بیدل در غزلهای خود تصویرهای زیبایی دارد، کاربرد تشبیه،
استعاره، مجاز، کنایه، توریه و امثال آن در غزل های او در حد اعلی قرار
دارد. یکی از تصویرهایی که در غزلهای بیدل کاربرد فراوان دارد، تصویر
پارادوکسی است. در این تصویر، شاعر دو روی ترکیب را در تقابل هم قرار
میدهد. به عبارت دیگر، دو روی ترکیب این تصویر به لحاظ مفهوم، یکدیگر را
نقض می کنند؛ مثلاً «سلطنت فقر» یا «دولت فقر» نمودار ترکیب یا تصویر
پارادوکسی است. در این ترکیب متناقض نما، دو مفهومی که باهم تناقض یا تضاد
دارند به هم پیوند یافته اند. گرچه ارتباط دادن دو تعبیر متناقض، امر نا
ممکن است، مثلاً آب و آتش را نمیشود باهم یکی ساخت، اما ذهن آفرینشگر شاعر
در تحقیق این امر توانایی می یابد وچنین بیتی را ایجاد می کند:
آب و آتش بهـم آمیخته ای از لب لعـل
چشم بد دور که بس شعبده باز آمده ای
(حافظ شیرازی)
تصویرهای پارادوکسی را درهمه دوره های شعر فارسی دری پیدا می توان کرد؛ به
خصوص در سبک هندی بیشتر به کار رفته است، از جمله در اشعار بیدل اینگونه
تصویر سازی به وفرت وجود دارد. ما با یک بررسی مختصر در غزل های بیدل، مثال
هایی را از تصویر پارادوکسی یافته ایم، که در ذیل ارائه می شود:
غیر عریانی لباسی نیست تا پوشـد کـسی
از خجالت چون صدا در خویش پنهانیم ماه
(۱)
لباس پوشیدن با عریانی تناقص دارد و هرکدام دارای مفهوم جداگانه است، اما
بیدل عریانی را لباس دانسته و هردو را در یک مفهوم به کار برده و این مفهوم
را در مصراع دوم در یک افاده یی که مدعا مثل می باشد، نیز آورده است.
بلند است آنقدرها آشـــیان عجــز مـــا بیدل
که بی سعی شکست بال و پر نتوان رسید آنجا
بلند بودن آشیان و عاجزی یا عجز که در مفهوم پایین بودن مندمج می تواند بود
و بدون سعی و شکست بال وپر، رسیدن به آنجا ممکن نخواهد بود، دارای مفهوم
پارادوکسی است.
سیر آیینۀ دل، ضبط نفس میخواهد
ورنه آزادی ما اینهمه محــبوس نبود
در این بیت آزادی و محبوس بودن تعبیر پارادوکسی است.
در این غمکده کس ممیراد یا رب
به مرگی که بی دوستان زیستم
مرگ و زیستن متناقض نماست.
به عیش، خاصیت شیشه های می داریم
که خنده بر لب ما، قاه قاه میگــرید
در این بیت خنده وگریه در یک مفهوم پارادوکسی آمده است. قاه قاه خندیدن در
نزد اهل زبان یک معنای مشخص دارد، اما قاه قاه گریستن کاربرد ندارد، بیدل
این افادۀ قاه قاه را در همین شعر به گریستن اختصاص داده و گریه را بر
مبنای افادۀ پارا دوکسی در همسانی با خندیدن قرار داده است که در واقع یک
بیان فرا هنجاریست.
دست ما و دامن حسرت که در بزم وصال
عمر بگذشت و همان چشم ندیدن باز بود
در این بیت چشم ندیدن و باز بودن چشم دارای مفهوم پارادوکسی می باشد.
پیکر ما همچو شمع از گریۀ شــادی گداخت
اشک هرجا بنگری آب است اینجا آتش است
گریه و شادی دو مفهوم متضاد است و نیز آب و آتش، شاعر آنها را به ترتیب، دو
دو در پیوند خاص آورده است، یعنی شادی که در جایی آب و در جای دیگر آتش است
پوهاند دکتور عبدالقیوم
قویم
تصویرهای پارا دوکسی در غزل های بیدل
ادامۀ مطلب قبلی
دست ما و دامن حسرت که در بزم وصال
عمر بگذشت و همان چشم ندیدن باز بود
در این بیت چشم ندیدن و باز بودن چشم دارای مفهوم پارادوکسی می باشد.
پیکر ما همچو شمع از گریۀ شــادی گداخت
اشک هرجا بنگری آب است اینجا آتش است
گریه و شادی دو مفهوم متضاد است و نیز آب و آتش، شاعر آنها را به ترتیب، دو
دو در پیوند خاص آورده است، یعنی شادی که در جایی آب و در جای دیگر آتش
است.
در ابیات ذیل تعبیرهای پارادوکسی را مشخص می سازیم:
اسیر- پرواز:
بسته بر بال اسیرت نامۀ پــرواز نــاز
خفته درخون شهیدت جوش گلزاربقا (۲)
خواب-بیداری:
به حیرت رفته گانت فارغ اند از فکر آسودن
بیداری است خواب ناز این آیینه بسترها (۳)
شعله همانند آه سرد بودن و نغمه، ناله های درد بودن:
شعله ها درگرم جوشی داغ آه سرد ماست
نغمه هم حسرت غبار ناله های درد ماست (۴)
خاک باد آورد- گنج باد آورد:
با غبار وهمی از هستی قناعت کرده ایم
خاک باد آوردۀ ما، گنج بـاد آورد ماست (۵)
صافها دُرد شدن:
از گرانی جان اسیران فلک را چاره نیست
صـافها شــد دُرد تا در دامن مینا نشست (۶)
آغاز، انجام داشت:
چشم وا کردیم و آگاه از فنای خود شدیم
چون شــرر آغـــاز مـا آیینۀ انجام داشت (۷)
واماندن- گذشتن:
بیرون نتاخته اســت از این ورطــه هیچکس
وا ماندنی است این که تو گویی فلان گذشت ( ۸ )
رنج – راحت:
رنج جهان به همت مردانه راحت است
گربــار می کشی، کمرت اسـتوار پیچ (۹)
شام - صبح:
ما به کلفت قانعیم اما زبس کم فرصتی
شــام ما هم میزند پیمـانۀ دوران صبح (۱۰)
سیل – خانه ات آباد:
از هیچ کس به نظر مژدۀ سلامم نیست
مگر زسیل کشم حرفِ «خانه ات آباد» (۱۱)
عیب-هنر:
برجــوهــر حـــیا نپســندند انفعـــال
صد عیب را به یک مژه بستن هنر کنند (۱۲)
در این بیت عیب در معنای هنر، بیانگر پارادوکس است.
خشکی- تری:
خشکی از اهل دستگاه، تری است
نــــم آب رخِ گــــــدا مبـــرید (۱۳)
قطر - دریا:
دریاست قطرهیی که به دریا رسیده است
جــز مــا کســی دگر نتواند به ما رسید (۱۴)
معدومی – ایجاد:
چــون شـرر داغ فنا نتوان ز دود از طینتم
چشم زخمی بود معدومی کزا ایجادم رسید (۱۵)
فراموشی – یاد:
شخص نسیان، شکوه سنج غفلت احباب نیست
تا فــرامـوشی به خــاطر هــاست، در یادیم ما (۱۶)
تحسین – دشنام:
از قبول عـــام نتــوان زیســت مغــرور کـــمال
آنچه تحسین دیده ای زین قوم دشنام است وبس (۱۷)
----------------
پانوشتها:
۱- گزیدۀ غزل های بیدل، به کوشش محمد کاظم کاظمی، ناشر محمد ابراهیم
شریعتی افغانستانی، تهران، ۱۳۸۶، ص ۹۴.
۲- همان اثر، ص ۳۵.
۳- همان اثر، ص ۱۰۰.
۴- همان اثر، ص ۱۶۲.
۵- همان اثر، ص ۱۶۲.
۶- عنلت اثر، ص ۱۹۸.
۷- همان اثر، ص ۲۲۴.
۸- همان اثر، ص ۲۲۹.
۹- همان اثر، ص ۲۴۹.
۱۰- همان اثر، ص ۲۵۱.
۱۱- همان اثر، ص ۲۵۴.
۱۲- همان اثر، ص ۳۶۴
۱۳- همان اثر، ص ۳۸۹.
۱۴- همان اثر، ص ۳۹۱.
۱۵- همان اثر، ص ۳۹۳.
۱۶- همان اثر، ص ۳۹۷.
۱۷- همان اثر، ص ۴۲۰.
پایان
|