نخست، این شکل از «همزه» که در حقیقت یای کوچکشده است، وقتی روی ه « هٔ »
می آید، پسندیده و پذیرفتنی ست. فقط باز هم باید تآکید کرد که این همزه
نیست که روی «ه» قرار می گیرد، بلکه «ی» کوچک شده است که روی «ه» می
گذاریم تا شیوهٔ نگارش را زیباکند. نوشتار فارسی، این شیوه را تا پیش از
ساخت کامپیوتر رعایت نیز می کرد. پس از آنکه وورد را برای کامپیوتر درست
کردند، در ابتدا گزینهٔ «یای» کوچکشده بر روی «ه» نبود که مورد استفاده
قرار بگیرد. و شروع کردند یای بزرگ را بعد از «ه» نوشتن، مانند « خانه ی
عمه ی صدیقه ی نازنین » اکنون که این گزینه وجود دارد، باید «ی» کوچک شده
مانند گذشته روی«ه» بنشیند؛ این همزه نیست. با نگاهی به بحث های مربوط به
همزه، می توان دریافت که آنانی که همزه را به عنوان حرف الف فارسی تعریف می
کنند، در توضیح هایشان در واقع به توضیح و تشریح یکی از حرف های زبان عربی
در چارچوب دستور زبان عربی می پردازند که ربط چندانی به زبان فارسی یا
پارسی ندارد. در الفبای فارسی، ما حرف همزه ای نداریم که آنرا تعریف کنیم و
به شرح و بسط آن بپردازیم. و «الف» همزه نیست.
توجه کنید با چه ظرافتی همزه و الف یکسان پنداشته می شوند:
در كتاب «فرهنگ عميد» در ذيل حرف «همزه» چنين آمده است:
«همزه يا الف، حرف اول الفباي فارسي است. در دستور زبان فارسي، فرق ميان
همزه و الف اين است كه همزه قبول حركت مي كند و الف ساكن است. همزه در
زبان فارسي فقط در اول كلمه واقع مي شود. همزه اي كه در اول كلمه مي
آيد، برسه قسم است: اصلي، وصلي، عاريتي. همزه اصلي آن است كه حذفش جايز
نيست؛ مثل: ايران، ابر، است. همزه وصلي همزه اي است كه حذفش جايز است؛
مثل: افكندن، فكندن، اشكنجه، شكنجه، اشتر، شتر. همزه عاريتي يا زائد نيز
آن است كه جزو كلمه نيست و گاهي جهت ضرورت شعري مي آيد؛ مثل: ابا، با،
اَبَر، بَر». در اين مقدمه كه از يكي از معتبرترين فرهنگ هاي فارسي نقل
شد؛ به نظر من، دو اشتباه فاحش وجود دارد: اولا؛ همزه و الف يك حرف نيست و
اين نكته هرچند به صراحت در كتاب «المنجد» ذكر شده ات: «الالف: اما ساكنه
كما في قال و يقال كها: اللينة و اما متحركه و يقال لها الهمزه». ثانياً؛
در زبان فارسي اصلا همزهاي وجود ندارد كه در اول كلمه بيايد و يا در وسط و
يا در آخر.» شما نمی توانید واژه ای فارسی بیابید که همزه داشته باشد. همه
واژگانی که همزه دارند، عربی هستند و یا وام گرفته از زبانی بیگانه.
از سوی دیگر همزه فقط در واژگان عربی و برخی واژگان خارجی کاربرد دارد و
مورد استفاده قرار می گیرد مانند مسئله، برائت، نئون و ... در زبان فارسی
بسیاری از همزه ها یا حذف شده و یا تبدیل به «ی» میشوند؛ مانند اعضاء که
همزهٔ آن باید حذف شود. نبایدنوشته شود «أعضاء کانون» بلکه باید چنین نوشت:
«اعضای کانون». اصولن در زبان فارسی پس از «الف» همزه نمی آید؛ تازه اگر
بپذیریم که همزه جزو الفبای فارسی ست. حتا همین «جزو» را که نوشتم، در واقع
«جزء» است که همزهٔ آن تبدیل به «واو» می شود. استفاده از همزه برای واژه
های فارسی دربست نادرست است و اشتباه. مثلا اگر بنویسیم « رهائی» درست
نیست، بهتر است بنویسیم « رهایی »، درست این است که بنویسیم «گردهمایی» که
هماهنگ و همخوان با ساختار و بافتار زبان فارسی ست. از همینرو، نوشتار
«گردهمائی»، اشتباهی فاحش است.
یادآوری این نکته هم مفید است؛ همانگونه که می دانید واژه ها سیار هستند و
از زبانی به زبان دیگر کوچ می کنند و همانجا هم اطراق می کنند و جزو همان
زبان می شوند که امری پسندیده است و به غنای همهٔ زبان ها یاری می رساند؛
مانند واژهٔ فرانسوی شوفر که در زبان فارسی خوش نشسته و یا سماور روسی که
شده است یکی از واژه های زبان فارسی. اما آیا ما از دستور زبان فرانسوی و
یا زبان روسی هم استفاده می کنیم اگر که بخواهیم شوفر و یا سماور را جمع
ببندیم؟ روشن است که نه. ما از دستور زبان فارسی پیروی می کنیم و با «ها و
الف» این واژه ها را جمع می بندیم و می نویسیم سماورها و شوفرها و یا
شوفران. ما فقط می توانیم از علامت های جمع زبان فارسی «الف و نون» که
بیشتر برای جانداران و «ها و الف» که بیشتر برای بی جانان به کار می روند،
استفاده کنیم. همین امر باید برای دیگر واژه ها از زبان های دیگر هم صدق
کند و به ویژه برای واژگان عربی که در زبان فارسی به فراوانی یافت می شوند.
شوربختانه، به هزار و یک دلیل، اینجا امر نامیمونی رخ داده است که در هیچ
زبان زندهٔ دنیا به وقوع نپیوسته است؛ ما از دستور زبان عربی برای جمع بستن
در زبان فارسی بهره می گیریم که نادرست است. حتا زبان عربی، خود در مورد
رعایت دستور زبان عربی در کاربرد واژگان بیگانه، یکی از درستترین و
سختگیرانه ترین زبان های جهان است.
به این دو نمونه دقت کنید که در حقیقت امر «تعریب» در واژگان بیگانه اتفاق
افتاده که حکایتی جداگانه است؛ مزگت، واژه ای پارسی ست به معنای کفش کن.
این واژه در سیر خود به زبان عربی تبدیل شده است به مسجد که چهارده گونه
صرف می شود و بسیارانی واژهٔ دیگر از آن ساخته شده است. معرب و یا تعریب
شدهٔ واژهٔ «مزگت» به شکل «مسجد» دو باره وارد زبان فارسی شده و جایی برای
واژه اصلی نگذاشته است؛ امری که در هیچ زبان دیگر، به جز زبان فارسی نمی
تواند اتفاق بیفتد. واژهٔ «ایدون» به معنای چنین و همچنین از زبان پارسی به
زبان عربی سفر کرده و به شکل «ایضاً» جزو واژگان عربی شده و دو باره
«ایدون» به صورت معرب آن یعنی به شکل «ایضاً» وارد زبان فارسی شده و واژهٔ
اصلی را دارد از یاد زبان فارسی می برد، امری که در هیچ زبان زندهٔ دنیا
اتفاق نمی افتد و نباید هم بیفتد. از واژگان که بگذریم، مسئله دستور زبان
عربی ست که به زبان فارسی تحمیل شده است.
ما، در زبان فارسی دوگونه علامت جمع بیشتر نداریم، مانند بسیاری از زبان
های هندواروپایی. در زبان عربی اما چنین نیست که بسیار هم درخور توجه است،
اما هیچ زبانی از دستور زبان دیگری پیروی نمی کند و برای جمع بستن واژگان
پیرو دستور زبان خود است، به استثنای زبان فارسی که نادرست است. بی تردید
توجه کرده اید که هستند هنوز کسانی که می نویسند دهاقین، معلمین، امکانات و
... که باید نوشته شوند: دهقانان، معلمان و یا آموزگاران، امکان ها وبسیاری
مشکل های دیگر که جای بیانشان اینجا نیست.
ما اگر بتوانیم در نوشته های فارسی، همین چند نکته را رعایت کنیم، خودمان
از متنی که می نویسیم بیشتر راضی خواهیم بود.
|