بارانِ برگهای سراکنده
باران خاطرات پراکنده
باران سرگذشتِ پُر از اندوه
باران قصههای پُر از خنده
با گامهای هفته و ماه و سال
پاییز رد شد از وسط امسال
از انبساط روح رهایی یافت
از انجماد مرگ شد آکنده
از مهر رد شدیم و سگی پرسید
ساعت رسیده است به آینده؟
گفتم دو سنگ مانده به آبان ماه
با ابرهای ممتد و بارنده
آن قطرههای کوچک رویایی
پیغمبرانِ آب و شکوفایی
از آسمان به فرق، زمین خوردند
پرواز با توهم آینده
پرواز با توهم آینده
پروازهای مضطربِ خنده
طیارههای خالی از انسان و
پروازِ مردگانِ پُر از زنده
یک آسمان کتهدل و انسان
با یک زمینِ سبزِ پُر از حیوان
جغرافیای نعمت و خوشحالی
این سرزمین سبز برازنده
روح الامین امینی
|