خیلی نیکوست که «استعاره» را در قلمرو غزلها و سرودهها راه دهیم و بهترین
مفاهیم را جانشین بسیاری از فرسودهترین مصطلحات رایج کنیم. این تغییر
میتواند تحولی در استخوانبندی، فرم، و ساختار سرایشها ایجاد کند تا
جهانِ تولید شاعرانه دگرگون شود و افقهای تازهای پدید آید.
در واقع، جهان نو را باید دعوت کرد تا از ساختارهای کلاسیک به قلمرو
پویاییِ تازهی رخ داده سفر کند و هم تماشاییتر و هم معناآفرینتر گردد.
اما نادرست خواهد بود اگر تمامی روابط و مناسبات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و
حتی معاملات روزمره نیز استعاری شوند و همواره گفتوگوهایمان در چارچوب
استعاره محدود بماند، به گونهای که بیرون از این چارچوب نتوانیم سخن
بگوییم یا مذاکره کنیم.
من سالهاست این تکلیف دشوارِ استعارهگویی را در عرصههای گوناگون زندگی
احساس کردهام؛ دوستانی که همواره به زبان استعاره، رمز، اشاره و کنایههای
تکلّفآمیز سخن میگویند و در پردهای از استعارات، مفاهیم را القا و معانی
را انتقال میدهند. اما این روش، نهتنها بسیاری از اوقات قابل درک نیست،
بلکه زمان زیادی را برای معنایابی صرف میکند.
چه خوب میشد بهجای این همه فراز و نشیبهای دشوار، راه صوابِ شفافگویی و
سچهگویی را برمیگزیدند و مطالب را از قید و بند محدودیتهای زبانی و
استعاری رها میکردند تا مسیر هر مذاکرهای هموارتر شود و گفتوگوها به
سودمندی و فایدهی واقعی بینجامد.
آیا چنین مذاکرهای ممکن است؟
نایل لاجوردینشهری
|