهش مينواخت دو يا سه نوازنه دلربا و گاهي گدامحمد با دوتار وي را همراهي ميكردند. محمد رحيم خوشنواز نغمههاي فراواني براي آهنگهاي رايج ايراني كه اميرمحمد در هرات آموخته بود، ساخت و با طبقه تجار ثروتمند هرات را كه نوازندگان رده بالا را در مجالس عروسيشان حمايت ميكردند، ارتباط برقرار كرد. گدا محمد، دوتار نواز آماتور حرفهاي شده نيز مزيت بزرگي بود. منتهي به صورتي ديگر او نوازندهاي شريف بود با گنجينه بزرگي از نغمهها و آهنگها. اما او فاقد تعليمات موسيقياي كه محمد رحيم فرا گرفته بود. در عوض تا كلاس ۶ درس خوانده بود و كاملاً با سواد بود. اين توانايي به او امكان نوشتن تنهاي جديد ترانهها را براي اميرمحمد داد. وجود هر دوي اين همراهان از اين جهت اهميت داشت كه اطمينان حاصل كنند اميرمحمد جديدترين ترانههاي ايراني را ميخواند كه بعدها در هرات معروف ميشد.

گدامحمد را به نوعي شاگرد اميرمحمد ميدانستند ولي در مورد محمد رحيم اينطور نبود. با وجوديكه گدا محمد هرگز مراسم نخ بستن را با امير محمد انجام نداد، ولي در سال  ۱۳۵۵ ش مطابق ۱۹۷۵ شاگرد رسمي استاد محمد عمر يعني معلم اميرمحمد، شد. گدا محمد دفترچهاي داشت كه درسهاي اميرمحمد را در آن مينوشت (بيشتر تركيبات آهنگين براي راگ های متفاوت). گدا محمد به شدت هوادار اميرمحمد بود؛ و هرروز را با او در اتاق هتل شهر جديد سپري مي كرد. گدا محمد بعنوان يك دوتار نواز مشهور حلقه طرفداران و آشنايان خودش را داشت و ميتوانست اميرمحمد را درباره شرايط قرارداد، آدرس جاها، در دسترس بودن آنها، جايگاه مشتريان و ...  راهنمايي كند و در مذاكرات براي قراردادها نيز او را ياري دهد. رحيم به اينصورت به اميرمحمد خدمت نميكرد؛ رابطه آنها بيشتر مساوات طلبانه بود.

نقش و جايگاه آماتورهاي حرفهاي شده :

تفاوت جايگاهآماتور (شوقي) وحرفهاي (كسبي) مورداحترام سازندهها و همكاران آماتور حرفهاي شان بود. مرزي بود كه هر دو طرف نگاه ميداشتند و هر دو سعي ميكردند از آن به نفع خودشان استفاده كنند. سازندهها تأكيد ميكردند كه حرفه و مهارت حرفه‌‌ايشان راازپدرانشان گرفته بودند. آنها نوازنده بار آمده بودند، از كودكي درمعرضموسيقيبودهاندوتوسطاقوامشان دراجراهاتعليم ديده بودند آنها بطور آشکار، «فاضل)، شریف وهم سرشناس بودند يعني «نوت)را ميدانستند.بهطور خلاصه از دانش موسیقی برخوردار بوده وبه آنها ، سازندهها ميگفتند.كسبيها پخته «با تجربه» و شوقيها خام «بيتجربه» بودند.

 

نوازندگان آماتور حرفهاي شده ارزش زيادي براي جايگاه «شوقي» خود قائل بودند و همواره تأكيد داشتند كه از آن افراد رده پايين كه موسيقي را بعنوان يك حرفه موروثي مينواختند نيستند. آنها به خود ـ آموخته بودنشان افتخار ميكردند . شايد به اين دليل كه تعليم ديدن در رشته موسيقي بانوازنده موروثي بودن در ارتباط بود. در حاليكه در حلقه سازندهها رده پائيني داشتند، در شبكه نوازندگي آماتور خودشان داشتن استاد و آموزگار را رد ميكردند زيرا در آنصورت ديگر لازم نبود به كسي احترام بگذارند. من متوجه شدم كه نوازندگان دوتار تمايلي به بر شمردن برتريهاي خودشان نداشتند؛ بازي ردههاي اجتماعي زياد براي آنها جذاب نبود. آنهاحتي ميتوانستند فضيلتي در ضعفهاي خود بيابند، درست مثل اينكه اينها جايگاه «شوقي، آنهارا ثابت ميكرد. آنها كه كمالمطلوبسازندههايعني رابطه استاد شاگردي را رد ميكردند خود را خارج از گروه اجتماعي نوازنده حرفهاي قرار ميدادند.

اين نكته شگفتانگيز نيست كه نوازندگان غيرموروثي معمولاً در ميان گروه اجتماعي نوازندگان حرفهاي از رده پائيني برخوردار بودند. طرز رفتار سازندهها با همكاران آماتورشان فرم مبسوطي از نظر آنها نسبت به آماتورگري در موسيقي است : آنها را بعنوان  (شنوندگان) كه هيچ چيز درباره موسيقي نميدانستند كنار گذاشته بودند. دوتار نوازهايي كه با دسته امیرجان كار كرده بودند مورد شوخی ومسخره گی قرار می گرفتند چون آماتور(شوقی) بودند و مبالغه ميكردند. گدامحمد، دوتار نواز بسيار موفق، براي مسخرگي آمده بود. حتي اسم او، گدا، باعث خنده ميشد زيرا گدا به معناي آدم بيچيز و فقير بود.  آنها ميگفتند : «سلام گدا» و قاه قاه ميخنديدند، زيرافقرا را در خيابان اينطور صدا ميكردند يكبار آشپزم به من گفت كه بايد او را گدا محمد خطاب كنم، ولي گدا كه آن جا حضور داشت خنديد و گفت مهم نيست، همه او را به اين نام صدا ميزنند. رقص روستائي او با سرنا و دهل نزد سازنده، كه گهگاه او را در حال رقص ميديد، بخوبي شناخته شده بود. ولي به جاي توجه به مهارت و نيروي او در رقص، به او ميخنديدند و ميگفتند كه گدا ناز و عشوه گري ميكند. در يك گردهمائي نوازندگان براي نامزدي نعيم، اميرمحمد در وقت استراحت به گروه گفت « ديروز شنيدم كه گدا آواز ميخواند ... «گدا از شرم سرخ شد و منتظر كنايه بعدي ماند. » بيا گدا، يا الله بيا يك آواز بخوان»! به اين ترتيب مجبور شد برايشان بخواند، انگار كه خوانندة شوقي بود كه بزور در جشن عروسي ميخواند ... وقتي صدايش در يك نوت زير لرزيد همه خنديدند و كف زدنشان شادمانه بود. در مناسبتهاي ديگر، وقتي قرار ميشد گدا نغمهاي را در يك سري قطعات لوگاري هدايت كند، ديگران در دسته اميرمحمد سگرمههايشان را در هم ميكشيدند و در سكوت ولي با لبخندي آشكار سر تكان ميدادند. انگار ميگفتند، «نگاهش كنيد!»

در سال۱۳۵۴ ش مطابق  ۱۹۷۴ گدا محمد دوتار نواز براي ساختن يك دوتار جديد دچار دردسر بزرگي شد. دوتاري كه ميخواست طرح پررزق و برق بخصوصي داشت و اختراع پاينده محمد دوتار ساز بود. اين دوتار احتمالاً بزرگترين دوتاري بود كه تا آن موقع در هرات ساخته شده بود. گدا كه مرد قد بلندي بود در نواختن آن مشكلي نداشت ولي ديگر اعضاي گروه ميگفتند در تاكسی جاي زيادي ميگيرد. يك شب امير محمد به او گفت ارهاي بردارد و گردان ساز را كوتاه كند. گدا مجبور شد ساز كوچكتري بردارد؛ ولي جوك دوتار از بين نرفت. گل پسندها هم همين رفتار را با او داشتند. مسخرهاش ميكردند، سربه سرش ميگذاشتند و به رقص روستائي اش ميخنديدند. عليرغم اين مسخره بازيها، سازندهها بسيار به گدا علاقه داشتند و دوتار نواختن وي را تحسين ميكردند. وي نقش مهمي در برقراري آرامش ميان رقبا داشت خنديدن به گدا چيزي بود كه همه ميتوانستند در آن شركت كنند و از اختلافاتشان فراتر بروند. زيرا زماني كه همگي در شوخي و خنده متحد ميشدند ميتوانستند دلخوريها را كنار بگذارند و احساس خوبي داشته باشند.

كريم دوتارنواز بعلت تخصصش در دوتار، در ميان نوازندگان حرفهاي از جايگاه ويژهاي برخوردار بود. او اطلاعات زيادي درباره موسيقي هندوستاني داشت و تنها كسي بود كه ميتوانست نغمه كلاسيك را با سازش اجرا كند. او با مراسمنخبندي شاگرد هيچ كس در كابل نشده بود ولي چيزهاي زيادي از نواختن در گروههاي راديوئي و درسهاي مرداني چون استاد محمد عمر فرا گرفته بود. سازنده هراتي خدمات ارزنده او در راديو افغانستان و آشنايي او با نوازندگان كوچه خرابات را ارج مينهاد. او يكبار به من گفت كه در سال ۱۳۵۱ شمسی مطابق  ۱۹۷۱ پس از هفده سال كار در راديو افغانستان از شغلش استعفا كرده بود. زيرا دولت به وي بورسيه تحصيلي براي مطالعه موسيقي در هندوستان نداده بود. وقتي محمدكريم به هرات بازگشت در مغازهاش به فروش لباسهاي كهنه و پارافين مشغول شد و دخترانش نيز قالي ميبافتند. بعنوان يك نوازنده نيمه حرفهاي رباب و هارمونيوم و بندرت دوتار مينواخت. او هم چنين درس موسيقي هم ميداد.

غلام حيدر بخوبي با گل پسندها آميخته بود، در اتاقي در محوطه علي احمد زندگي ميكرد و به شيوههاي مختلف در خدمت آنها بود. او سالها با آنها برنامه اجرا كرده بود. نداشتن دانش موسيقي دست آويزي دائمي براي انتقاد از دوتار نوازها بود. اگر يك دوتار نواز در حضور سازنده نظري راجع به موسيقي ميداد، احتمالاً به او ميگفتند :«تو فقط يك شوقي هستي و چيزي از موسيقي نميداني» معمولاً كاراهاي پست و سبك را به دو تار نوازها ميدادند مانند : انتقال هارمونيه به مجلس نامزدي در حاليكه خواننده دوتار خودش را نیز ميبرد. سازندهها به اشتباهات اجرائي دو تار نواز ها ميخنديدند. احتمالاً بهترين نشانه رده و مرتبه نوازندگان دوتار در گروه اجتماعي نوازندگان حرفهاي دستمزد بسيار پائين شان بود. مثلاً در سال ۱۳۵۵ ش مطابق ۱۹۷۵، وقتي دستهاميرخان (۴ نفر) حداقل دستمزدشان ۱۵۰۰ افغاني بود، نوازنده دوتار (ميرزا) فقط ۱۰۰ افغاني براي هر نامزدي ميگرفت. اميرجان به من گفته بود كه دوتار نواز او شكايت كرده بود كه به پول بيشتري احتياج دارد. و اميرجان قرار بود دستمزدش را به ۱۵۰ افغاني افزايش دهد. اميرجان با دوتار نواز بعدي يعني غلام حيدر قراردادي نوشت كه براساس آن غلام حيدر نبايد بدون اجازه اميرجان باكس ديگري بنوازد. محمدكريم دوتارنواز، گدامحمد و حيدر دوتار نوازهای بودند كه از زير قانون دستمزد پائين در رفته بودند، اصلاً شگفت آور نيست كه بعضي از نوازندگان حرفه‌‌اي دوتار نميخواستند با سازندهها بنوازند؛ خودشان به تنهايي بهتر ميتوانستند كار كنند و مورد تمسخر و اهانت هم قرار نگيرند.

گل پسندها، صرف نظر از ارتباط شوخي كه با گدا داشتند، با رفقاي غيرموروثي خود بهتر از خوشنوازها رفتار ميكردند. شايد علتش اين بود كه در گذشته براي تشكيل دستههايشان بيشتر به آنها وابسته بودند. مثلاً ، من متوجه شدم كه علياحمد بسيار مهربانانه با سلطان وردك، نوازنده رباب رفتار ميكند. در اواسط دهه ۱۹۷۰ او ديگر پير شده بود و كم كم داشت بينائياش را از دست ميداد؛ بعضي وقتها بعلت بيماري يا هواي بد نميتوانست به مجلس برود، ولي شرايط هر چه كه بود، علي احمد هنوز هم او را تمام و كمال ميداد.

 

 

اداهه دارد

در شماره های بعدی کابل ناتهـ خواهی خواند:

 

 

۵۷ – روش رده بندی

۵۸ – مراسن نخ بندان

۵۹ – ترکیبات نوازندگان در مراسم نخ بندان

فصل هشتم

۶۰ – بافت های اجتماعی در اجرای موسیقی

۶۱ – جشن عروسی

۶۲ – جشن ازدواج عروسی

۶۳ – پذیرائی از مردان در جشن عروسی

۶۴ – پذیرائی اززنان در جشن عروسی

۶۵ – کنسرت های رمضان

۶۶ – تئاتر

۶۷ – میله های عنعنوی خارج از شهر

۷۰ – نوازندگان در میله ها

۷۱ – جشن ها

۷۲ – جشن های خصوص

۷۳ – مهمانی و شب نشینی

 

 

فصل نهم

۷۴ – سیستم ارزیابی از موسیقی در هرات

۷۵ – محکومیت موسیقی

۷۶ – اثرات ناگوار و ثمرات شوم موسیقی ازدیدگاه صحت وروانشناسی

۷۷ – محکومین خوانندگان و نوازندگان

۷۸ – دلایل نگرش مثبت نسبت به موسیقی

۷۹ – محمد کریم دوتارنواز

۸۰ – ارزشهای مثبت موسیقی

۸۱ – موسیقی وتصوف

فصل دهم

۸۲ – تفسیر تغیر وتحول موسیقی در هرات

۸۳ – نوگرائی ونوسازی

۸۴ – ملی گرائی افغان و هویت ملی

۸۵ – قدرت تشکیلات مذهبی

۸۶ – موسیقی به عنوان بعد ی از تکنالوزی

۸۷ – تضادها با مشهد

۸۸ – نویسندگان اباواجدادی رده بال

۸۹ – پیروی از استاد در نوازندگی

 ۹۰– مثال آهنگ های شامل این اثر

 

 

 

 

 

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل    ۲۲۹                           سال دهم                          قوس          ۱۳۹۳ هجری  خورشیدی          اول دسمبر ۲۰۱۴