یک-ایجاد اعتماد و اطمینان در بُعد تاریخی
از مصیبت ها و رنج هایی که دیریست دامنگیر وطن و مردم ما شده اند،
تعداد بیشماری می نویسند و سخن می گویند. با همان میزان، تصویری را که از
مصیبت، عوامل، زمینه ها و مقصران ارایه می دارند، جدا ازهم و بیشمار است.
اما در کشوری که به ویژه در حدود نیم سده، انواع و اقسام حکومتداری، نظام
های سیاسی و کارکرد گروه های مختلف را دیده است، یک واقعیت را هیچ کسی
نمیتواند پنهان دارد که مشخصۀ همه، اخته بودن با آن اندیشه، ذهنیت و شعور
است که تحمیل باورداشت های حزبی و گروهی خودی را ارج نهاده و در پی نفی
دیگر اندیشان بوده اند. تقدیس "ایدولوژی" و آرمان یک تعداد و سعی در جهت
تطبیق و تحمیل آن بر وسیع ترین بخش های جامعه، چنان با حرارت و شتابزده عمل
کرده است که در زودترین فرصت، تداوم فریادهای بخش های دیگر را نشان داده
است.
یکی از چالش های دیرین و مزمن، همین مصیبت تغییر نادیده و بی توجهی مقصران
به خواستگاه آن است. در جای آن بدبختی چنان لانه کرده است که مطابق رواج و
عادت، همه تقصیر را بر گردن مخالف می بندند. بدون اینکه اندکی تأمل و تفکر
را به یاری بطلبند، توجه کنند که آن افکار، ذهنیت و شعوری که پذیرای ساختار
استبدادی شد، تولید شکنجه گر، انسان آزار و حتا وطنفروش را در پی دارد.
اهمیت این چالش مصیبت آمیز در افغانستان چنان است که هر نویسنده، متفکر،
شعرسرا و دانشمند، فعال سیاسی و... اگر آن را نیافته باشد و در پی گسست با
آن نباشد، از حوزۀ تفکر و باور داشت های استبدادآمیز، بیرون نشده است. اگر
امروز کاربرد صفت روشنفکر و روشنگر مردمی را سزاوار رعایت مسؤولیت ژرفتر می
یابیم، یکی از علل آن در همین مشغولیت هایی بوده است که افراد و نهادهای
سیاسی استبداد خوی، کاربرد ناروشنفکری و پذیرش دقیق مستبد مردم آزار را
توهین تلقی می کند.
در بُعد مسایل قومی، فرهنگی
در پهلوی چنین بدبختیی به درازا کشیده، مصیبت دیگری که دامنگیر
افغانستان و مردم ما شد، این است که روحیۀ مشارکت برای دریافت وضع دیگران
در حوزۀ قومی وفرهنگی ناپیدا است.
قوم ستیزی ماهرانه و هدفمند، در جای مطالبۀ عدالت قومی- فرهنگی و نفی برتری
جویی دیرینۀ قومی نشست. از ویژه گی های قوم ستیزی ماهرانه و هدفمند این است
که بحث مسایل قومی را چون سپری برای پنهان کردن سیما و چهرۀ استبداد دیده
شده در رخ می آویزد. در نتیجه لنگش آن از همان آغاز وضاحت می یابد که
مقصران قوم خودی را اگر در پشتش انبوهی از افکار و رفتار زشت و انسان آزاری
های دیده شده بار است، تبرئه می کند. در نهایت جوانان و نسل دیگری که با
این ترفندها به کجراه کشیده می شوند، از واقعیت های تلخ پیشین بی خبر می
مانند و وسیلۀ برای نقابداران قومی می شوند.
گسست با این مصیبت، زمانی میسر ومقدور است که آسیب های برتری جویی وتبعیض
های قومی، زبانی و منطقه یی، به ویژه آن استفاده هایی که نصب العین نظام
محمد نادرشاهی بود، نقد، انتقاد ومحکوم شود. اما با افکار، اندیشه ها و
ساختارهایی که در برگیرندۀ همه اجزای قومی بوده و با مشارکت هم در حاکمیت
همه را هم آزار داده اند، پنهان نمانند.
اتخاذ موضع انتقادی، سخن از اتخاذ جهت دیگر و ایجاد فضای لازم برای اعتماد
وهمکاری دارد.
|