ناله هاى زار و آهش، سر كشَاندَ تا فلك
داد و افغانِ من است، از شيونِ مادروطن
آبِ پاکش را به يغما، برده دشمن سالها
آتش افتاده به خاك و، گلشنِ مادروطن
با نویدِ صلح خواهد، آمد از ذشتِ صفا
آن كبوتر كو بجويد، ارَزَنِ مادروطن
بهر حفظِ مرز و بومش، سينه مى دارد سپر
هر جوان و پير مرد و، هر زنِ مادروطن
مى بسازم با خرابى، و غريبى هاىِ او
مى بنازم غيرتِ، خصم افگنِ مادروطن
دوست ميدارم وطن را، كو ديار دوستيست
محو بادا دشمنى ها، دشمنِ مادروطن
من چو مجنون بهر اویم، او چنان لیلایِ من
این دلِ عاشق به نامش، مسکنِ مادر وطن
آفرین آوایِ میهن، راستی می زیبدَت
دلنشین، شعرین و مهرین، گفتنِ مادروطن
|