پیچیدهای که بغض ترا در گلو کنم
با کوچههای بیشتری گفتوگو کنم
با پایخسته این همه برف است وکوچهها
میشد ترا محاصره از چهارسو کنم؟
در کوچههای زخمی کابل قدم زدم
تا زخمهای خاطره را زیرورو کنم
هر سو صدای شیهه باد است و کوچهها
آورده عطر پیرهنت را که بو کنم
آهسته از خیالمنِ خسته رد شدی
آهستهتر از آنکه، ترا آرزو کنم
شمیم
|