کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 

 

 

 

            ساجده میلاد 

    

 
انسان مداری در اندیشه های مولانای بلخ

 

 

مولانا جلال‌الدین محمد یا خداوند گارفرزانه بلخ ،همچنان بر سکوی شهرت و محبوبیت تکیه زده است و تا بقای جهان همچنین خواهد بود یعنی او بر دل ها و اندیشه ها جاری خواهد ماند، مولانا در آثار گرا ن بهای خود عرفان بلند بالای آشتی مدارا و همدیگر پذیری را به تصویر و ترجمه کشیده است که هر ذهن قاصر و معیوب یارای درک آن نیست پرده در جغرافیای ما جنگ و خیانت نمی بود.
او در تعابیر خود انسان را به صلح صبر و همدیگر پذیری دعوت کرده است و به معاونت و همدردی او که هر بار تجلی نوی از انسان خوب بودن را به تصویر کشیده است ،در دفتر سوم مثنوی معنوی حمایت مردی را آورده است که با اسسرار از حضرت موسای پیامبر میخواهد تا به او زبان بهایم را یاد بدهد ولی موسی به او می گوید که از این درد سر بکذر که زیان می کند اما مرد بر اسرار خود ایستاده است و از او میخواهد که به او زبان بهایم را هر طوری که شده بیاموزد  موسی به او زبان مرغ و سگ را می‌آموزد.

 
مرد شادمان میشود که او دیگر نفع زیادی کرده است او با خودش می گوید :
از زبان آدم ها که خیری ندیدم آدم ها به غکر دنیاوبه فکر نفع خود و جمع آوری مال اند از زبان حیوانات که بدون شک خیر و خوبی خواهم دید  مرد که روزی به مکالمه مرغ و سگش گوش داده است می‌شنود که مرغ به سگ میگوید. شتر خواجه بیمار است از درگذشت او شکم سیر چیز ها خواهی خورد خواجه از شنیدن این خبر با عجله اشترش را به جای دیگری برده و به فروش می رساند  روز دیگر خواجه به گفتار سگ و خروس گوش داده است که سگ به مرغ طعنه آمیز می گوید که کجا از اشتر چیزی نصیب ما شد تو دروغگو استی مرغ به سگ می گوید تشویش نکن من دروغ نگفتم اشتر جای دیگر رفت و فوت شد خیر این روز ها قاطر خواجه ب ما بیمار است حتما این بار از او چیز های برایت می‌رسد.
مرد با شنیدن این قاطر را بالای کسی به فروش می سازند و خوش حال میشود که زبان حیوانات را آموخت و از آن مدافع بسیاری به دست می آورد .
او در همین شادمانگی باز به گفتگوی آن دو حیوان گوش می‌دهد که سگ به مرغ با استهزا میگوید که تو دروغ گویی بیش نیستی کجا شد مرگ قاطذو کجا شد سهم ما از روده و گرده ووو مرغ میگوید من که دروغ نگفته ام قاطر هم جای دیگری رفت حلال شد یا فوت کرد خیر این بار دقیق برایت وعده حلوا و گوشت و استخوان و و در راه است  سگ می پرسد چطور  مرغ می گوید این بار مرگ خواجه در راه است .
مرد با شنیدن این خبر زار. و پریشان دوان دوان نزد موسی میرود که وای به حالم من مرده نی استم موسی به مرد می گوید گفتم که زبان حیوانات را نیاموز تو ظرفیت آن را نداشتی ولی باعث شدی که بیاموزی روزی که اشترت مریض بود مرگ او بلای مرگ را از تو دفع می کرد که آن. را حواله ی کسی دیگری کردی وقتی قاطر مریض شد آن را هم بالای کسی دیگری فروختی ،اکنون بلاومصیبت در هیات نفع که فکر کردی ،بالای خودت نازل شده است مرد از موسی میخواهد که از خداوند برای او از مرگ نجات و رهایی بطلبد موسی می گوید اگر حالا از مرگ نجات یابی مرگ بلاخره به سراغت می آید بمیر و بگذار تااز پروردگار عالم برایت آمرزش بخواهم .
انسان های که فکر می کنند به دیگران زیان می‌رسانند در حقیقت به خود ظلم و ناروا را مرتکب شده اند و بس .
نیت خیر داشتن به دیگران و حس همدردی و کمک یاری رساندن به همنوع خود ما خوشبختی است که در شکل های گوناگون دو باره به خود ما بر می کردد ای کاش همه‌ی ما در حق یک دیگر مهربان باشیم.

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل ۴۸۱         سال بیست‌‌یکم       جـــــــوزا     ۱۴۰۴     هجری  خورشیدی                  اول جون   ۲۰۲۵