به آغوش تو میخواهم رمیدن
به اوج شکوه کردن، آرمیدن
ز چشمانت به آهنگِ تبسّم
سرود عشق و مستی را شنیدن
***
سرایم تا به آهنگِ تلاطم
شوم در بحر مستی جاودان گم
نویسم با سرشکِ ناله از شوق
به وصفت مصرع سبز تبسّم
***
به ساغر نشئه ی مَی میکند یار
شرار ناله را نی میکند یار
به لبخندِ صفا، تصویب مستی
محبت نامه را کی می کند یار
***
نگاهت، نکهتِ تفسیر عشقست
غرورت، قلّه ی پامیرعشقست
و ابرویت، کمانِ آرش آهنگ
به مرز دیده ی من تیر عشقست
***
به چشمانِ تو دیدم چشمه ی نوش
ز لبخندت شدم مستانه مدهوش
فراتر از فراسو پر کشیدم
کشیدم تا صفایت را در آغوش
***
سپردم دل به چشمانت عزیزم
به چشمانِ غزلخوانت عزیزم
لبت را بر لبم بگذار ای دوست
عسل بخشا به مهمانت عزیزم
***
نمی دانی که آوایِ منی تو
سرود سبز دنیایِ منی تو
قلم را از عسل میسازم ای دوست
شکرخند و شکرخایِ منی تو
***
به میهن م یروی با دیده ی تر
نمی دانی شوم محزون و مضطر
قسم بر عشق زیبایت عزیزم
تپد دل در نگاهم چون کبوتر
***
دوبیتی را اگر بینم دوباره
کنم انشا به طرزِ آشکاره
نگاهِ تازه ام بخشد طراوت
به آهنگِ دگر بر سنگ خاره
***
اگر اسرار دل را میکنی فاش
و سرِّ مستتر را میدهی پاش
در آن روزی که بی رنگی کند گل
چسان گویی ز نیرنگت به نقّاش
***
چسان گویم که دل مانند دریاست
و موجش از بلندیهای رؤیاست
نهنگِ ناله در ساحل فتاد هست
به چشمِ ناخدا راز هویداست
***
به آهنگِ محبت تا صدا کرد
صدایش لرزه بر عرشِ خدا کرد
مرا با جلوه ی مستور مستی
شباهنگام آری آشنا کرد
***
اگرچه عشق از جنس فراسوست
تجلّی های مستورش ز هرسوست
بسوزم جاودان پروانه آسا
که شمع مهرورزی رو به سوسوست
***
|