|
آواره
گریخته ام
از سر زمین جنگ میایم
خیلی ترس دارم
این جا وقتی زنان رو سری ندارند
من میترسم
چادرم را محکم می کنم مبادا شلاق بخورم
از سرزمین جنگ میایم
این جا وقتی کودکان
پلاستیک های باد کرده را می ترکانند
این جا اگر تایر موتر منفجر میشود
من میترسم
وحشیانه میدوم
انگار می کنم
من تکه تکه شده ام
و بر دور برم آدم ها تکه تکه افتاده اند
من از سر زمین جنگ آمده ام
این جا همه شاد اند
خانواده ها در کنار هم اند
کسی درد و حسرت دوری و سفر ندارد
من از سر زمین جنگ آمده ام
من تنهایم
وقتی می پرسند
خواهرت کجاست
چند برادر داری ؟
من از درد فرو میزیزم
من از سر زمین جنگ ، خون و وحشت آمده ام
میترسم
از آینده ی نا معلوم
از ما کجا تا کجا رفتن ها
من مسافر استم
دل نازک دارم
زود گریه ام می گیرد
غم بسیار گپ بسیار به گفتن دارم
|