زبان محصول زندهگی اجتماعی است، در زندهگی اجتماعی ساخته میشود و ما
در حیات اجتماعی، زبان را میسازیم. ویتگنشتاین معتقد است که انسانها در
دلِ بازیهای زبانی زندهگی میکنند. هایدگر زبان را خانۀ بودن مینامد؛
به این معنا که اساساً ما فرزند زبان هستیم و در دلِ زبان است که متولد
میشویم و رشد میکنیم. زبان است که برای ما معنا تولید میکند. تا زمانی
که چیزی به زبان ما در نیامده، توانایی فهم آن را نداریم. میشل فوکو هم
نشان داده است که زبان حداقل دارای سه بُعد اصلی است: اولاً زبان یک نظام
نشانهای و واژگانی و مفهومی است، ثانیاً یک سیستم معنایی و تفسیری است،
ثالثاً یک نظام قضاوت و داوری است (عالمی، ۱۴۰۰).
زبان وسیلهای برای بیان مقصود یا رساندن پیام است. بیانِ مقصود یا رساندن
پیام از طریق سخن گفتن انجام میشود؛ پس زبان را میتوان همان سخن گفتن
یا عمل سخن گفتن تعریف کرد. به باور من: زبان نمایندۀ یک «نظم جمعی» و
بهویژه یک «نظم معنایی» است که دنیایی از آگاهی، شناخت، فرهنگ، عواطف،
کنش، تجربه، برساخت، ساختار و قدرت را نمایندهگی میکند. دکتر رحیم
محمدی، در بحثِ «زبان چیست؟» میگوید: «زبان هم انباشتگاه آگاهی و
ارزشهای یک گرو یا یک ملت است، هم روش موجهسازی و شیوۀ استدلالآوری
آنهاست» (محمدی، ۱۳۹۸).
گونههای زبان
یکی از کارکردهای برجستۀ زبان، ارتباط و انتقال مفاهیم است؛ این
ارتباط و انتقال، میتواند به شیوههای متفاوتی انجام شود. بنابراین،
زبانشناسان انتقال مفاهیم را از منظرگاه زبانی به سه نوع تقسیم کردهاند:
۱- گونۀ علمی، ۲- گونۀ گفتاری، ۳- گونۀ ادبی. در این یادداشت بهصورت
فشرده به بررسی این سه نوع زبانی پرداخته میشود؛ ولی توجه و تمرکز ما
بیشتر بر گونۀ ادبی زبان است تا راهِ «نوشتمان»های بعدیمان را در
زمینهی علم بیان و آرایههای ادبی، باز کند (شمیسا، ۱۳۹۰).
زبان معیار
زبان معیار: زبان رسمی است که کتابهای درسی را با این زبان
مینویسند. زبان معیار، زبانی است که از آن برای انتقال مفاهیم علمی در
قالب مقاله و کتاب استفاده میکنیم. گونۀ زبان معیار ویژهگیهایی دارد.
ویژهگی گونۀ زبان معیار عبارتاند از: روشن و شفاف بودن، بیحاشیه و
ساده بودن، بیتکلف و بیتعارف بودن است. در گونۀ علمی، با ابهام و
پیچیدهگی روبهرو نیستیم؛ از آرایههای ادبی، صنعتهای ادبی، رمز و
راز، آلودهگی و تیرهگی کمتر بهره میگیریم. شیوۀ بیان، دستورمند و با
قاعده است. در گونۀ زبان معیار سعی نویسنده بر این است که انتقال پیام و
رساندن مفهوم به صورت روشمند انجام شود. در این گونۀ زبانی، نباید از
احساسات و عواطف کار گرفته شود و لفاظی گردد؛ در نهایت کوشش شود که انتقال
پیام به راحتی و سادهگی انجام شود و خواننده دچار تکلیف نشود.
زبان گفتار
زبان گفتار گونهای است که برای برقراری ارتباطهای روزمره از
آن استفاده میشود. در واقع از زبان گفتار عامِ مردم استفاده میکنند و
از آن بهره میگیرند. عموم مردم با همین گونۀ زبانی، ارتباط برقرار
میکنند و پیام خود را بیهیچ قید و شرطی به مخاطب میرسانند. گوینده
مجبور به رعایت ساختار و روشها نیست؛ ولی اگر روشمند و با قاعده سخن
بگوید، بیانگرِ سطح دانایی، علم و دانش اوست. از آنجایی که عامۀ مردم از
این گونۀ زبانی بهره میگیرند، میتواند روزنهای باشد که از رسم و
عنعنات و فرهنگ آن مردم، چشمانداز ارایه کند و مخاطب را با آیین و کردار
آن مردم آشنا بسازد. روشنی و وضوح، سرراست بودن، مقید نبودن به روشها،
درازگویی، عمومیت داشتن، استفاده از ضربالمثل، تخیل و طنز از
ویژهگیهای گونۀ گفتاری زبان است (یسنا، ۱۴۰۰).
زبان ادبی
زبان ادبی گونهای است که از آن برای خلق آثار ادبی مانندِ شعر،
داستان، قطعههای ادبی، نمایشنامه و فیلمنامه استفاده میکنند. گونۀ
ادبی زبان نهتنها پیچیده و رمزآلود است؛ بلکه پر از صور خیال، ابهام و
ایهام نیز است. بنابراین، دریافت پیام از این گونۀ زبانی شبیهِ گونۀ علمی و
گفتاری، ساده و آسان نیست. مخاطب یا خواننده به راحتی نمیتواند مفهوم را
دریابد و پیام را بگیرد. مخاطب یا خوانندۀ زبان ادبی، باید از رمز و
رازِهای آن آگاه باشد، فهمی دقیق از آرایههای ادبی داشته باشد تا
بهراحتی بتواند پیام را تشخیص دهد. این گونۀ زبان از اسطوره، صنایع ادبی،
کشفهای تازه، تخیل و خلاقیت بهره میگیرد. ناگفته پیداست که این گونۀ
زبانی، دایرۀ واژهگانی ویژۀ خودش را دارد؛ البته همانطوری که گونۀ علمی
دایرۀ واژهگانی ویژۀ خودش را دارد.
بهرهگیری از تخیل و خلاقیت، تنوع، کشفیات تازه و ابتکارهای نو از
ویژهگیهای این گونه است. در واقعیت امر، در گونۀ ادبی زبان، نویسنده
کشف میکند و میآفریند. کشفهای تازه و ابتداعگری، از دست و توان
نویسندۀ خلاق و مبتکر بر میآید. نویسندهای که دست به ابداعگری و کشف
میزند و متن ادبی خلق میکند از جملۀ نویسندهگان خلاق و مبتکر است. در
نتیجه اگر نگاهِ کلی به این گونۀ زبان داشته باشیم میتوانیم بگوییم:
ادبیات چیزهایی را خلق میکند که مرجع آن در دنیای واقع وجود ندارد؛ چون
ادبیات اساساً مقید به روابط نیست. واژهها در این گونۀ زبانی چند پهلو و
چند معنایی هستند، تنها به یک منظور و مراد به کار نمیروند یا حد اقل
خوانندۀ جدی و آشنا با مولفههای ادبی، معناهای متفاوتی را در مییابد؛
این از خیالانگیزی متن ادبی است.
ویلیام گریس، زبان را بیان زندهگی و ادبیات را نقد زندهگی میداند. در
واقع، ادبیات تولید مرکب و چندلایه است؛ البته نهتنها لایههای
چهارگانه: «واج، واژه، معنی و نحو» در آن دخالت دارند، بلکه کارکرد آن در
سطح پنجم یعنی سطح هنری زبان ظاهر میشود. در کل پیچیدهگی ادبیات بیشتر
از پیچیدهگی زبان است و ادبیت را میتوان جوهر متن خواند. ادبیت قطعۀ
زبانی است، خلاقیت است، تولید معنا میکند در عین زمان قابلیت کتمان معنا
را نیز دارد.
با توجه به بحثهایی که ارایه شد و با مبانی نظریههای بزرگانِ مانندِ
ویتگنشتاین، هایدگر، میشل فوکو و ویلیام، نتیجه میگیریم که زبان نهتنها
ابزاری برای انتقال پیام و وسیلۀ ارتباط است؛ بلکه خانۀ هستی و اندیشیدن و
تفکر است. فهمیدیم و پی بردیم که زبان عبارت از یک دستگاهِ با نظام و
سیستم ساختارمند است. انسان به وسیلۀ زبان و به کمک زبان میتواند هستی را
تعریف کند، فلسفۀ بودن و نوع برخورد به پدیدهها را نمایانتر سازد.
در کل زبان را از منظر وسیلهای برای بیان مقصود یا رساندن پیام، به سه
گونه تقسیم کردیم که عبارتاند از: زبان معیار ، زبان گفتار و زبان ادبی.
همچنان ویژهگیهای هر یک را بر شمردیم.
بیتکلفی از ویژهگیهای زبان معیار است. نویسنده از اصطلاحات علمی بهره
میگیرد و از دایرۀ واژهگانی ویژهای استفاده میکند. زبان گفتار را
مربوط به عام مردم خواندیم و گفتیم که از آن برای برقراری ارتباطهای
روزمره، استفاده میشود و گویندهگان از آن بهره میگیرند. در گونۀ زبان
ادبی، گفتیم که زبان ادبی برای خلق آثار ادبی است و دایرۀ واژهگانی ویژۀ
خود را دارد. یا در واقع، دایرۀ واژهگانی ویژۀ خود را خلق میکند و با
نوع بیان و شیوۀ کاربرد واژهگان به متنهای خود جانمایۀ دیگری میبخشد.
این جانمایهگی از خلاقیت نویسنده پدید میآید. نویسندهگان خلاق،
متنهای بکر خلق میکنند و دست به ابداعگری میزنند. به کمک آرایههای
ادبی، متن را خیالانگیز میسازند. در اخیر باید گفت که ادبیات زینت علم
است و این زینتآرایی را آرایههای ادبی انجام میدهند. آرایههای ادبی
عبارتاند از: مجاز، تشبیه، استعاره، کنایه، تصویرپردازی و... که هر کدام
بحثهای مفصل خود را دارند.
از این بحث میتوان نتیجه گرفت که زبان معیار، زبان دانشآموختهگان و
فرهیختهگان است که در نوشتار و در گفتار خود بهکار میگیرند. در کل
زبام معیار، زبان تثبیتشده و دارای اصول و هنجارهای خاص است که رعایت
آنها برای گویندهگان الزامی است. وظیفۀ زبان انتقال دانش است، اما
ادبیات به دنیای تخیلی اشاره دارد و چیزی میآفریند که قبلاً وجود نداشته
است.
سرچشمهها
۱- شمیسا، سیروس. (۱۳۹۰). بیان و معانی. تهران: میترا.
۲- عالمی، عالمپور. (۱۴۰۰). یعقوب یسنا از دیدگاه منتقدان. کابل:
انتشارات مقصودی.
۳- یسنا، یعقوب.(۱۴۰۰). نگارش و روش تحقیق. کابل: انتشارات مقصودی.
۴_ محمدی، رحیم. (۱۳۹۸). زبان چیست؟. جامعهشناسان جوان.
|