حضور تو
همچون سایهی پر از مهرآگین آفتاب
در کویری غربت فصلهای زرد تنم
آه میکشد چو آبشار بلورین حباب
حضور تو
چون حصاری اقتدار هندوکش عظیم
رقصیدن توده های برف کوچهای شمال
همچون رقص آهوان در شاخ ِکوه دشت و دمند
حضور تو
اینجا همچون
تک تک ثانیه های ساعت بیگ بن
جلوهٔ قشنگ از چشم لندن
برج شگرف آهنین ایفل
حضور آنها همه به حضور تو میسن
حضور تو
سکوت در کالبد خود رفتن
در معبد شدید جنون و ننگ
تنی بیقرارم خفته این چنین بیقرار
به حصارِِشانه هایت که
به آغوش گیریمت تنگ
حضور تو
چیدن گل های لاله از دشت لیلی خونین
نشستن در سایه غروب در سواحل جمیرا
رقص امواج مست روی شین های داغ مالدیف
برقِ دانه های عرق بلُورین می زند
پشت لبان آتشین
حضور تو
هر آیینه ی مرا رانده از آئین و دین
قبله گاه حضورت پر از تسکین و سکون
اما، غیاب تو
نماز ، بندهگی و استخاره مرا
پشت پای تردید میزند
بر مهر سنگی بندهگی من
#سودابه کامروا
لندن ۱۸ جنوری ۲۰۲۵
|