کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 

 

 

 

             شیون شرق 

    

 
اندرباب دختران خاکستر

 

 


«دختران خاکستر» نوشته‌ مژگان فرامنش است که از آدرس انجمن ادبی هشت‌بهشت منتشر شده است. این مجموعه شامل ۱۲ داستان کوتاه از جمله داستان گیسو، خاکستر عشق، مراد، دختر هندو، دودگل، خرچنگ، خورشید سیاه و… است که همه درگیر با مسایل عاطفی، اجتماعی و خانواده‌گی هستند. نویسنده‌ کتاب بیش‌تر به حال جامعه و رسم‌های آزاردهنده‌ آن پرداخته و داستان‌های جدی خلق کرده است. از میان این مجموعه که ۱۲ داستان کوتاه را در بر گرفته، من داستان «گیسو» را انتخاب کرده و به‌عنوان یک خواننده‌ و داستان‌نویس نگاهی به آن می‌کنم.

داستان کوتاه «گیسو» با مسایل اجتماعی و خانواده‌گی درگیر است، توجه بیش‌تر و جدی به چنین مسایل دارد و حتا به جزیی‌ترین مورد زنده‌گی اجتماعی پرداخته است. این داستان از ویژه‌گی‌هایی برخوردار است، عناصر داستانی را به‌طور خوب رعایت کرده و به زبان ساده نگاشته شده است. پارا‌گراف‌های شاعرانه و احساسی دارد که به کشش داستان کمک کرده است. این موارد ظریف و زیباست. داستان را قوت و قدرت داده و خواننده را نیز به ادامه دادن می‌کشاند. پارا‌گراف‌های شاعرانه جدی آن قابل تأمل برای خواننده است. «در حالی که انگشتانم در لای دسته‌های قیچی می‌رقصند، به یاد می‌آورم آن روز را که روی طاقچه بیرون از خانه، زیر نور ملایم خورشید موهایم را باز گذاشته بودم. نسیم ملایمی به موهایم دست می‌برد. موهایم پریشان می‌شدند. تارهای نازک، براق و سیاه به هر سمتی پاش می‌خوردند.» (دختران خاستر؛ ص ۲۱۶) موی و قیچی از نمادهای داستان است که با جملات شاعرانه عجین شده‌اند. جملات کوتاه فلسفی داستان نیز مورد توجه بیش‌تر خواننده قرار خواهد گرفت‌: «و این رنج نیست. رویاهای خفته‌ تو، آرزوها و زیبایی‌های تو در این تارهای ابریشمی خفته است.» (همان، ص ۲۱۶) «موهایم بیش‌تر از جسم و روحم رشد می‌کرد.» (همان، ص ۲۱۸). داستان جدی پیش رفته و مبهم تمام شده است.

با وجود این، کاستی‌هایی از جمله عدم پیش‌رفت درست طرح، طولانی و تکراری بودن برخی جملات و کاستی‌هایی در تعریف شخصیت‌ها و برخی موارد دیگر در داستان به چشم می‌خورد.

ویژه‌گی‌ها

همیشه ویژه‌گی در متن‌ها نقطه‌های عطف و قوت آن‌ها بوده‌اند. انتوان چخوف معتقد است که ویژه‌گی‌های یک داستان نقاط مورد توجه و باارزش داستان است که برای آن امتیاز کسب می‌کند. برای همین، داستان گیسو نقاط باارزش، مورد توجه و عطف دارد و از ویژه‌گی‌هایی برخوردار است که همه دال به قوت آن و امتیاز آن هستند. از جمله این ویژه‌گی‌ها در «گیسو» بحث روان‌شناسی شخصیت‌هاست که به‌شکل جدی مورد نظر قرار گرفته است. داستان تمرکز بیش‌تر بر ذهن و احساسات شخصیت اصلی دارد. این تمرکز درونی سبب شده تا خواننده با شخصیت به وجه احسن هم‌ذات‌پنداری کند و درونیات شخصیت، ذهن و احساس آن درست خوانده شده است. پرداختن به درون و ذهن شخصیت از ویژه‌گی داستان‌های مدرن است. گیسو به جای پرداختن به رویداد بیرونی که کار داستان‌های کلاسیک است، بیش‌تر به موارد درونی و درون شخصیت توجه کرده است. مساله‌ کش‌مکش درونی و کش‌مکش شخصیت با گیسوهایش، نشان از هویت و آزادی او دارد که ظاهرا با خواسته‌های خانواده و جامعه در تضاد است. داستان بر محور درون شخصیت می‌چرخد و به بیان احساسات و عاطفه و خوی او می‌پردازد. این بیان‌ها همه تعریف‌هایی از زنده‌گی و زیستن شخصیت در جامعه‌ای است که خلاف خواستش در آن زنده‌گی می‌کند.

در ضمن، داستان به مسایل روزمره به‌شکل ساده اما عمیق و احساسی می‌پردازد. پرداختن به مسایل و تجربه‌های روزمره و جزییات زنده‌گی، هم از ویژه‌گی‌های داستان مدرن است و هم سبب شده تا خواننده با داستان نزدیکی کند.

«گیسو» ساختار کلاسیک یا سنتی ندارد؛ از یک ساختار غیر‌خطی پیروی می‌کند که این نیز از ویژه‌گی‌های داستان مدرن است. تمرکز داستان بر درون شخصیت‌ها، به عاطفه‌ها و احساسات و مسایل مربوط و منوط درونی و ذهن‌خوانی شخصیت و تأملات شخصیتی از مواردی که داستان را از خط کلاسیک کشیده است. داستان به جای آغاز، میانه و پایان توجه درونی دارد و مبهم تمام شده است. مبهم تمام شدن داستان، ذهن خواننده را برای دریافت نتیجه به تحلیل و کنکاش می‌کشد. علاوه بر آن، داستان از اشیای مورد استفاده داستان‌های قدیمی دوری جسته و از اشیای روز کار گرفته است. در داستان گواه نمادهای کلاسیک یا قدیمی نیستیم؛ با نمادهای روز که هویت شخصیت را ساخته‌اند، روبه‌رو هستیم. گیسو، آیینه و قیچی نمادهایی در داستان هستند که احساسات و هویت شخصیت را بیان می‌کنند. کارگیری این نمادها به داستان ویژه‌گی می‌دهد و هم‌ذات‌پنداری خواننده را افزایش می‌دهد.

«گیسو» مبهم پایان پیدا می‌کند. چنین پایان یافتن در داستان نقطه‌ عطف است و اگر بدون کوچک‌ترین سرنخ دادن پایان یابد، می‌تواند به‌عنوان یک کاستی مطرح شود. داستان با پایان نامعلوم از یک‌ سو برای خواننده اجازه‌ تبصره، تحلیل و تجزیه را می‌دهد. در صورتی که سرنخی به دست مخاطب سپرده نشود، کار گواه یک ضعف است. انتوان چخوف معتقد است که پایان داستانِ بدون سرنخ، عیب داستان است، نه قوت آن. گیسو پایان مبهم دارد، ولی نه مبهمی که در آن خواننده سرنخی پیدا نکند. در صورت عمیق اندیشیدن، سرنخ‌هایی جلو چشمش برای جست‌وجوی نتیجه پیدا می‌شود.

مسایل هویت، آزادی و زنده‌گی و سختی‌های آن مورد توجه داستان است. این توجه نسبتا عمیق است و خواننده را مشغول محورها (آزادی، زنده‌گی و محدودیت‌ها) می‌کند. دغدغه‌ شخصیت‌ها در اجتماع و فردی مورد عمل است و داستان را گرد خود می‌چرخاند. تضاد جامعه و نگاه آن با شخصیت داستان، بیان‌کننده‌ قدرت روان‌شناسی داستان است. این قدرت و قوت‌ها و نقطه‌ها برای داستان امتیاز حساب می‌شود که جایگاه آن را از داستان کلاسیک و خطی به داستان غیر‌خطی و مدرن کشانده‌ است. شخصیت‌های مادر و پدر در داستان که به‌‌شکل کلیشه‌ای به رخ کشیده شده و ذهن‌خوانی و درون‌خوانی نشده‌اند. اگر چه پدر پیوسته می‌گوید: چراموهایت را نمی‌پوشانی؟ یک ذهنیت سنتی عقیم دارد و در داستان خوب تصویر شده، اما تعریف درونی مناسبی نشده است، با این حال، داستان به خوبی قوت خود را حفظ کرده و بسیاری خواننده‌ها به راحتی داستان را ادامه می‌دهند.

موجودیت نکته‌های شاعرانه و فلسفی در داستان به زیبایی آن افزوده و متن را خوانا ساخته است. جملات شاعرانه و عاطفی محکم و فشرده است که خواننده را به تامل وامی‌دارد.

چند نکته

داستان که از نقاط قدرت و قوتی برخوردار است، با نکته‌ها و مواردی نیز گرفتار است که انگار به داستان آسیب وارد کرده‌اند، یا دست‌کم به‌عنوان کاستی مطرح می‌شوند.

در «گیسو» فضای روان‌شناسی و ذهنی شخصیت بهتر و بیش‌تر معرفی شده است، اما طرح داستان پیش‌رفت زیادی ندارد. داستان متوجه‌ احساسات و درون شخصیت است و به توصیف و تعریف درون می‌پردازد، اما در جریان کدام رویداد تازه یا مهم اتفاق نمی‌افتد و این مورد از حرکت داستان می‌کاهد یا لاقل خواننده‌ها چنین می‌پندارند.

برخی جملات تکراری و طولانی در داستان به چشم می‌خورند؛ جملاتی که نمی‌شود آن را «تکرار معنایی» نامید. اگرچه تکرار معنایی در یک داستان مهم است، ولی این جملات از این قبیل نیستند و به نوعی طولانی‌اند. تکرار زیاد گیسوها، دیالوک‌های طولانی و موارد دیگر ممکن خواننده را از محور داستان دور ببرد. همچنان، فضاسازی اتاق، خانه و بازار و… به‌طور باید واضح نیست؛ اگر شبیه شخصیت اصلی توصیف می‌شد، بدون شک به نفع داستان بود.

داستان گیسو به اجتماع، محدودیت در اجتماع و درگیری‌های خانواده‌گی و عاطفی بیش‌تر توجه کرده است. نویسنده توانسته است وقایع و موارد خوبی را داستان بسازد و به خواننده‌ها تقدیم کند. داستان گواه یک زن محکم و استوار است؛ زنی آگاه و مبارز در یک جامعه بسته. این نمونه‌ داستان موفق زنان کشور است.

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۴۷۲         سال بیستم       جدی/دلو     ۱۴۰۳         هجری  خورشیدی         شانزدهم جنوری    ۲۰۲۵