|
جنگ ادامه یافت. یگانه پیامد جنگ در آن سرزمین دوردست، تلاشهای مضاعف
فرستاده گان دربار برای جلب حمایت حبیبالله و درگیر کردن افغانستان در آن
جنگ بود. این کشور هرگز پیش از این نقش مهمی در سیاست جهانی ایفا نکرده بود
و هیچ گاهی پیش از این چنین وعدههایی هم داده نشده بود.
اگر این قول داده میشد، حبیبالله پایتخت خود را یکی از بزرگترین
پایگاههای نظامی در شرق میدید. شاید او مورد آزار و اذیت، و چرب زبانی
قرار میگرفت و بعد از قدرت کنار زده میشد. هنگامی که او به دامن روسیه
میافتاد، افغانستان برای همیشه در چنگال قدرت بزرگ شمالی قرار میگرفت، و
در برابر آن قدرت از دست می رفت. اگر او از سیاست سازش کاری عمومی و پالیسی
با آب و آتش ساختنش، عقب نشینی می کرد، شاید حبیب الله آخرین امیر کابل می
بود.
همین که بریتانیاییها در هند متوجه شدند که میتوانند بیشتر و بیشتر به
وعده های پنهانی بیطرفی مطلق او اعتماد کنند، حتا از مراکز شمالی خود در
گذرگاه خیبر نیز نیرو اعزام کردند تا در منطقة فلاندرز خلای نیروها را پر
کنند. هند بیدفاع نبود، اما نیرو های مدافعش چنان اندک و ناتوان بود که
تاب مقاومت در برابر حملات طولانی را نداشت. این یکی از بزرگترین چالش هایی
بود که در جنگ جهانی اول به عهده گرفته شد و توجیه آن نیز بر پایة توافق
شفاهی یک افغان بدقول، استوار بود.
در اوایل سالهای جنگ جهانی اول، امانالله دوباره ازدواج کرد. عروس او
ثریا، متولد سوریه، تحصیلکرده و زیبا بود. انتظار نمیرفت که این ازدواج
آن شور و هیجانی را که ازدواج اولش برای دوستان و اقوام ایجاد کرده بود، در
پی داشته باشد، و اگر حقیقت را بگوییم، نام امانالله در این روزها کم کم
به حاشیه می رفت، چرا که درباریانِ دیپلمات تر و نزدیکتر جای او را می
گرفتند.
از این رو، توجه چندانی به بانونی تازه منتخب او نشد. با این حال، او
شایستة توجه بود. مغزی متفکر داشت، چیزی که تا آن زمان در میان جوانان
افغانستان به عنوان ویژه گی لازم برای تسخیر دل ها نادیده گرفته می شد. او
زیبا بود و حاضر بود با امان الله در تمامی سختی ها و مصیبت هایی که جسارتش
او را ناگزیز می ساخت با آن ها مقابله کند، همراه باشد.
نام او جالب است. با خوشة پروین پیوند دارد. ثریا شایستة این نام بود. او
از زیبایی و تدبیر خود در جهت تأثیرگذاری به ویژه زمانی که نیاز بود تا
آرمان های انقلابی شوهرش را به امتحان و ذهنیت آزمایی بگیرد، به خوبی
استفاده کرد.
جای تأسف است که کابلیهای آن روز علاقه زیادی به تازه عروس نشان ندادند.
البته او به شدت در پرده نشینی بود و با تقوا و پابندی از تمام دستور هایی
که ملاها برایش تعیین کرده بودند، مو به مو پیروی می کرد. هیچ اتهامی نسبت
به زنده گی خصوصی او مطرح نبود. با این حال، بعد ها در کابل به عنوان
بزرگترین شیرازه شکن در برابر احکام پیامبر ص، یاد می شد. زنی که با
نمایاندن بی تردیدترین زیبایی هایش به چشم های مردم عادی روم، پاریس، لندن
و مسکو به احکام قرآن کم توجهی کرده بود.
یکی از روزنامه نگاران معروف لند که او را در لباس های اروپایی دیده بود،
نوشت:
«راز شرق در او پیچیده است. در چشمانش تمام خِرَد شرق را دارد، در رفتار و
حرکاتش شکوه و وقار شرق پیداست، و در عین حال، غرب را در گفتار و آدابش
درآمیخته است.»
چنین بود زنی که امانالله او را به عنوان همسر دوم خود برگزید. این یک
انتخاب غیرمعمول بود، اما او بار دیگر هشیاری و تشخیص درست خود را ثابت
کرد. ثریا یکی از وفادارترین زنان قهرمان دوران خود بود. او از فرمان های
شوهرش پیروی می کرد، حتا زمانی که جانش در خطر می بود، و خود را در برابر
توهین های عوام، هم از جنبة دینی و هم از جنبة اخلاقی قرار می داد.
اندکی پس از ازدواج، دختری به دنیا آورد؛ سپس در سال ۱۹۱۹ پسری، و در سال
۱۹۲۲ پسری دیگر به نام رحمت الله خان، و دو دختر دیگر که در زمان نگارش این
کتاب به ترتیب ده و هفت ساله بودند.
امان الله همراهی یافته بود که می توانست رازهایش را با او در میان بگذارد.
با همسرش چنان رفتاری نداشت که خشونتِ سرد و فاصله دارِ معمول میان مردان
هم میهنش را بازتاب دهد. او به راستی با همسرش دوست شده بود. چنین چیزی در
آن زمان بی سابقه و انقلابی بود. اگر پدرش، حبیب الله خان، از این رفتار
آگاه می شد، بی گمان می گفت که این روش، ریشه های مردانه گی را می خشکاند؛
اما او هرگز ندانست.
این دوستی سبب شد تا امان الله بیشتر از پیش در رویای آزادی زنان غوطه ور
شود. او دربارة زنان غرب خوانده بود. آنان متاع نبودند، بلکه همراه و همپای
مردان بودند. حتا در همان زمان نیز، زنان اروپایی در کابل بودند؛ بی پرده و
آزاد. در زنده گی اجتماعی شرکت می کردند. افغان هایی که برای آموزش نظامی
به پاریس رفته بودند، این را به چشم خود دیده بودند.
آموزش و مطالعاتش به او نشان داده بود که زنان سفید پوست، چگونه عادت دارند
در روز آزادانه بیرون بروند و حتا در بخش های مختلف کشور خود کار کنند. این
اخبار او را باورمند ساخت که در مسیر درستی گام بر می دارد. اگر قرار است
کشورش روزی در شمار ملت های پیشرو جهان جای گیرد، همین مسیر درست است.
آموزه های او بر زمینی حاصلخیز افتاد. ثریا او را تشویق می کرد. هر دو می
دانستند که نمی تواننند راز عجیب خود را به دیگران فاش کنند. ملاها آن را
کفر و بی حرمتی می دانستند.
اما روز ها می گذشت و هر چه امان الله اندیشه های خود را بیشتر پرورش می
داد، بیش از پیش در رویای زمانی گرفتار می شد تا بتواند آموزة آزادی زنان
را گسترش دهد. او می دانست که خطری بزرگ را به جان می خرد. می دانست که در
برابر تمام نظام تعالیم دینی [محافظه کار] جهان اسلام ایستاده است. با این
حال، هیچ تزلزلی را به خود راه نداد.
حبیب الله هنوز میان کاخ کابل و کاخ زمستانی جلال آباد رفت و آمد می کرد.
درباریان همه جا او را دنبال می کردند و با اصرار می کوشیدند او را به سمت
دشمن شمالی و بر ضد بریتانیا متمایل سازند. سپس روس ها کنار رفتند و
نماینده گان آلمان جای آنان را گرفتند. نماینده گانی که از نزدیک شدن بیش
از حد به هند بیم داشتند، اما مشتاق بودند تخم نفاق را در میان ملتی بپاشند
که ایشان آن را «رهزنان ایمان مسلمانان» می نامیدند.
آموزش امان الله ادامه یافت. خود او نیز به «اپیدمی ضدانگلیسی» دچار شده
بود. قوانین کشورش را آموخت. دانست که دولت افغانستان از داشتن روابط
مستقیم با کشور های دیگر منع شده است. هم چنان دریافت که دولت پدرش هر سال
مبلغی را به عنوان هزینة حفظ صلح دریافت می کند. او این مبلغ را پاداشی می
دانست -آن هم پاداشی ناچیز- که به کودکی اعطا می شد تا در عوض، خوش رفتار
باشد.
ادامه دارد

|