کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 

 

 

 

             

    

 
افق اجتماعی، قلمرو گفتمانی، کنش نمادین

 

 

 

" کنش نمادین" اشاره به رفتار ها، شیوه های تفکر، یا چهره ها و شخصیتهای نمونه و مُعرِفی  دارد که فضای درونی یک قلمرو گفتمانی را اشغال میکنند و بر مبنای ویژه گیهای ساختاری آن قلمرو گفتمانی تعریف میشوند. ایمان و عشق مثالهایی از این رفتار های مُعرِّف اند که در موعظه های روز یکشنبه لوتر دیده میشوند. این دو مفهوم در میان دوگانه های کُلّی تری که گفتمان لوتر را در اطراف آنها سازمان یافته است، مهم اند. اگر قلمرو های گفتمانی دامنهٔ مسایلی را که باید بررسی شوند مشخص میکنند، کنشهای نمادین دامنهٔ مُعرِّف یا شناسندهٔ این مسائل را فراهم می آورند. کنش نمادین نشاندهنده و معرِّف شیوه یی از رفتار است که با در نظر گرفتن مسائل و امکانات تعریف شده، در درون یک قلمرو گفتمانی معنادار و منطقی جلوه میکند. ایمان همراه با عشق، ایمانی که با عشق متعادل و ملایم شده بود، اُلگویی از رفتار بود که لوتر و مخاطبانش در مراسم دعای روز یکشنبه میتوانستند با در پیش گرفتن آن از دو سرِ افراطی طیفِ قلمرو گفتمانی یعنی همراهی با نظام فاسد کلیسا یا رفتن به سوی تطهیر کامل نظام کلیسا، بر حذر باشند. او به پیروانش توصیه کرد: " کافیست هر یک از شما آن کار درستی را که مناسب خود میداند و انجام دادن آن را بر عهدهٔ خویش گرفته است انجام دهد." در گفتمان لوتر شمارِ دیگری از کنشها یا کنشگران نمادین، مانند: قاضی عادل، بورژوای نمونه و کارگر شجاع نیز به همین گونه صورتبندی شده اند.  این شخصیتها یا کنشگران، شخصیتهای نمادینی اند که از وضعیتهای اجتماعی عینی منتزع شده اند، اما در درون اُلگوی کلی تر گفتمان که به آنان اجازه میدهد از وضعیتهای بی واسطهٔ خود فراتر بروند، طرحریزی و پردازش شده اند.

در این جا، وظیفهٔ پژوهشگر در پرداختن به مسألهٔ " پیوند"  عبارت است از مشخص کردن مؤلفه هایی از افق اجتماعی که به طور مستقیم در شرح و توصیف کنش نمادین محدویت اِعمال میکنند، مشخص کند. وظیفهٔ پژوهشگر در در پرداختن به مسألهٔ " نبود پیوند" نیز عبارت است از مشخص کردن روشها و شیوه هایی که از طریق آنها کنش نمادین در درون چهارچوبهای مفهومیِ انتزاعی تر جای میگیرد، و دیگر محدود به کنشها و یا کنشگران واقعی در افق اجتماعی بی واسطه نیست. کنش نمادین برای آن که بتواند الگو و شیوهٔ مؤثر از رفتار را فراهم آورد، باید هم عینی باشد و هم عام و گسترده. عمومیت و گسترده گی کنش نمادین با پردازش آن در درون یک چهارچوب ایدئولوژیک که کمتر محدود و مقید به افق اجتماعی بی واسطه است، به دست می آید.

مباحث و استلال های نویسنده(وسنو)  در بارهٔ افق اجتماعی، قلمرو های گفتمانی و کنش نمادین هم نظری، هم عینی و واقعی اند. در سطح نظری میکوشد توان دگرگون کننده گی عناصر " تروپولوجیکال" یا " کنایه شناسیک" یاد شده را نشان دهم (وسنو):  مفاهیم یاد شده با نشان دادن راهها و شیوه هایی که از طریقآنها شرایط اجتماعی به متن در می آیند، یا متن مند میشوند، و بر مبنای تمایزات مفهومیِ بنیادی ساخته میشوند، و همچنان با نشان دادن چگونه گی تبدیل شدن آنها به به عناصر نمادینی که دارای کارکرد کنایی یا مِتونومیک اند، در شناخت روابط میان شرایط اجتماعی و ایدئولوژی به ما کمک میکنند. (وسنو): در سطح عینی، معتقدم که لوتر، ولتر، مارکس و هموطنان آنان قادر بودند با متن مند کردن برخی از مؤلفه های محیط های اجتماعی شان، با ایجاد تقابل میان آنها و بینشهای بدیلی که از سوی مراجع فرهنگی مطرح میشد، با عینی ساختن دیدگاههای شان، (آنان با کمک گرفتن از تضاد های مشهود در جوامعی که در آن مشغولِ نوشتن بودند به دیدگاههای خود عینیت بخشیدند)، و با طرحِ اشکالی از رفتار که میتوانستند واسطه یی میان واقعیتهای موجود و واقعیتهای آرمانی باشند، به تدوین گفتمانهای ایدئولوژیک انتقادی بپردازند. از این رو، وجود شرایط متحول اجتماعی که باعث ایجاد شگافهای تازه میان نخبه گان حاکم شود، بسیار مهم بود. وجود این شرایط نه تنها فضای نهادی لازم را برای تولید ایدئولوژی فراهم می آورد، بل که موجب به وجود آمدن فضایی مفهومی میشد که ایدئولوژی های جدید در آن ساخته میشدند. بر علاوه،  متفاوت بودن شرایط ظهور هر یک از ایدئولوژی های یاد شده مانع آن میشد که یک برنامهٔ رفتاری قطعی و معین بتواند در تمامی این شرایط قابل اجراء و عملی باشد. این مسأله به کنشهای نمادین فراگیرتر و انتزاعی تری که بتوانند به طور مؤثر  از وضعیت اجتماعی بی واسطهٔ شان فراتر بروند، دامن میزد.

هنگام بررسی و تحلیل دوره های تغییر فرهنگی که از آنها گفته ایم، جنبش اصلاح کلیسا با لوتر، جنبش روشنگری با ولتر و جنبش سوسیالیستی با مارکس، تمامی این تمایزات مفهومی پشت پرده خواهند ماند تا صرفا" الگو های واقعی مورد توجه و تأکید قرار گیرند. تنها در بخش نظری پایانی، بار دیگر به بحث در بارهٔ این مفاهیم خواهیم پرداخت. به هر حال، باید در همین مقدمهٔ کوتاه روشن شده باشد که رویکرد ما در این پژوهش، نور تازه و متفاوتی بر مفهوم

" فرهنگ" خواهد تاباند. در این جا به فرهنگ به عنوان یک جهانبینی ذهنی یا آرمانی که جدا از رفتار است نگریسته نمیشود. در این جا به فرهنگ به عنوان نوعی رفتار و نتایج عینی و ملموس آن نگریسته میشود.

در پژوهش حاضر، اساسا" فرهنگ را در زمینهٔ تجربی مربوط به موارد تاریخی یاد شده جستجو میکنیم: گفتمان مذهبی، موعظه ها، سخنرانیها، نوشته های کلامی، تعلیم عبادت، ادبیات و نمایشنامه ها، روزنامه ها، رساله های فلسفی، رساله های سیاسی، برنامه های حزبی و تبلیغات. بنا به ملاحظات مختلف میتوان تمایزات گونه گون میان فرهنگ و ساختار های اجتماعی که در پیوند با آن قرار دارد ترسیم کرد. نکتهٔ مهم اینست که فرهنگ، آن گونه که این جا فهمیده میشود، بیش از آن که به عنوان یک عنصر ذهنی و ضمنی در درون نظامهای اجتماعی نهفته باشد، به طور عینی و ملموس تولید میشود.

فرهنگ را- در معنای مورد نظر ما- به بهترین شکل میتوان در فعالیتهای تولید کننده گان فرهنگ و محصولات فرهنگی حاصل از آن مشاهده کرد. به علاوه، فرهنگ درونِ بافتهای پویایی که در آنها تولید و توزیع میشود، یافت میشود و از این محیط های عینی و ملموس جدا نیست. ما از مفهوم " اجتماع گفتمانی" برای نشان دادن این واقعیت کمک خواهیم گرفت. " گفتمان" تمامی انواع فراورده ها و محصولات فرهنگی، اعم از نوشتاری و گفتاری، رسمی و غیررسمی، آیینی و مفهومی را در بر میگیرد. به هر حال، گفتمان در درون اجتماعات گفتمانی – در عام ترین معنای آن- رخ میدهد: اجتماع تولید کننده گان فرهنگی رقیب، اجتماع مفسران و منتقدان، اجتماع مخاطبان و مصرف کننده گان و اجتماعِ حامیان و دیگر کنشگران مهمی که " موضوع" گفتمان اند. تنها در درون این اجتماعات زنده و با نشاطِ عینی است که گفتمان معنادار میشود.

اصطلاح " ایدئولوژی" را نیز به معنای خاصی به کار خواهم گرفت(وسنو) . در پژوهش حاضر، اصطلاح ایدئولوژی  اشاره به مجموعهٔ مشخصی از گفتمان (سخن) دارد که در واقع تا حدودی در پیوند و ارتباط با زمینهٔ اجتماعی اش است. بنا به این تعریف، هر گونه ایدئولوژیی تا حدودی در پیوند با محیط اجتماعی اش است. این که میزان پیوند ایدئولوژی  با محیط اجتماعی اش کم یا زیاد است و این که فرایند هایی که از طریق آنها این میزان پیوند تحقق مییابد، کدام اند، مسائلی کاملاً تجربی اند. بنا به معنای مورد نظر ما از ایدئولوژی، ایدئولوژی همچنین یک مؤلفه تحلیلی از یک اجتماع گفتمانی است. ایدئولوژی آن جنبه از گفتمان است که از مجرای راهها و سازوکار های خاصی در پیوند با محیط اجتماعی قرار دارد. تحلیل ایدئولوژی یعنی تمرکز بر مسأله ٔ " پیوند". البته انجام دادن این کار مانع از طرح پرسشهای دیگر اعم از پرسشهای فلسفی، زیباشناختی یا انتقادی نمیشود. به علاوهٔ این، تحلیل ایدئولوژی در معنای مورد نظر ما به هیچ وجه مستلزم پرداختم به مسائلی همچون مشروعیت، تحریف واقعیت یا ایدئولوژی  کاذب نیست. ما نه چنین میاندیشیم که ایدئولوژی  به بازتاب دقیق واقعیت میپردازد و نه چنین فکر میکنیم که ایدئولوژی  واقعیت را تحریف میکند. ما تنها معتقدیم که ایدئولوژی تا حدودی در پیوند با زمینهٔ اجتماعی خاصی است که در آن ظهور مییابد.

تأکيد بر مسألهٔ " پیوند" باعث میشود تا رویکرد ما در تقابل روشن و آشکار با دو رویکرد بدیل در بارهٔ رابطه میان ایدئولوژی و ساختار اجتماعی قرار گیرد. رویکرد نخست رویکرد پیش پا افتاده اما متداولی است که اعتقاد دارد ایدئولوژی  به گونه یی ساختار اجتماعی را بازتاب میدهد: برای مثال گفته میشود که یک ایدئولوژی اقتدارگرا احتمالا" توزیع بسیار متمرکز و عمودی قدرت سیاسی و اقتصادی را منعکس میکند؛ یا این که گفته میشود ایدئولوژی" شایسته گی حرفه یی" نا قرینه گی واقعی منزلتها و پاداشها را که میان افراد متخصص و مراجعه کننده گان به آنها وجود دارد، بازتاب میدهد. رویکرد دوم که شاید نسبت به مورد نخست متداولتر هم باشد، بر آن است که ایدئولوژی را اساسا" باید در چهارچوب نقشِ مشروعیت بخشی که در نسبت با ساختار اجتماعی ایفا میکند، فهمید. خواه به این معنا که ایدئولوژی  با ارائه یک تصویر تحریف شده از شرایط اجتماعیبه پذیرشِ منفعلانهٔ شرایط اجتماعی توسط افراد جامعه کمک میکند، خواه به این معنا که ایدئولوژی با ایجاد پیوند ایدئولوژیک میان شیوه های خاصی از رفتار با ارزشهایی که دارای مشروعیت بسیار بالا استند، پذیرش فعلانه تر این شیوه های خاص رفتاری را باعث میشود. در رویکرد دوم، ایدئولوژی نقش موثرتری در روابط اجتماعی دارد؛ با این حال، هر دوی این رویکردها با توجه به این که روابط میان ایدئولوژی و ساختار اجتماعی را در چهارچوب اصطلاحات نسبتا" ساده انگارانه و یکسویه مطرح میکنند، رویکردهای محدودند. در این رویکرد ها به ساختار اجتماعی اصولا" به عنوان یک امر مفروض یا به عنوان قلمرویی که اساسا" هیچ تاثیری از ایدئولوژی نمیپذیرد، نگریسته میشود و تأکید بر آن است که ساختار اجتماعی به ایدئولوژی شکل میدهد، یا ساختار اجتماعی زمینهٔ پرورش ایدئولوژیی را فراهم می آورد که نقشی نسبتا" محدود شده  ایفا میکند.

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل ۴۷۹         سال بیست‌‌یکم        ثــــــور     ۱۴۰۴     هجری  خورشیدی       اول مَی   ۲۰۲۵