هر آنکه کوردل است نیست یار بینایی
زبان بد بشود خاک روی زیبایی
نگار اهل ادب هر کجا بود زیباست
که میبرد سخن زشت شوق شیدایی
نگر چه جامهی زیباست بر تو عطر سخن
که ناسزا به لب اوست کار هرجایی
خوشا مرا که شده در جهان نصیب امروز
حسین دلبری با لطف و یار دانایی
به جز کنار من هرگز به یاری ننشسته
نکرده است مرا مرد پیر سوادیی
به عشوه پر زند و دل برد ز رهبر عشق
به نغمه خوانی زیبای مرغ دریایی
|