در این شب و روز کتاب ایشر داس "سایههای کوچه تنگی دیوان" را میخوانم.
با سطر سطر قصههای او آه کشیدم و اشک ریختم. نمیدانم دلم در این سن و سال
نازک شده یا قصههای مردمان اصیل و قدیم کابل آه و افسوس در دلم میکارد.
با قصههای داس به یاد روزگاری افتادم که در لیسه حبیبیه شاگرد مکتب بودم و
دو صنفی من یکی هندو و دیگری سیک بود و دوستداشتنی. وقتی دانشگاه هم رفتم
صنفی سیک داشتم و هیچوقتی برایم کسی مهم نبود که سیک است یا پشتون و یا
تاجیک و یا هزاره. کیش کسی برایم مهم نبود.
من ارزش ولایی به انسانیت قایل بودم و همین حالا قایلم. قصههای داس مرا به
یاد کابلی انداخت که مندوی، کارته پروان و جاده آسمایی همیشه پر از هندو و
سیک بود و با همه رفتار صمیمانهای داشتند. من باری به درمسال جوی شیر رفتم
و در یک عروسی شرکت کردم، شاید آن عروسی یکی از بهترین عروسیهایی باشد که
در زندگی دیدهام. آنجا بخور و برقص نبود، لباس شیک و طلابازی و همچشمی
هم نبود. فضای ملکوتی بود. از پیوند دو جوان زن و مرد به یکدیگر لبخند
تحویل میدادند و به عروس و داماد آرزوی سعادت و خوشبختی میکردند. در
بیشتر کشورها تنوع قومی به معنای غنامندی جامعه است.
تنوع قومی به معنای تنوع فرهنگ است و به باغی میماند که هرنوع گلی دارد.
هرات نمونهی یکی از این باغهاست و خوشحالم که اهل هرات هستم و از روستایی
هستم که در کنارش روستایی به نام ترکان دارد و روستای دیگری به نام هندوان.
بیشتر مردم هرات هنوز هم به تعدد قومها به عنوان دارایی فکر میکنند. اما
بگذریم از داس و قلمش بگوییم که چه زیبا درد کوچیدن را به تصویر کشیده و
باوجودی که بیشتر از بیست سال می شود افغانستان را ترک کرده، اما هنوز دلش
برای سرزمینش میتپد.
من درباره کتاب او نوشته مفصلی خواهم داشت. این کوتاه نوشته حسرتی بود که
حسرت او به دلم انداخت.
داس عزیز دستت مریزاد! عشق به وطن را باید خیلیها از تو یاد بگیرند!
-----
کتاب از این مراجع میتوان به دست آورد
۱- انتشارات شاهمامه کتاب شماره ۱۳۷
https://www.shahmama.com/books-for-sale/
۲- انتشارات جوان
۳- کتاب کابل کانادا |